زیبگنیو برژینسکی تحلیلگر استراتژیک کاخ سفید در سن 89 سالگی در بیمارستانی
در ویرجینیا در گذشت. معمولا کسانی را که در عرصه سیاست خارجی فعال هستند
به دو گروه تقسیم می کنند: کبوتران و بازها. نیویورک تایمز او را بارزترین
نمونه بازگونه در میان نظریه پردازان استراتژیک امریکا نامیده است. گرچه
برژینسکی یک نظریه پرداز محض نبود. او بعنوان استراتژیست در بسیاری از دولت
های حاکم در امریکا عضو شورای بسیار مهم امنیت ملی بود. آخرین نوشته او در
20 فوریه گذشته منتشر شد که حاوی توصیه هائی چند برای سیاست خارجی امریکا
بود.
او در این متن از نظریه معروف «مکتب واقع گرائی» در سیاست خارجی امریکا یاد
می کند: «جهان نیازمند یک رهبری نیرومند است تا در هرج و مرج غوطه ور نشود.
برغم تمام انتقاداتی که به دونالد ترامپ می شود امریکا باید یک پارچه از او
حمایت کند. در کانون استراتژی او برای سیاست خارجی باید سه قدرت بزرگ نظامی
، روسیه، چین و امریکا قرار داشته باشند. امریکا باید این خطر را نیز در
نظر داشته باشد که ممکن است چین و روسیه متحد استراتژیک یکدیگر شوند. از
این رو ایالات متحده امریکا باید توجه داشته باشد که رفتارش با چین چنان
نباشد که گوئی چین تحت فرمان امریکاست. چنین رفتاری تقریبا بالاجبار سبب
نزدیک تر شدن چین و روسیه خواهد شد.»
در نگاه نخست ممکن است این تصور به ذهن آید که برژینسکی هنوز هم جهان را با
عینک دولت های نیکسون، کارتر و ریگان می نگرد، و او هنوز در قرن بیستم
مانده است. اما واقعیت این است که تصمیمات او در آن زمان هنوز هم اثربخشند.
هنگامی که او در اواخر دهه هفتاد مشاور امنیتی جیمی کارتر در شورای امنیت
ملی امریکا بود نیروی نظامی شوروی وارد افغانستان شد.
امریکا همراه با پاکستان و عربستان سعودی «عملیات طوفان» را آغاز کردند. با
صرف میلیاردها دلار مجاهدین را مجهز ساختند تا با ارتش شوروی در افتند و
سرانجام آن را به عقب نشینی مجبور سازند. خارجیانی را که عربستان آن روز به
میدان آورد هنوز جهان را بخود مشغول می دارند. سیاست خارجی امریکا با تعمیم
همین شیوه در جهان همه جا ارتش های مزدوری برای مبارزه با کمونیسم بوجود
آورد.
» کنترا ها» در نیکاراگوئه، شبه نظامیان کلمبیائی، « اونیتا » در جنوب
افریقا:
هر جا که قرار بود جلوی شورشیان و نبردهای آزادیبخشی که می خواستند خود را
از چنگال استعمار آزاد سازند گرفته شود فورا مزدورانی بی پروا، کارفرما را
می یافتند. هیچ دیکتاتوری آنقدر پلید نبود که سیاست خارجی امریکا دست رد به
سینه او بزند. همه این جنگ های کثیف مهر و نشان هنری کیسینجر وزیر خارجه
امریکا و برژینسکی را برپیشانی داشتند.
در همین زمان غرب گفتمان حقوق بشر را در برابر شوروی مطرح ساخت که تا امروز
مارک بازرگانی غرب مانده است. گرچه هیچ جرم و جنایتی از منظر این سیاست
خارجی مطرود نبود اما با دقت تمام می کوشیدند تا این جنایات به نیابت از
امریکا بدست شرکائی صورت گیرد که امریکا همیشه بتواند به آسانی منکر ارتباط
خود با آنها گردد.
کیسینجر و برژینسکی متولد امریکا نیستند، برژینسکی متولد لهستان بود و
کیسینجر در آلمان به دنیا آمده بود. نفر سومی که باید به آن دو افزود جوروج
سوروس است. اگر به زندگینامه برژینسکی نظر افکنیم او اسما عضو حزب دموکرات
است. او مخالف نابرابری بیش از حد بود، او هشدار می داد که حریص نباید بود
و یکی از معدود کارشناسان سیاست خارجی بود که مخالف اشغال عراق در سال 2003
بود.
این نوع استدلال ها همیشه یک هسته واقع بینانه داشتند. نکات مورد انتقاد،
ازمنظر و معیارهای برژینسکی غلط نبودند، مثلا به این دلیل نبود که اقدامات
مورد انتقاد او اقداماتی خلاف اخلاق بودند، بلکه از این رو که برای یک
استراتژی جامع، برای رسیدن به اهداف بزرگ، که توسل به هر وسیله ممکن برای
تامین تسلط امریکا بر جهان را مجاز می داند، نامناسب بودند .
به همین دلیل برغم آن که صریحا خصومت خود را با کمونیسم اعلام می کرد، در
سالهای دهه هفتاد حاضر به مذاکره با جمهوری خلق چین بود. این آمادگی بدلیل
علاقه به نظام حاکم بر چین نبود. او در زمان ریاست جمهوری کارتر با تلاشی
که به موفقیت انجامید، کوشید تا مناسبات امریکا و چین را بهبود بخشد تا
روسیه و چین به یکدیگر نزدیک نشوند. سیاست خارجی امریکا در آن زمان برای
ضربه زدن به ویتنام کوچک چین را تشویق کرد که از نظام مرگبار پل پت حمایت
کند.
این نوع ملاحظات استراتژیک تبدیل شدند به ویژگی برژینسکی و حضور طولانی او
در عرصه سیاسی، حتی مدت ها پس از آن که او دیگر مسئولیت سیاسی نداشت.
خواندن کتاب او بنام «یگانه قدرت جهانی: استراتژی امریکا برای تسلط» تا
امروز برای کسانی که بخواهند دریابند در مراکز قدرت چگونه سیاست خارجی مدرن
طراحی می شود، از واجبات است.
برژینسکی در این کتاب به طرح جزئیات چشم انداز امریکا بر روسیه و اروپا
پرداخته است. او می نویسد امریکا باید توجه داشته باشد که فرانسه و آلمان
هیچکدام زیاد قدرتمند نشوند. او در عین حال با طرح کلیه چشم اندازهای سیاسی
نشان می دهد که چگونه باید مانع حضور روسیه در اروپا شد. سیاست ناتو و
گسترش در شرق اروپا از جدا نگه داشتن جمهوری های بالتیک گرفته تا ترکمنستان
و بیرون کشیدن هرچه بیشتر این کشورها از حیطه نفوذ روسیه، عمدتا متکی بر
نوشته های او در این کتاب است.
« در این رابطه از همه مهمتر این است که روسیه استقلال اوکرائین، مرزهای آن
و هویت ملی و مستقل آن را بدون هیچ محدودیتی بپذیرد و محترم بشمارد.»
برژیسنکی در پنجاه سال گذشته تاثیر اساسی بر مشی سیاست خارجی امریکا داشت و
در آینده نیز از نفوذ تفکر او کاسته نخواهد شد. بویژه با توجه به این که در
میان نسل جوان کمتر کسی را می توان یافت که از عزمی راسخ و هوشمندی
روشنفکرانه بزرگی چون او برخوردار باشد، هرچند در واشنگتن کم نیستند کسانی
که چون او فاصله زیادی با موازین اخلاقی داشته باشند!
https://deutsch.rt.com/gesellschaft/51322-zbigniew-brzezinski-wichtigste-stratege-fur/
تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh
تلگرام راه توده :
https://telegram.me/rahetudeh
|