راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

امریکا میخواهد

جهان را با خود

به پرتگاه ببرد!

راشا تودی - ترجمه رضا نافعی

 

 

 

آخرین ابرقدرت باقی مانده دچار مشکلات است. مهمترین عاملی که امریکا را هنوز سر پا نگه می دارد قدرت نظامی آنست. اینک پنتاگون برای حفظ برتری امریکا پیشنهادهائی مطرح ساخته که به زبانی صریح و بی پرده بیان شده اند.

در جریان تصویب تحریم های تازه مجلس نمایندگان امریکا علیه روسیه پنجره ای از شناخت به روی بسیاری از ناظران علاقمند گشوده شد.

بندرت پیش آمده است که با این صراحت گفته شود واقعا چه چیز در پس نقاب مجازات روسیه ( تحریم ها) پنهان است ؟ – قدرت، حفظ قدرت، افزایش قدرت.

اینک، در پی این صراحت، در میان مسئولان سیاسی در آلمان و اروپا، به کندی و دشواری تجدید نظری در حال پیدایش است. حتی آنها هم که آخر صف بودند اینک در می یابند که این تحریم ها و رویدادها علیه روسیه در واقع از کجا آب می خورد و در خدمت چه هدفی است.

اینک رویکردی مشابه، علنی و آموزنده از سوی وزارت دفاع امریکا منتشر شده است بنام «ارزیابی خطر جهانی پس از استیلا»، از نظروزارت دفاع دستورانجام این پژوهش از سوی دستگاه رهبری دولت اوباما داده شده بود. پرسش این بود که چگونه می توان مانع «فروپاشی» نظام جهانی رو به زوال کنونی شد، نظامی که حداکثر پس از جنگ جهانی دوم و تحت استیلای امریکا حکمفرما شده است. امریکا فقط در صورتی می تواند مانع از دست رفتن «استیلای» خود بر جهان گردد که از هم اکنون با تحولات جاری مقابله کند.

این پژوهش وزارت دفاع امریکا در ماه ژوئن سال جاری منتشر شده و مبتنی است بر تحقیقات کالج نظامی ارتش ایالات متحده امریکا (USAWC). هزینه این سند استراتژیک را بخش نقشه ریزی های استراتژیک ارتش امریکا و چند سازمان نظامی دیگر امریکا تامین کرده اند.

 

هژمونی جهانی ایالات متحده

 

پژوهش مذکور درباره ارزیابی مخاطراتی است که وضعیت کنونی جهان را تهدید می کنند. در پژوهش تصریح شده که جهان وارد مرحله تازه ای از تحول شده است. این تحول سبب خواهد شد که امریکا و نظامِ جهانیِ تحتِ تسلطِ آن قدرت خود را از دست بدهند. نکته دیگری که پژوهش مطرح می سازد این است که به دلیل گسترش اطلاعات فیلتر نشده (در جامعه) «مقاومت در برابر هر گونه قدرت» رو به افزایش است.

 

برای مقابله با این فرایند باید اقداماتی صورت گیرد از جمله « دستکاری استراتژیک در نحوۀ ادراک» انسان ها. ( توضیح: یعنی باید تمهیداتی بکار بست که مردم از این پس اطاعت و تسلیم را صفت پسندیده و مطلوب بدانند نه مقاومت، سرکشی و ایستادگی را.مترجم)

این درست است که روسیه و نیز چین نقش مهمی ایفا می کنند، به این معنی که هر دو برای علائق امریکا خطری رشد یابنده هستند. معهذا باید توجه را به فیلمنامه باصطلاح « بهارعربی» معطوف ساخت. بنظر کارشناسان پنتاگون این نوع شورش اجتماعی نه فقط در خاورمیانه و شمال افریقا بلکه در هر نقطه جهان می تواند فوران کند. و در نتیجه اعتماد به نخبگان سیاسی را ریشه کن سازد.

