سرمقاله 621 جایگاه ضعیف ایران در سیاست نوین امریکا
|
دولت ترامپ فشار بر ایران و برجام را افزایش داده است. رویکرد ترامپ در رابطه با ایران را باید در چارچوب تغییر الویتهای دولت امریکا بررسی کرد. تا زمان دولت اوباما الویت امریکا، الویت نظامی و در این چارچوب روسیه خطر عمده بود. ایران همچون حلقهای مهم از زنجیر محاصره جهانی روسیه تلقی میشد و بنابراین امتیازهایی از جمله از طریق برجام بدان داده شد تا در این حلقه حفظ شود. ولی در یک دهه اخیر و با روی کار آمدن پوتین و برنامههای وی برای احیای صنایع نظامی و قدرت اقتصادی روسیه و اتحادی که با چین برقرار کرد به تدریج آشکار شد که امید به یافتن آنچنان برتری نظامی بر روسیه که بتوان آن را در یک جنگ اتمی محدود نابود کرد و امریکا از چنین جنگی سالم بیرون آید یک توهم کامل است. هر جنگی علیه روسیه به نابودی امریکا هم خواهد انجامید. از سوی دیگر اقتصاد امریکا با بزرگترین بحران اقتصادی داخلی خود مواجه است که ویرانی زیرساختها و مجتمعهای صنعتی ملی و بیکاری طبقه کارگر از یکسو و بدهی عظیم 40 هزار میلیارد دلاری (تازه ترین آماری که روسیه در تفسیر کنگره حزب کمونیست چین و بدهی امریکا به این کشور اعلام کرد) که بخش اعظم آن به چین است، شکنندگی این اقتصاد را نشان میدهد که در درازمدت اصولا توان اقتصادی حفظ برتری نظامی را هم نخواهد داشت. ترامپ نماینده آن بخش از هیئت حاکمه امریکاست که معتقد است الویت عمده در این مرحله، الویت نظامی و خطر عمده روسیه نیست. الویت عمده برای ایالات متحده از دست دادن جایگاه اقتصادی و در نتیجه خطر عمده اروپا و چین است. اکنون باید کوشید از یکسو اقتصاد اروپا و چین را فلج و وابسته به امریکا کرد و از سوی دیگر روسیه را از چین و اروپا جدا کرد. در این چارچوب تلاش برای حفظ تحریمها علیه روسیه، نه سیاستی عمدتا علیه روسیه که برای جلوگیری از نزدیک شدن اروپا به آن است. سیاستهای دولت ترامپ نماد یک چرخش بزرگ و در عین حال هوشمندانه ترین و مصممانه ترین- و نه الزاما موفق ترین- پاسخ به چالشها و دشواریهای واقعی است که امریکا در درون و در جهان با آن مواجه است. بر روی این سیاستها پردهای از دیوانگی ترامپ کشیده شده چرا که در واقع نیز دست زدن به قماری فراتر از تواناییهای درازمدت واقعی اقتصادی و نظامی و سیاسی امریکا و تعادل نیروها در جهان است. بدینسان دیوانگی ترامپ سرپوشی است بر قماری که هیئت حاکمه امریکا برای حفظ برتری خود در جهان بدان دست زده تا هم اگر در آن باخت راه بازگشت بدون فروپاشیدن کامل اعتبار امریکا فراهم باشد؛ و هم با امیدوار نگه داشتن جهان به اینکه سکان امور امریکا بدست دیوانهای افتاده که بزودی کنار میرود از یک پاسخ هوشمندانه و مصمانه متقابل در جهان در برابر امریکای ترامپ جلوگیری کنند. با تغییر سیاست و الویتهای امریکا جایگاه ایران نیز در سیاست جهانی امریکا تغییر یافته است. دیکر مسئلهی دادن امتیاز و حفظ و جذب ایران در حلقه محاصره جهانی ضد روسیه یا تامین امنیت صدور نفت خلیج فارس مطرح نیست. ایران، امروز تنها یک مهره، دستاویز و قربانی مناسبی است برای امریکا در جنگ اقتصادی آن با اروپا و چین و از بین بردن امنیت جریان نفت خلیج فارس. ایران ضعیف ترین حلقه زنجیری است که از نظر امریکا به دور منافع اقتصادی اروپا و چین کشیده شده است. اینکه چرا ایران به ضعیف ترین حلقه چنین زنجیری تبدیل شده است ناشی از شرایط اقتصادی و سیاسی آن است. از نظر اقتصادی پیامدهای دولت هشت ساله احمدی نژاد توام با وابستگی اقتصادی ایران به اقتصاد جهانی و عدم توجه و اعتقاد به ضرورت برقراری یک نظام تولید ملی برای رفع نیازهای ملی، ایران از هر جهت به اقتصاد جهانی وابسته شده و کمترین توان ایستادگی دربرابر فشارهای آن را ندارد. ایران امروز در بدترین شرایط و وابسته ترین موقعیت اقتصادی خود در سده اخیر است. از نظر سیاسی نیز ایران دارای این ویژگی است که از یکسو هیئت حاکمه آن در مقابل مردم است و از سوی دیگر مردم در برابر هیئت حاکمه اند. در بقیه کشورهای منطقه یا شکلی از دموکراسی صوری یا محدود وجود دارد که تقابل مردم و امکان تاثیر آنان بر حکومت را به حداقل میرساند. یا حکومت دارای توان مهار مردم و تحمیل برنامههای خود بدانان است. ایران هیچیک از این دو ویژگی را ندارد. جناح راست حکومتی ابلهانه از سیاستهای ترامپ خشنود است و آن را نشانه حقانیت خود در "بی اعتمادی" به امریکا میداند. در حالیکه این سیاستها حاصل یک چرخش است، چرخشی که اگر در دوران اوباما بوجود آمده بود و ما به برجام دست نیافته بودیم، ایران همین امروز در وضعی مشابه عراق دوران فروپاشی رژیم صدام حسین قرار گرفته بود. در این شرایط برای اینکه بتوان با این چرخش و با سیاستهای دولت ترامپ مقابله کرد باید از درون ایران صدایی واحد به گوش رسد. در برابر مسئله چگونگی ایجاد این صدای واحد دو پاسخ وجود دارد. یک پاسخ آن است که با گسترش دموکراسی و تن دادن به خواست و رای مردم و تامین وحدت ملی و دیپلماسی متکی به آگاهی مردم شرایط داخلی را برای مقابله با تهدیدهای امریکا مساعد کنیم. پاسخ دوم آن است که اجازه به گسترش تهدیدهای امریکا بدهیم تا شرایط برای سرکوب مردم و وادار کردن آنها به تسلیم و زانو زدن دربرابر حکومت فراهم شود تا حکومت راه خود را که توام با حفظ قدرت و ثروت در دست یک اقلیت حکومتی است به مردم تحمیل کند. هواداران اصلاحات و اعتدال معتقد به راه حل اول و بیت رهبری و بخشی از فرماندهان سپاه و جناح راست حکومتی در کنار شماری از عناصر نفوذی امریکا و اسرائیل و انگلستان در رهبری کشور هوادار راه دوم هستند. جنگی که مثلا بر سر حفظ یا خاتمه حصر موسوی و کروبی و رهنورد در کشور به راه افتاده در واقع تجلی نبرد میان این دو راه است: ایجاد صدایی واحد از طریق تن دادن به وحدت ملی یا از طریق تن زدن از آن. آینده کشور ما بیش از آنکه در دستان امثال ترامپ باشد در گرو پیشبرد این یا آن راه برای رسیدن به صدایی واحد در کشور است.
تلگرام راه توده :
https://telegram.me/rahetudeh
|
شماره 621 راه توده - 4 آبان ماه 1396