برخی بررسی ها.... - احسان طبری (56 ) قیام فلسفی خیام علیه مرگ و آفریدگار بی رحم
مرگ و فناپذیری انسان به مثابه معمایی پیچیده در برابر بسیاری از متفکران باستانی مطرح بود. آه دردناک از نهاد هر انسانی در برابر این تاراج طبیعت از بساط رنگین شعورها، عواطف، تفکرهای خلاق، احساسات ظریف و قرایح و معلومات و تبحرهای حیرت انگیز انسان ها برمی آید. اعتراض به مرگ، اعتراض به طبیعت سپری و فناپذیر انسان، یکی از مواضع عمده فلسفه خیام است. برای خیام مفهوم نیست که چگونه کوزه گر دهر جام لطیف وجود را چنین بی رحمانه می شکند و حال آن که حتی مستی از گسستن ترکیب پیاله احتراز دارد. همین اعجاب در قبال بیدادگرانه بودن مرگ خیام را به تردید در اصل مطالب و در وجود آفریدگار برای جهان وا می دارد؛ زیرا اگر در واقع جهان آفریننده خردمندی داشت بعید می نمود که وی راضی می شد چنین بی رحمانه رشته های زندگی را بدرد.
|
فلسفه مرگ در نزد خیام
در فلسفه خیام دو نوع پرخاش را از هم باید تمیز داد: پرخاش علیه نظام موجود
اجتماع و معتقدات خرافی و پرخاش علیه سرنوشت طبیعی علیه طبیعت.
اعتراض به مرگ، اعتراض به طبیعت سپری و فناپذیر انسان، یکی از مواضع عمده
فلسفه
خیام است. برای خیام مفهوم نیست که چگونه کوزه گر دهر جام لطیف وجود را
چنین بی رحمانه می شکند و حال آن که حتی مستی از گسستن ترکیب پیاله احتراز
دارد. برای خیام مفهوم نیست که چرا باید فلک لعب باز ما را چون لعبتگانی
چند به بازی وا دارد و سپس با گستاخی به صندوق عدم بازگرداند. چرا باید چون
آبی از مخازن پنهانی بیرون جوشید، ولی چون بادی با سرعت گذشت و در افق های
دور محو شد. شگفتی خیام که به هر جهت به وجود مبدای مرید و عادل و عاقلی
برای جهان، هر چند به شکل عام فلسفی آن، باور داشت بیش از شگفتی یک آته
ایست است که منکر وجود چنین مبدایی است. همین اعجاب در قبال ناچیز و سپنج
بودن زندگی انسان و بیدادگرانه بودن مرگ مردم آشکارا ناچار خیام را به
تردید در اصل مطالب و در وجود آفریدگار برای جهان وا می دارد؛ زیرا اگر در
واقع جهان آفریننده خردمندی داشت بعید می نمود که وی راضی می شد که چنین بی
رحمانه رشته های زندگی را بدرد. بدین سان، اعتراض خیام علیه «طبیعت»، علیه
فناپذیری انسان به صورت اعتراض علیه اجتماع و مذاهب مسلط نیز بروز می کند و
این دو نوع اعتراض با هم پیوند می یابد.
مساله مرگ و فناپذیری انسان به مثابه معمایی پیچیده در برابر بسیاری از
متفکران باستانی مطرح بود. آه دردناک از
نهاد هر انسانی در برابر این تاراج طبیعت از بساط رنگین شعورها، عواطف،
تفکرهای خلاق، احساسات ظریف و قرایح و معلومات و تبحرهای حیرت انگیز انسان
ها برمی آید. خطیب و فیلسوف معروف رومی سیسرون رساله ای تحت عنوان بیزاری
از مرگ دارد. در این رساله بین استاد و شاگرد بحثی در باره مرگ درمی گیرد.
سیسرون در این بحث نظر خود را دایر بر این که خوشبختی انسانی در جهانی که
سایه مخوف مرگ برآن افتاده میسر نیست و مرگ شر محض است مطرح می کند. بین
افکار خیام و سیسرون در این زمینه شباهت هایی است.
حل مساله مرگ و تامین جان درازی و یا طول عمری که حیات را این وضع زودگذر
به در آورد، تنها در آینده که بشر راز حیات را بگشاید میسر است. ما اکنون
در آستانه تحولات عظیم در دانش زیست شناسی هستیم و آن زمان دور نیست که بشر
بتواند مکانیسم حیات را تحت نظارت خود گیرد. با این حال، تردید نیست آن چه
بر شومی منظره مرگ انسان می افزاید جور و ستم اجتماعی است که عمر را از
انواع مصائب انباشته می کند و چون داس مرگ علف پژمرده هستی انسان رنجیده را
درو می کند. متفکری که ناظر این منظره است، به شگفت می آید که مقصد از حیات
نافرجام چه بوده است؟ برای چه به جهان آمده ایم، آیا برای آن که رنج بکشیم
و سپس بمیریم؟ آیا ماده از خواب عدم برمی خیزد برای آن که شکنجه شود و سپس
با فریادی رعب انگیز به قعر عدم پرتاب گردد؟ آخر سود آن در کجاست؟ مساله
این جاست که کسانی مانند سیسرون و خیام نمی توانستند نقش حیات انفرادی
انسان را در رشته تکامل ماده زنده و در تاریخ پیش رونده انسان اجتماعی
ببینند و بدین سان به فلسفه وجودی حیات انفرادی پی ببرند. خیام در همه این
پدیده ها خبط ها و ستم ها و هوس های مهیبی می دید. این مساله کماکان در
برابر انسان معاصر نیز مطرح است و راز جاذبه اشعار خیام برای ملل مختلف و
اعصار گوناگون همانا طرح این مساله مهم سرنوشت انسانی است.
برای حل این مساله باید به دیالکتیک واحد و جمع و جزء و کل پی برد. درک علت
وجودی هر واحدی در وراء کل غیر ممکن است. مجموعه واحدها و تبادل دائمی آن
هاست که پروسه تکامل را پدید می آورد. بدون مرگ، بدون نفی کهنه و اثبات نو،
بدون نفی در نفی حرکت تکامل غیر میسر است.
جالب توجه است که مولوی که به تکامل (منتها در چارچوب عرفانی آن) معتقد
بود، بر خلاف خیام که مرگ را شری می شمرد، مرگ را گذار از مرحله سافل به
مرحله عالی می داند. لذا به نظر او مرگ شر نیست و نباید از فنا رو برتافت:
هستی انسان شد از مرگ نبات
راست آمد اقتلونی یا ثقات
چون چنین بردیست ما را بعد مات
راست آمد آن فی قتلی حیات
مولوی، در زمینه عرفان، نقش مرگ را به مثابه نفی حالتی برای اثبات حالت
بالاتر یعنی نقش خلاق و آفریننده و مثبت مرگ را درک می کند و این خود توفیق
فکری عظیم اوست و می توان مدعی شد که از این لحاظ مولوی به مراتب عمیق تر و
عالی تر از خیام که مرگ را عمل عبث و لغوی بیش نمی داند فکر می کند. با این
حال، اگر فلسفه خیام در باره مرگ از آن جهت که مرگ را یک «نفی عبث» و یک
عمل لغو می شمرد از نظریه فلسفی جلال الدین مولوی در این باره عقب تر است؛
در عوض، خیام در چنین تلقی ای از مرگ در واقع در صحت جهان پس از مرگ تردید
می کند. از آن جا که کسی از راهی که رفته بازنگشته و کسی خلد و جحیم را
ندیده است و آنان که خبری یافته اند خبری بازنیاورده اند، به نظر خیام،
حیات باقی و جاودانی روح و زندگی آن سوی غیر متصور است و حیات همین ایام
همین معدودی است که آدمی در خاکدان جهان به سرمی برد و سپس مرگ است و
نابودی محض و مطلق. اگر خیام باور داشت که مرگ یک تعطیل ظاهری حیات است و
عملا روح – معری و مبری از جسم و وارسته از زندان عناصر- هستی عالی تری را
ادامه می دهد، چنین با تلخی از مرگ نمی نالید و در باره اهمیت «امروز» و
«اکنون» و «این دم» داد سخن نمی داد. بنابراین، بین فلسفه خیام در باره مرگ
و فلسفه اش در باره خوشی ارتباط ناگسستنی است: از آن جا که عمر بشر کوتاه و
حیات آن سوی مرگ محل تردید است، باید روزگاری را که در جهان هستیم فرصت
شمریم. از این جهت و همانا از این جهت خیام به مراتب مادی تر و واقع بینانه
تر از مولوی که به مرحله عالی تر از مرحله انسانی، یعنی مرحله ملکوتی و وصل
روح به مبدا و بازگشت قطره به دریا اعتقاد داشت، فکر می کند.
در پایان کلام، باید گفت که شکاکیت و لذت پرستی خیام برای دوران خود یا
برای دوران خواجه شمس الدین حافظ شیرازی که یکی از داهی ترین و مروجان
بسیاری از اندیشه های خیام بود، بی شک یک فلسفه اپوزیسیون و یک جریان مترقی
شمرده می شد. با این حال، برای عصر ما تکرار این نظریات و تعلق بدان ها یک
اقدام قهقرایی است. بشر امروز می داند که به کمک ایجاد یک جامعه بدون طبقات
و مجهز به عالی ترین تکنیک و عالی ترین دموکراسی می تواند خوشبختی واقعی
انسانی را تامین کند و می داند که او قادر خواهد شد بر نیروی مخرب مرگ غلبه
نماید و عمر بسیار طولانی برای انسان فراهم کند. ایجاد چنین جامعه ای کاملا
واقعی است و زمینه عظیم اجتماعی، فکری، علمی و فنی آن تماما وجود دارد و طی
نیمه اول قرن بیستم این زمینه شگرف پدیدار شده و استحکام یافته است. خیام
عصر ما کسی است که به این فلسفه مثبت و سرزنده بپیوندد و در راه آن بکوشد و
الا اگر در مواضع خواجه عمر خیام قرار گیرد قرن ها به عقب رفته و خود را در
گرداب انحطاط و نومیدی غرقه ساخته است.
برای مطالعه بخش های پیشین لینک های زیر را می توانید مطالعه نمایید:
1 –
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/mars/544/tabari.ht
2 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/mars/545/tabari.ht
3 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/546/tabari.htm
4 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/547/tabari.htm
5 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/548/tabari.htm
6-
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/april/549/tabari.htm
7 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/550/tabari.htm
8 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/551/tabari.ht
9 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/552/tabari.htm
10 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/may/553/tabari.htm
11 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/554/tabari.html
12 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/555/tabari.html
13 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/556/tabari.html
14 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/557/tabari.html
15-
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jon/558/tabari.html
16 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/559/tabari.html
17 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/560/tabari.htm
18-
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/561/tabari.html
19 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/562/tabari.html
20-
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/jolay/563/tabari.html
21-
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/agust/564/tabari.html
22 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/agust/565/tabari.html
23
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/agust/566/tabari.html
24 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/septamr/567/tabari.html
25 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/septamr/568/tabari.html
26 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/septamr/569/tabari.html
27 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/septamr/570/tabari.html
28 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/oktobr/571/tabari.html
29 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/oktobr/572/tabari.html
30 –
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/oktobr/573/tabari.html
31-
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/novamr/575/tabari.html
32-
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/novamr/576/tabari.html
33 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/novamr/577/tabari.html
34 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/desamr/tabari.html
35 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/desamr/579/tabari.html
36 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/desamr/580/tabari.html
37 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2016/desamr/581/tabary.html
38 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/582/tabari.
39 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/583/tabari.html
40 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/584/tabari.html
41-
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/585/tabari.html
42 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/586/tabari.html
43 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/febriye/587/tabari.htm
44 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/febriye/588/tabari.html
45 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/febriye/589/tabari.html
46-
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/febriye/590/tabari.html
47 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/merts/591/tabari.html
48 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janvye/586/tabari.html
49 -
https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/april/593/tabari.html
50 -
https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/april/594/tabari.html
51-
https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/april/595/tabari.html
52 -
https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/april/596/tabari.html
53 -
https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/may/597/tabari.html
54 -
http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/may/598/tabari.html
55 -
https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/may/599/tabari.html
تلگرام راه توده :
https://telegram.me/rahetudeh
|
شماره 600 راه توده - 11 خرداد 1396