البته پژوهشگران وزارت دفاع امریکا که از پیدایش و ترویج احساس های بهاری در منطقه عربی زبانِ جهان سخن می گویند، ازعاملی که در درجه اول انگیزۀ پیدایش و گسترش بهارعربی شد، یعنی از  اهداف ژئوپلیتیک، سخنی بمیان نمی آورند و تعمدا از انطباق آن با دستگاه قدرت در خود امریکا طفره میروند .

گرچه در پژوهش مذکور امریکا بعنوان یک غول سیاسی،اقتصادی، و نظامی در عرصه جهانی فعال باقی میماند ولی دیگر قدرتی روئین تن نیست.

طراحان نقشه های استراتژیک در پنتاگون نشان می دهند که ناظران خوبی هستند و رویدادهای  کنونی جهان از نظرشان دور نمی ماند. گرچه تا همین چند سال پیش پذیرش علائق قدرت امریکا برای باصطلاح جامعه جهانی محدودۀ مشروع محسوب می شد، اما امروز قدرت های منطقه ای مانند ایران، چین و نیز روسیه این تفسیر و تعریف را بکرات زیر سوال برده اند.

نویسندگان پژوهش خود را به این صورت ادامه می دهند: خلاصه آن که وضعیتی که تا کنون وجود دارد، وضعیتی که استراتژیست های امریکا پس ازجنگ جهانی دوم بوجود آوردند و تا امروز نگاه داشته اند و چندین دهه به پنتاگون فرمان می داد اینک در آستانه فروپاشی قرار دارد، حتی بعید نیست که دچار سکته شود.

 

پس از فروپاشی شوروی

 

این نکته نیز روشن می شود که امید بسیاری از کشورها که پس از فروپاشی اتحاد شوروی موفق به صرفه جوئی در هزینه نظامی خواهند گشت به نومیدی تبدیل شد و امریکا مست از این بود که اینک یگانه ابرقدرت جهان است .

 

گزارش چنین ادامه می یابد که:

این نظام و بخش های سازنده آن پس از جنگ جهانی دوم پدید آمد و پس از فروپاشی شوروی تبدیل به یک نظام تک قطبی شد و از آن زمان تحت تسلط امریکا و همپیمان های آسیائی و غربی آنست. امریکا تاکنون توانسته است با حمایت همپیمان های خود شرائط حفظ امنیت بین المللی را دیکته کند و مانع پیدایش قدرت های رقیب و تمرکز آنان گردد.

 

آنچه که  افکار عمومی جهان امروز مشاهده  و با اشتیاق دنبال می کند اطلاعات دست اولی است که از طریق تحریم های امریکا دریافت می کند، تحریم هائی که  بیانگر نگرانی روزافزون امریکا ست که بیم از دست دادن برتری جهانی خود را دارد و تلاش می ورزد تا از این طریق از آن دفاع کند.

در عین حال آنچه قابل رؤیت است این است که استبلیشمنت سیاسی امریکا پیوسته اهمیت کمتری برای توافق های چند جانبه و حقوق بین المللی قائل است.

نمودار دیگری از فرسایش قدرت امپریالیستی آنست که « نظام هفتاد ساله جهانی که طبق قواعد وضع شده از سوی امریکا  عمل می کرد، تق و لق شده است.»

در «کشور خودِ خدا» پنتاگون از تحولاتی که روی میدهد غافل شده است. از این رو گزارش هشدار داده که «در حال حاضر پنتاگون تحولات جهانی را بموقع در نمی یابد. در نتیجه  موقعیت بلامنازعی که  امریکا تا بیست سال پس از فروپاشی شوروی داشت اکنون با خطر روبرو شده است.

برای جبران مافات وقت چندانی باقی نمانده است، باید  امتیازات از دست رفته را دوباره جمع و جور کرد و در صورت امکان به بهای گزاف فروخت .

ولی در حال حاضر ایالات متحده امریکا ناتوان تر از آنست که بتواند برتری نظامی خود را با برچسب های ستایش آمیزی چون  دفاع از« آزادی » و « حقوق بشر » به میدان آورد.

 خطرهائی را که وزارت دفاع امریکا مشخص ساخته نمی توان با توسل به زور حل کرد. تمام کشور ها و ساختارهای سنتی سیاسی تحت فشار نیروهای داخلی و خارجی قرار دارند. فروپاشی نظمی که پس از جنگ جهانی دوم بوجود آمد همراه است با فروپاشی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی سیستم های ملی . ولی تحلیلی مستند و استوار بر دلائلی که نشان دهد چرا کار به اینجا کشیده شده است، ارائه نمی شود. آنچه مسلم است این است که مجتمع  صنایع نظامی، که نقشی تعیین کننده در حفظ امپراتوری ایفا می کنند، در از میان بردن اعتماد به ساختار دولتی نقشی اساسی ایفا کرده است. از بین رفتن این اعتماد همان چیزی است که پنتاگون با تلخی تمام از آن شکوه می کند.

 

قدرتهای تجدید نظر طلب

 

نویسندگان پژوهش خود را کسانی می دانند که خطر را پیش بینی می کنند و هشدار می دهند و نمی خواهند پیشگویان فرارسیدن آخرزمان برای امریکا تلقی شوند.

 

بر اساس این هشدار فرصت تنگ است و باید هرچه زودتر جلوی تهدیدی را که منشاء آن چهار دولت روسیه، چین، ایران و کره شمالی هستند گرفت.

 

اما آنچه دانستن آن جالب است این است که  چهار کشور مذکور بدلیل قدرت نظامی خود تبدیل به خطر نخواهند شد. خطر آنها در این است که علائق خود را  به شیوه ای غیر معمول مطرح می سازند و در صحنه بین المللی دنبال می کنند و آن این است که قصد دارند بعنوان « قدرت های تجدید نظر طلب» خود را از زیر سلطه امریکا درآورند.

با مشاهده آخرین تحولات در چین، روسیه و ایران باید به تحلیلگران امریکائی حق داد. ولی نتیجه گیری آنها از بیخ و بن با نتیجه گیری های « بازیگران نوظهور جهانی» متفاوت است.

اگر اتحادیه اروپا نیز تهدید خود را عملی سازد و به تحریم های تازه علیه روسیه پاسخ دهد طولی نخواهد کشید که نام این کشورها نیز در فهرست کشورهای تجدیدنظر طلب جا خواهد گرفت.

ظواهر امر نشان می دهد که این جا بجائی ها خیلی سریع می تواند صورت پذیرد. طبق تصریح «پژوهش» مورد نظر هرگامی که بضرر امریکا، همپیمانهای آسیائی یا غربی آن و بسود کشوری دیگر تمام شود، هرقدر هم که کوچک و ناچیز باشد، مشمول این تهدید خواهد بود. بر اساس این تعریف از مناسبات بین المللی در واقع دیگردوستی فاقد معنی خواهد شد و آنچه باقی می ماند نوکری و سرسپردگی است.

این کشورها یا تسلیم فرمان واشنگتن می شوند  یا در گام نخست با تحریم روبرو می گردند. اگر تحریم هم موثر واقع نشد آنوقت پای اقدامات نظامی بمیان می آید « برای حفاظت از مردم.»

توصیه پژوهشگران پنتاگون این است که در این بی ثباتی جهانی باید یک جانبه گرائی – اونیلاترالیسم را- به کنار نهاد و بجای آن در پی اتحاد با جرگه کشورهای منتخب برآمد. این دوستان دراز مدت عبارتند از بریتانیای کبیر- ایرلند شمالی، استرالیا، کانادا و فرانسه بعنوان شرکای بویژه فعال امریکا. (جبهه بندی های نوین جهانی- م)

«تنوع منطقه ای» رویدادها و ترکیب ها برخی از کشورهای آسیائی و خاورمیانه را نیز در بر می گیرد. این کشورها  بویژه عبارتند از: ژاپن و کره جنوبی در منطقه پاسیفیک، مصر، عربستان سعودی و اردن در خاور میانه.

«پژوهش» نکته دیگری را نیز فاش می سازد، یعنی همان چیزی را که تا کنون بعنوان تبلیغات بدخواهانه طرد میشد و آن این است که  در طرح استراتژیک نظامی امریکا ناتو فقط یک نقش «محلی» ایفا می کند. نکته دیگری که در این پژوهش به آن نیز اعتراف شده  این است که آنچه تا کنون دکترین رسمی امریکا در مورد ناتو بود از بنیاد تغییر می کند. در پژوهش همچنین تصریح شده تعهدات و وظائفی که اتحاد نظامی ترانس اتلانتیک،  در دوران  باصطلاح جنگ سرد خود را موظف به اجرای آن اعلام می کرد دیگر معتبر نیستند.

از منظر امپریالیستی فقط رفاه ملت امپریالیستی از اهمیت اساسی برخوردار است. البته این تصور که این دکترین با روی کار آمدن دونالد ترامپ  به کاخ سفید راه یافته تصوری است از بیخ و بن نادرست.  باراک اوباما که پیش از او این سمت را داشت طی نطقی در برابر دانشجویان « وست پوینت »، آکادمی نظامی ایالات متحده، دعوی کرد که ایالات متحده امریکا « واجب الوجود» است:

ارزش های اجداد ما الهام بخش رهبران کشورها در پارلمان ها و جنبش های نو در مکانهای عمومی در سراسر جهان هستند. ایالات متحده امریکا  ملتی واجب الوجود بوده و خواهد ماند. در قرن گذشته چنین بود و در قرن آینده نیز چنین خواهد ماند.

بر اساس گفته اوباما پرسش این نیست که « آیا امریکا رهبری خواهد کرد، بلکه این است که چگونه رهبری خواهد کرد.»

جهان کنونی ما در حال گذار از یک نقطه عطف تاریخی است، نقطه عطفی که نه فقط در عرصه نظامی بلکه در عرصه اقتصادی نیز منعکس می گردد.

اما پژوهش وزارت دفاع امریکا در ارزیابی خود حتی در حاشیه هم اشاره ای به پیامد های این نقطه عطف نمی کند.

ولی، پاول رومر، اقتصاد دان ارشد بانک جهانی، در نطق تاریخی خود در 5 ژانویه 2016 نظریاتی قاطع در باره اقتصاد کلان  باطلاع افکار عمومی رساند.

رومربه مشکلات بزرگ اقتصادی که امریکا با آن روبروست اشاره کرد. اما بحث در باره این مشکلات نه بصورت علنی و نه  برای همه، بلکه  پشت درهای بسته صورت می گیرد. از منظر این اقتصاد دان برجسته، بقول معروف « کودک مسئله دار» در اقتصاد امریکا  بخش تولید است: رادیو خبری بلومبرگ از قول رومر چنین نقل می کند:« من می گویم اتومبیل خراب است، آنوقت همه می گویند رومر آدم بدی است، چون نمی تواند اتومبیل را تعمیر کند.»

تولید کنندگان پژوهش بجای آن که در گزارش خود وضعیت موجود اقتصادی را با تکیه بر ارقام و اسناد، دست کم در حاشیه، مطرح سازند، دائما  فدراسیون روسیه و چین را مطرح می کنند که گویا آنها منشاء خطر هستند.

ولی نویسندگان پژوهش بطور مشخص حتی یک کلام در باره خصلت این تهدید نمی گویند. ولی آنچه  استراتژیست های پنتاگون را نگران می کند این است که آن دوکشور با استفاده از تکنیک های مناطق خاکستری می کوشند تا وضعیت فعلی Status quo  را بشکنند.

حال با این توصیف، که عبارتست از« تجاوز پنهان دولتی» که بدون بکار بردن خشونت به نتیجه مطلوب می رسد، چه باید کرد ؟ باید آن را محکوم کرد. اما آین را نیز باید  دانست که تمام این مقدمات برای آن صورت می گیرد که به دولت امریکا  پیشنهاد شود برای حفظ موقعیت جهانی خود همین شیوه را بکار بندد. ولی نویسندگان پژوهش این نکته را مسکوت میگذارند که این شیوه از دهها سال پیش یکی از ابزارهای دائمی کار امریکا برای اعمال نفوذ در جهان است.

 

کشورهای شرور

 

«پژوهش» در مورد ایران و کره شمالی این سخن  زیبا وصادقانه را بکار می برد که این دو صرفا مانعی هستند دربرابرجاه طلبی های امپریالیستی ایالات متحده امریکا. این دوکشوریک چالش استراتژیک  در خور توجه هستند، زیرا این دو کشور (….)  نه تنها مطیع  نظام کنونی جهان نیستند (….)  بلکه به خود اجازه می دهند مانع نفوذ امریکا در مناطق خود باشند و می خواهند در آن مناطق معیارهای خود را به کرسی بنشانند.

 

 این نوع اظهارات  روشنگرِ تحریم هایِ اخیرِ ایالات متحده امریکا علیه ایران نیز هستند.  گرچه آژانس بین المللی انرژی  (IAEA)  مجددا تایید کرده که ایران تمام تعهدات خود را انجام داده – آخرین بار در آغاز ماه ژوئن-   هفته گذشته آنتونیو گوتِرِس دبیرکل سازمان ملل متحد بمناسبت دومین سالروز امضاء این قرارداد (برجام) و نیز برنامه مشترک بعدی که با ایران دارد، به ایران تبریک گفت. گوترس تایید کرد که تهران طبق توافق صورت گرفته تمام اقدامات ضروری را انجام داده است. بهرام قاسمی سخنگوی وزارت خارجه ایران آخرین رویداد را چنین توصیف کرد:

«تصویب قانون جدید مربوط به تحریم‌های غیرهسته‌ای علیه ایران در کمیته روابط خارجی سنای آمریکا با توجه به عملکرد و سوابق این‌ مجلس در ضدیت و دشمنی با ایران غیرقابل پیش بینی نبود و در ادامه خصومت های ذاتی آمریکا با جمهوری اسلامی ایران به شمار می‌رود

 

چگونگی تفسیر فاکت ها  

 

همان گونه که انتظار می رفت رسانه ها نیز بعنوان ابزار کار نقش برجسته ای برای حفظ و احتمالا گسترش نقش امریکا بعنوان نظام حاکم بر جهان ایفا می کنند.

از این منظر هرچیز که  با تعریف امریکا از خبر یکی نباشد  یا « پروپاگاندا» است یا « اخبار غلط» و یا « خبر جعلی»

طبق تشخیص نویسندگان« پژوهش» حاصل گسترش شبکه جهانی و استفاده از اخبار بعنوان سلاح  سبب انتشارِ کنترل نشدۀ اطلاعات است.

باید با جریان آزاد اطلاعات مقابله کرد، زیرا این امر سبب می گردد که دیگر خواست پنتاگون مبنی بر پنهانکاری و امنیت عملیاتی تامین نگردد.

دسترسی  به تکنولوژی نو که تا حدود زیادی  کنترل نشده است و مورد استفاده نیز قرار می گیرد سبب می شود که از این پس دیگر مقاصد حساس، مخفی و پنهان را نتوان انجام داد یا اقدامات و عملیات را ناشناخته دنبال کرد یا به اجرا در آورد، از عملیات کوچک تاکتیکی گرفته تا جابجا کردن گروههای نظامی در ابعاد بزرگ همه اموری هستند که از این پس فورا کشف و شناخته خواهند شد..

این صورت برداری از وضعیت حاضر و فهرست موجودی هم ناقص است هم یکجانبه. مثلانقش مجتمع صعنتی- نظامی و تاثیر آن بر فرسایش اعتماد مردم به کار دولت در واشنگتن مورد بررسی قرار نگرفته  است.

در این رابطه فاکت ها و تعریف آنها از لحاظ تاکتیکی نقش با اهمیتی ایفا می کنند.

«پژوهش» مورد بحث، فاکت ها را در گروههای دلبخواهی دسته بندی می کند. بعنوان مثال: «شایعاتی که متکی بر فاکت نیستند» یا شایعاتی که  می خواهند « جای حقیقت عینی را بگیرند.»

ولی در کنار این ها فاکت هائی هم می توانند باشند که حقایق واقعی را منعکس می کنند. فاکت هائی که نشان دهنده رضایت از رهبری جهانی امریکا نیستند. کشف رشوه خواری یا بی کفایتی سیاستمداران ویا رفتار غیر دموکراتیک آنها از جملۀ « فاکت های نامساعد» هستند که بر ملا شدن آنها از اعتبار دولت می کاهد و تاثیر نامساعد بر مناسبات میان مردم و دولت دارند.

فاکت های خطرناک آنها هستند که افشاگرانی چون « ادوارد اسنودن» یا « برادلی  مانینگ» افشاء کرده اند. این ها «می توانند عواقب دراز مدت تاکتیکی، عملی یا استراتژیک» داشته باشند.

یکی از  افشاگری های ویکیلیکس که سخت  اسباب زحمت شد لو رفتن دسیسه های هیلری کلینتون  در انتخابات ریاست جمهوری بود. استبلیشمنت سیاسی امریکا بجای آن که واکنش مشخص نسبت به اتهامات نشان دهد، ترجیح داد به حمله متقابل روی آورد و با بکار گرفتن ماهرانه امکانات رسانه ای افکار عمومی را از توجه به انتخابات ریاست جمهوری منحرف سازد و به سوی افسانه دخالت هکرهای روسی در انتخابات امریکا سوق دهد.

ولی یکی از انواع فاکت هائی که نویسندگان پژوهش، طبق تقسیم بندی و تعریف امریکا از فاکت می شناسند، « فاکت زهرآگین » است. بنظر نویسندگان پژوهش این نوع فاکت از خطرناک ترین انواع آنست که می تواند موجب شورش شهروندی گردد، زیرا این فاکت های زهرآگین می توانند علائق اساسی ملی را در سطح بین المللی، ملی، منطقه ای یا شخصی به خطر اندازند.

فاکت های بویژه مسموم می توانند مانند ویروس ها یا باکتری ها همبستگی مردم خودی  یا مناسبات میان خلق ها را متلاشی سازند.

 

امکان دفاع

 

«پژوهش» برای مقابله با این خطر به دولت امریکا پیشنهاد می کند ابزار تحت نظرگرفتن کل جامعه را گسترش دهد، هر چند هم اکنون نیز این ابزار سخت گسترده است و کامل ترین نوع زیرنظر گرفتن جامعه در جهان محسوب می گردد.

افزون براین ها آنچه دولت امریکا باید بکند این است که دستگاه امنیتی اطلاعاتی خود را برای  تغییر استراتژیک ادراک اجتماعی وبرای اعمال نفوذ بر تصمیماتی که دارای اهمیت استراتژیک هستند بکار اندازد.

 

حفظ  برتری

 

طبق تشخیص «پژوهش» حضور نظامی بسیار پیشرفته امریکا و برتری نظامی آن باید مورد حمایت قرار گیرد. در این زمینه موقعیت امریکا از لحاظ قدرت نظامی رشک برانگیز است.

یکی از چالش های اصلی این است که واشنگتن در بکار بردن برتری نظامی خود سخت مردد است

اما » این قدرت هنگامی  دارای ارزش است که امریکا حاضر باشد از آن بسود خود استفاده کند. اگر نیروی نظامی امریکا نشان دهد که حاضر به رهبری هست، دیگران هم از آن تبعیت خواهند کرد.»

در هر صورت  ارتش رکن اصلی توصیه های استراتژیک است. در نتیجه موقعیت جهانی برجسته امریکا تنها با گسترش نیروهای نظامی امریکا می تواند آشکار گردد!

از این رو نویسندگان پژوهش باصراحت خواستار «حداکثر آزادی عمل برای نیروهای نظامی» هستند. « فقط در این حالت است که میتوان شرط  پایان جنگ را به هر دشمنی تحمیل کرد«.

 

توضیح: در این ترجمه همه تاکید ها از مترجم است.

 

https://deutsch.rt.com/nordamerika/55123-offenbarungseid-pentagon-studie-warnt-vor-us-kollaps/

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 تلگرام راه توده :

https://telegram.me/rahetudeh

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 615  راه توده -  23 شهریور ماه  1396

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت