راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

یاد آوریم

معلم بزرگ

یک نسل را!

 

 

 

مرداد 1380 امیرحسین آریان‌پور فیلسوف مارکسیست، جامعه‌شناس، نویسنده، فرهنگ‌ نویس، مترجم و استاد برجسته دانشگاه تهران بدرود زندگی گفت و اکنون 16 سال از درگذشت او می گذرد.

اهل کاشان و نوهٔ "نایب حسین کاشی" بود که اصالتا از لرستان بود اما در کاشان مستقر. در دوران سلطنت احمدشاه قاجار سر به قیام برداشت اما با نیرنگ صدراعظم وقت "وثوق الدوله" برای مذاکره به تهران آمد و اعدامش کردند.

در سالهای سیاه استبداد شاهنشاهی، کتاب "جامعه شناسی" امیرحسین آریان پور کتاب بالینی نسل پس از کودتای 28 مرداد بود.

پس از در گذشت آریان پور، دكتر خسروپارسا، بمناسبت آن فیلسوف مارکسیست و استاد برجسته دانشگاه تهران مقاله زیر را نوشت که به همت زنده یاد پرویز شهریاری در مجله چیستا منتشر شد.

 

«در سالهای دهه سی، كه دانشجوی پزشكی بودم، با نام و آثار امیر حسین آریان پور آشنا شدم و به شدت تحت تاثیر قرار گرفتم. عمق و غنای نوشته های او و زبان ساده و بیپیرایهاش حكایت از اشراف به مسایل میكرد. بنظرم میآمد او كامل مردی جا افتاده با موهای سپید و شاید هم عصا به دست باشد. شگفتی من زمانی بیشتر شد كه از طریق دوستان فهمیدم جوانی سی و چند ساله است. به طبع، میل به دیدار او داشتم ولی سفر من به خارج از كشور این مجال را از من گرفت. با این همه در سالهای دوری كما بیش در جریان فعالیت ها و كارهای او بودم و میدانستم در برخی از عرصه ها چه بسا یك تنه مسایل و اندیشه ی خود را در محیط به شدت خفقان آلود آن زمان مطرح میكند. خبرهایی ازاستقبال دانشجویان از او را دربرابر برخی از چهره های مطرح آن زمان كه بیش تر جنجال آفرینی می كردند، می ستودم. اقامت من در خارج ازكشور به اجبار طولانی شد تا آن كه پیش از انقلاب در سفری به لندن او را برای اولین بار دیدم. به یاد دارم در بحثی طولانی درباره ی هرمطلبی كه صحبت كردیم اتفاق نظرنداشتیم. درباره ی عمل و ماهیت تحولی كه در پیش بود، درباره نقش روشنفكران درآن، درباره پیش بینی مسیر آن و... با این همه اختلاف نظر، هنگامی كه از او جدا شدم احترامی كه برای او قائل بودم دوچندان شد. خردورزی او، روشن بودن نقطه نظرها و گفته هایش، فروتنی چشمگیراو و برخورد رفقیانه اش، حتی در موارد اختلاف نظر برایم گوارا بود. به جریانی ازچپ تعلق داشت و من به جریانی دیگر. درگذشته این گرایش های درونی چپ برخوردهای خصمانه ای با هم داشتند. می دیدم كه چگونه می توان اختلاف نظرهای عیمق داشت، ولی به اندیشه و باورهای طرف مقابل احترام گذاشت.

درایران، درسال های بلافاصله پس ازانقلاب، شدت فعالیت های سیاسی مجالی برای تبادل نظرهای گسترده باقی نمی گذاشت. مسایل از عرصه ی نظری به گستره عملی رسیده بود وهنوز سرنوشت كارمعین نبود. هنوز “واقعیت“ خود را به طور كامل نشان نداده بود و درس های ضروری گرفته نشده بود. تماس های بعدی من با دكتر آریان پور همواره مرا مجذوب دانش وسیع او میكرد. یك بار در باره نقد او از فروید مطالبی را پیش كشیدم و برایم مسلم شد كه او هنگام نگارش آن از بخش بزرگی از ادبیات موجود بهره برده است. جهان بینی او و نگرش صحیح او در باره ی رابطه ی جمع و فرد، اثری آموزنده به وجود آورده بود و این در زمانی بود كه نقد فروید جرات و جسارت می طلبید.

ذهن كنجكاو وپویای آریان پور محدوده ای نمی شناخت. یك بار چند جلد از كتابهای قدیمی پاولوف و فیزیولوژیست های كلاسیك را به من هدیه كرد. تعجب می كردم كه او اینها را خوانده و به نتیجه هایی رسیده است. بی جهت نیست كه او را شایسته ترین فردی میدانم كه به تالیف «دانشنامه ی علوم انسانی» همت گماشته و چند دهه از عمر خود را وقف آن كرده است. مطمئن هستم این اثر پس از انتشار گنجینه ای برای اهل علم و پژوهش و نیز برای جوانان جویای علم خواهد شد. چون همان گونه كه روش همیشگی او بوده است در روشن نویسی و ساده نویسی گرایش مردمی خود را حفظ كرده است. او در ادامه تعیین روش همواره به دوستان خود توصیه میكند، از كلی گویی و پیچیده نویسی اجتناب كنند. این كار اما برای همه میسر نیست. باید به حد او به مسایل اشراف داشت و به اندازه ی او فروتن بود و ممارست كرد تا توانست در عین حفظ معنا وغنا ساده نوشت. آریان پور در پنجه بیماری مزمنی گرفتار شد که توان حركت را به كلی از او سلب كرد. مشاهده ی كم توانی او با تحرك یك ورزشكار توانای قدیمی، زجردهنده بود. او با مناعت طبع وضع دشوارش را پذیرفته بود  و هرگز  ندیده ام لب به شكوه بگشاید و شكایت كند از جفاهایی كه بر او رفت. نه از دوست و نه از دشمن.  یكبار كه از بی حرمتی برخی از افراد تحصیل كرده ولی دگم نسبت به او عصبی بودم، من و دوستان دیگر را به آرامش دعوت كرد. ولی غم را در پس چهره ی آرام او میدیدم. چگونه می توان هم از نادانان جفا دید وهم ازدانایانی كه روش های خشونت گرایان را درونی كرده اند.

هنگامی كه شاملو در بسر بیماری بود به دیدار او شتافت و ملالت های خاطرش را زدود. هنگامی كه آریانپور خداحافظی كرد و رفت، شاملو كه در آن شب بی حركت بود، گفت: باید آریانپور را استاد خطاب میكردم و من گفتم از قضا همین كار را كردید.

اكنون نیز امیدوارم همه ی كسانی كه فضل و فروتنی و فداكاری را ارج مینهند، بزرگداشتی شایسته از او به عمل آورند. « تجلیل از او تجلیل از یك ملت است!»

 تلگرام راه توده :

https://telegram.me/rahetudeh

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 617  راه توده -  6 مهر ماه  1396

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت