راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

 

 

بخش پایانی مصاحبه "اندیشه نو" با پرتوی

بعید میدانم

توده ای ها

مرا تبرئه کنند!

 

 

- در بازجویی شما چه گذشت؟

پرتوی: اول از من پرسیدند عضو حزب توده هستی و من انکار کردم. بر اساس اطلاعاتی که از قرارها و مکان های دیدارهای من داشتند فهمیدم که تحت تعقیب بوده ام. ابتدا خیلی به هم ریختم. تصور کردم با بی احتیاطی خیلی مسائل را لو داده ام. بعدا فهمیدم که از دل بازجویی سران حزب در همان ماه اول، مشخص شده که پرتوی همان خسرو است؛ عکس مرا نیز داشته اند. برخی قرارها و خانه هایی را نیز که من سر می زدم داشته و چند تیم تعقیب مراقبت را مامور تعقیب من کرده بودند. بعدا حجری به من گفت که ما خیلی تلاش کردیم نام واقعی تو را نگوئیم اما در نهایت نشد.

- شما را با کیانوری رودرو نکردند؟

پرتوی: این اتفاق همان روز اول افتاد. مرا به طبقه بالا بردند که آن جا تلویزیونی روشن بود که داشت فیلم اعترافات (گیری) از کیانوری را نشان می داد. بعد مرا بردند پایین به سلول کیانوری. بازجو گفت: «آقای کیانوری این خسرو است». گفتند باید کروکی سازمان نظامی را بکشی؛ گفتم من همه را به نام مستعار می شناسم. البته سرشاخه هایی را که نام شان معلوم بود و بازداشت شده بودند گفتم. مثلا آذرنگ با خود من بازداشت شده بود. تایید برخی اطلاعاتی را که داشتند از من می گرفتند. دیگران را پشت سر من می آوردند تا حرف مرا بشنوند و اعتراف کنند. مثلا می گفتند فلان قضیه را یک بار دیگر بگو چطور بود؟ مرا با یکی – دو نفر از جمله فاطمه مدرسی نیز روبه رو کردند. (پرتوی در اینجا تلاش می کند سهم خود را در دادن اطلاعات به بازجویان در همان ساعات اولیه بازداشت بسیار کمرنگ کند و مدعی می شود که قبل از دستگیری اش دیگران همه چیز را گفته بودند و این درحالی است که دیگرانی که بازداشت شده بودند، حتی کیانوری صاحب همه اطلاعاتی که پرتوی داشت نبودند. مصاحبه کننده به همین مسئله اشاره می کند و سئوال و جواب اینگونه ادامه پیدا می کند که می خوانید. ر- ت)

- چطور دیگران همه چیز را گفته بودن؟ مگر همه از جزئیات خبر داشتند؟

پرتوی: البته جزئیات را من گفتم. بعد مرا نزد آقای ری شهری بردند. ایشان سئوالاتی از من پرسید که تصور می کرد تنها خودش و کبیری در جریان هستند و وقتی دید من نیز در جریان موضوعات هستم بر ایشان مسجل شد که آن دو توده ای اند. آقای ری شهری خیلی از موضوع آن دو عصبانی بود. چند ماه بعد در جریان دادگاه شاخه نظامی حزب توده، محاکمه ایشان به آقای یونسی سپرده شد، زیرا آقای ری شهری گفته بود سخت است که بی طرفی خود را در دادگاه حفظ کنم.

- گفته شده که برخی اعضای حزب توده در بازجویی اعضای دیگر حزب نقش داشته اند. اطلاع شما از این موضوع چیست؟

پرتوی: بر اساس پرونده ها جز هوشنگ اسدی، حسن قائم پناه، عضو کمیته مرکزی و از اعضای قدیمی سازمان افسری و عبدالله شهبازی معاون سازمان جوانان نیز بدون این که بازجو به سراغ شان بیاید درخواست داده بودند که حرف های شان را بزنند. قائم پناه گفته بود همه اعضای رهبری حزب جاسوس شوروی بودند در مهاجرت و بر همین اساس بازجویی در این خصوص شروع شده بود و افرادی مانند زرشناس و بهزادی (زیر شکنجه و فشار به دروغ. ر- ت) چنین ارتباطی را پذیرفته بودند. بازجوی من می گفت شب ها کتاب فریدون کشاورز (من متهم می کنم کمیته مرکزی حزب توده ایران را) را می خوانم تا صبح بتوانم اعضای قدیمی را بازجویی کنم.

 

- از چه زمانی از حزب بریدید؟ و چطور شد که در میزگرد شهریور 62 شرکت کردید؟

پرتوی: اعترافات (زیر شکنجه) رهبری حزب مرتب از بلندگوهای زندان پخش می شد. در کتابخانه زندان توحید شروع کردم به مطالعه کتب فلسفه اسلامی. از اصول فلسفه و روش رئالیسم شروع کردم و بعد آثار آقای مطهری را خواندم و در تابستان 62 در میزگردی در باره حزب که در زندان بر گزار شد شرکت کردم.

در این میزگرد همه رهبری حزب (پس از سخت ترین شکنجه ها) حاضر بودند.

(پرتوی پس از آزادی از بازداشت و زندان 3 ماهه سال 1359 در جلسه هفتگی چهار نفره کیانوری، پرتوی، هاتفی و خدائی گفت که سلول او سیمانی بود و یک پتو بیشتر به او نداده بودند و تمام مدت از سرما می لرزید و هر بار که تقاضای پتو می کرد همین آثاری که دربالا به آن اشاره کرد برایش می آوردند. یعنی کتاب های مطهری و کتاب های فلسفه اسلامی را. می گفت "وقت را با خواندن پرت و پلاهائی که دراین کتاب ها بود پر می کردم و تعجب می کردم که عده ای با خواندن این آثار خودشان را روشنفکر مذهبی میدانند." بنابراین، صرف خواندن این آثار که برای پرتوی تکراری بوده نمی تواند در چرخش ناباورانه ای که کرد تاثیر داشته باشد و در اینجا عوامل فریبی و حکومت فریبی می کند، زیرا توده ای ها و باحتمال بسیار خود آن آقایان هم میدانند که مبارزه سیاسی یک امر اجتماعی است و مطالعه فلسفی و یا حتی مذهبی یک امر فردی. شادروان قدوه عضو هیات سیاسی حزب که بعد از انقلاب در راه بازگشت به ایران دچار ایست قلبی شد و در مهاجرت چشم از جهان فروبست بسیار بیشتر از امثال پرتوی و حتی طبری با اسلام و فلسفه اسلامی و آثار اسلامی آشنا بود. نه فقط آشنا بلکه آنها را در حوزه علمیه قم تا درجه اجتهاد خوانده بود و به همین دلیل با آیت الله خمینی از همان دوران آشنائی داشت و بواسطه همین آشنائی نامه رهبری حزب به آقای خمینی را او به پاریس برد تا با وی ملاقات کند و نظرات حزب توده ایران درباره انقلاب و پس از شاه را با وی در میان بگذارد. چرا ایشان آن نشد که پرتوی در زندان شد؟ ر- ت)

 

- اولین بار چه زمانی حرف و حدیت ها در باره همکاری شما در لو دادن حزب، قبل از بازداشت مطرح شد؟

پرتوی: فکر می کنم سال 63 بود که یک بار مرا برای تکمیل پرونده به دادسرا بردند. آن جا آقای اشراقی (بعدها در سال 67 یکی از سه قاضی هیات مرگ در قتل عام زندانیان سیاسی شد. ر- ت) به من گفت که جوانشیر به ما گفته تو از قبل زندان علیه حزب توده همکاری کرده ای. دلیلی که او برای این موضوع آورده این بوده که در شب بازداشت ما در تاریخ هفتم اردیبهشت 62، به محض خروج من از خانه ماموران به داخل آمده اند. جوانشیر یک ذره فکر نکرده بود که من بعد از خروج از خانه فرار نکرده ام بلکه خودم هم بازداشت شده ام و هشت سال زندان بوده ام.

- دست خطی از کیانوری وجود دارد که حرف جوانشیر را رد می کند و می گوید پرتوی از دیدار او با دبیر اول سفارت شوروی یک هفته قبل از بازداشت با خبر بوده و اگر همکاری داشته این قرار را لو می داده تا رهبر حزب بر سر چنین قراری بازداشت شود...

پرتوی: من برای این که ثابت کنم تا قبل از بازداشت به حزب وفادار بوده ام نیازی به دست خط و تایید کیانوری ندارم.

- فکر می کنید چرا جوانشیر درباره شما چنین اعتقادی داشت؟

پرتوی: اعضای رهبری حزب در سال 63 زیر شکنجه بودند، در سال های بعد که شکنجه  متوقف شده بود آنها بازگشتند بر سر موضع و اعترافات زیر شکنجه ها را تکذیب کردند.

من در سال 65 وقتی به بند آموزشگاه منتقل شدم متوجه شدم برخی اعضای سازمان نوید که سر موضع بودند، مرا بایکوت کرده اند. در این دوران من، برادرم هادی و امیر معزز سر موضع نبودیم. خبر به خانواده های زندانیان رسیده بودند. طوری شد که همسر امیر معزز از او غیابی طلاق گرفت. (پرتوی دراینجا نمی گوید که دلیل جدائی همسرش از او نیز باز می گردد به همین ماجرا یا خیر؟ ر- ت)

- دادگاه تان چه زمانی برگزار شد؟

پرتوی: سال 63 برای ما دادگاه معلوم شد و حتا روز آن نیز به ما ابلاغ شد اما برگزار نشد. بعدها شنیدم که در این زمان حافظ اسد مشغول میانجی گری میان شوروی و ایران بوده تا روابط دو کشور که بعد از بازداشت سران حزب توده و اخراج دیپلمات های شوروی از ایران آسیب دیده بود بهبود یابد. به همین دلیل دادگاه ما در سال 63 برگزار نشد و در سال 64 من، کیانوری و عمویی به دادگاه رفتیم.

 

- چند جای این گفت و گو اشاره کردید که پرونده سران حزب را خوانده اید؛ چطور این امکان برای شما مهیا شد؟

پرتوی: سال 65 مرا به دادیار شعبه 5 خواستند و به من گفتند که قصد دارند یک کار تحقیقاتی راجع به تاریخ چپ در ایران شروع کنند. از آن جا که من دیگر سر موضع نبودم، از من خواستند مسئولیت این کار را قبول کنم. گفتم که چون زندگی من به حزب توده گره خورده، به این کار علاقه دارم؛ اما دو شرط دارم: اول این که تنها کار کنم، دوم این که در کار تحقیقاتی آزاد باشم. هر دو شرط مرا پذیرفتند و از این زمان من و برادرم (هادی که مهاجرت کرده به امریکا. ر- ت) در این شعبه مشغول کار روی تاریخ حزب شدیم. تقریبا تمام نشریات، جزوات و کتاب های حزب موجود بود. ابتدا این کتاب ها را از میان انبوه کتاب ها و جزوات سایر گروه های چپ ساماندهی کردیم. بعد قرار شد روزنامه ها و کتاب های دوران فعالیت حزب را داشته باشیم. در جریان همین کار تحقیقاتی بود که پرونده مرکزیت حزب و برخی افراد موثر در اختیار من قرار گرفت و من آن را مطالعه کردم. بعد شروع به مصاحبه کتبی با برخی اعضای ارشد حزب کردیم. مثلا با دکتر جودت در باره تاریخچه حزب مصاحبه کتبی کردم. به کیانوری هم اتاقی داده بودند تا او درباره تاریخ حزب بنویسد.. اما آقای عمویی در یک جمله نوشته بود که تحقیقاتی که در زندان انجام می شود اعتبار ندارد.

- گفته شده که در همین دوره شما با افراد به اصطلاح سر موضع حرف می زدید و آن ها را از حزب و مواضع آن بر حذر می داشتید. صحت دارد؟

پرتوی: درست است. سال 66 خیلی از کسانی که در سال 62 بریده بودند، سر موضع برگشته بودند. نگران سرنوشت آن ها بودم. با خیلی ها حرف زدم. با افرادی مثل حسین راسخ و سعید آذرنگ حرف زدم. همین طور با برخی اعضای قدیمی حزب مانند آصف رزم دیده. خاطرم است که آصف در جواب، مرا با پرویز نیکخواه قیاس کرد. کیانوری هم با این تیپ افراد حرف می زد (کیانوری خود در کتاب خاطراتش می نویسد که با پیش بینی آینده (اشاره به قتل عام) به آنها توصیه میکرده بروید بیرون که زنده بماند. ر- ت) در یکی از این دیدارها یکی از بچه های فداییان به کیانوری حمله کرده بود و می خواست او را خفه کند.

- جریان میزگردهای سال 66 چه بود؟

پرتوی: این میزگردها در 37 جلسه سه ساعته برگزار شد. طبری را از بیرون زندان به این جلسات می آوردند و چون لکنت داشت (براثر سکته) از روی کژراهه می خواند.

- چرا این میزگردها پخش علنی نشد؟

پرتوی: آن طور که شنیدم آقای هاشمی مخالفت کرده بود. زیرا در آن زمان روابط ایران و شوروی بهبود پیدا کرده بود و مقامات کشور معتقد بودند پخش این مباحث به روابط ایران و شوروی لطمه می زند.

- جوانشیر در این میزگردها نبود؟

پرتوی: خیر! جوانشیر با توجه به تسلطی که روی مارکسیسم و بخصوص اقتصاد سیاسی داشت، گفتارهایی را برای روحانیون حوزه علمیه قم ضبط می کرد.

- از چه زمانی با بقیه رهبران حزب در یک بنده بودید؟

پرتوی: بعد از جریان میزگرد سال 66 بخش مجزایی در بند 325 اوین برای سران حزب توده در نظر گرفته شد و همگی به آن جا منتقل شدیم. افسران را هم آوردند. البته به جز آقای عمویی. در آن جا دو اتاق کار داشتیم که در آن کتابخانه و میز تحریر بود. مشغول به کارهای تحقیقاتی روی تاریخچه چپ بودیم. به بقیه اعضای رهبری نیز کاری داده شده بود؛ مثلا دائره المعارف شوروی را ترجمه می کردند. در واقع نظر آیت الله منتظری مبنی بر استفاده از تخصص مرکزیت حزب توده به جای اعدام آن ها، در حال انجام بود. یادم است که آقای عمویی ابتدا با من حرف نمی زد اما روزی جلو آمد و شرحی از زندگی اش برای من گفت. بعد هم من شرح مفصلی از حوادث بعد از انقلاب گفتم. اشاره کردم که پرونده ها را خوانده ام. آقای عمویی کنجاو شد و از من خواست پرونده ها را به او بدهم. من هم آن چه را داشتم دادم. سال 69، حکم من به بیست سال حبس کاهش پیدا کرد. در این دوره نماینده حقوق بشر سازمان ملل گالیندوپل به ملاقات ما آمد. کیانوری به زبان فرانسه گفت که هر چه گفته زیر فشار شکنجه بوده است. اما من در جواب نماینده سازمان ملل گفتم که رئیس تشکیلات مخفی بوده ام و ما با شوروی ها ارتباط داشته ایم و در ارتش نفوذ کرده بودیم. این رفتار من برای کیانوری و عمویی خیلی سنگین آمد. احتمالا یکی از دلایل اتهامات علیه من، رفتارم در همین دیدار است. حرف های من طوری بود که گالیندوپل گفت در این جا ما با دودیدگاه روبه رو هستیم. به هر حال من در سال 69 از زندان آزاد شدم.

- فکر می کنید حرف و حدیت هایی که در باره شما وجود دارد با این گفت و گو پایان یابد؟

پرتوی: بعید می دانم. البته اگر کسی واقعا باور دارد که سیاست های حزب توده ایران به خصوص در سال های اول انقلاب صحیح بوده، خوب است با استدلال منطقی از آن دفاع کند.

لینک های شماره های پیشین جهت مطالعه:                                                                                                              

1 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/agust/609/partovi.html

2 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/agust/610/partovi.html

3 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/agust/611/partovi.html

4 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/agust/612/partovi.html

5 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/agust/613/partovi.html

6 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/septamber/614/partovi.html

7 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/septamber/615/partovi.html

 

 

 

تلگرام راه توده:

 

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 تلگرام راه توده :

https://telegram.me/rahetudeh

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 616  راه توده -  30 شهریور ماه  1396

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت