راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

 

خاطرات زندان 25 ساله شاه – بخش 18

شکنجه های 28 مرداد شاهنشاهی

در دهه 60 در ج. اسلامی تکرار شد!

"تقی کی منش"

 

  

در پی کودتای ۲۸ مرداد، کارزار سرکوب و کشتار توده‌ای‌ها و مصدقی‌ها آغاز شد. ما شاهد آن بوديم که يک سال بعد از کودتا، زندان‌ها از اعضاء و هواداران حزب و گروهی از مصدقی‌ها پر شد. به ‌ویژه با لو رفتن سازمان نظامی حزب، دامنه‌ی فعاليت حزب نیز به شکل چشمگيری محدود شد. یک‌دم نبايد از ياد برد که سازمان نظامی حزب به‌ منزله‌ی چشم و گوش حزب بود.

در درون زندان‌ها، فشار و شکنجه برای سرکوب و نابودی حزب، در اوج خود بود. دستبند قپانی، شلاق، استعمال بطری، استعمال باتوم، تنقیه‌ی آب جوش و تجاوز از جمله شکنجه‌های غیرانسانی‌ بودند که تن و جان بهترين فرزندان ميهن را می‌فرسود. در آن زمان، شکنجه‌گران هنوز با سیستم‌های پيشرفته شکنجه آشنا نبودند و وحشیانه‌ ترین ابزارها و شیوه‌های شکنجه را برای اعتراف ‌گيری به کار می‌گرفتند. شما را شکنجه می‌دادند نه برای آنکه به عضويت در حزب يا سازمان نظامی اعتراف کنيد، بلکه می‌خواستند برايشان سياه روی سفيد بنويسيد: من ضد مذهبم، جاسوسم، خیانتکارم، به ناموس ديگران تجاوز کرده‌ام و از کرده‌های خود پشيمان و نادمم و...

نگاهی به «کتاب سياه (سیر کمونیسم درایران)» (نوشته سرهنگ زیبائی شکنجه گر کودتای 28 مرداد) بیندازید. چند نمونه از بازجویی‌ها و بازپرسی‌ها را مرور کنید. خط سؤال‌کننده و جواب ‌دهنده را مقايسه کنيد. بعد متوجه می‌شوید که خط‌ ها يکی است و تنها امضاءها فرق دارند. 

در مدتی خيلی کوتاه، بازجویی و بازپرسی را تمام کردند و به‌ اصطلاح دادگاه‌ها را نيز تشکيل دادند؛ ۲۱ نفر از بهترين فرزندان وطن را به گلوله بستند. سپس قرارداد نفت کنسرسيوم منعقد شد.

اما گويی اين کشتار و خفقان برايشان کافی نبود. فشار را زیادتر کردند. روز ۲۶ مرداد ۳۴ نیز ۶ نفر از افسران را تيرباران کردند. باز در پی آن، پيمان بغداد منعقد شد.

در اثر اقدامات حزب، اتحاد جماهير شوروی و چين و خانواده‌های زندانيان سياسی رژیم از کشتار بيشتر چشم‌پوشی کرد. در اين زمان، جنگ سرد تبليغاتی بين ايران و شوروی حاکم بود و دولت ايران سرسپردگی خود به امپرياليسم آمريکا را هر چه بيشتر نشان داده  و راه را برای نفوذ بيشتر آن در ايران هموار ‌می‌کرد.

دادگاه‌ها که برگزار شدند، در اختيار زندان شهربانی قرار گرفتيم. در آن زمان هنوز روحیه‌ی دستگيرشدگان خوب بود. افراد به راهی که برگزيده بودند، ايمان داشتند. سعی می‌کردند با آرمان ‌خواهی هر چه بيشتر در کارهای توده‌ای و تشکيلاتی درون زندان فعال باشند.

 

آن روزهای فراموش نشدنی

 

هیچ‌ گاه نمی‌توانم برگزاری اولين جشن جمعی به مناسبت روز مشروطيت، ۱۴ مرداد، را از ياد ببرم. جشن را بسيار باشکوه برگزار کرديم.

همچنین هیچ‌گاه نمی‌توانم روحيه‌ی حزبی رفقای دستگیرشده در آن دوره را فراموش کنم. ما در درون بندها سازمان داشتيم. با حزب در بيرون از زندان در تماس بوديم. روزنامه‌ی «مردم»، ارگان مرکزی حزب، به‌ طور منظم برای من می‌رسید. من در بندی با ۱۱۸ زندانی به سر می‌بردم. وقتی «مردم» به دستم می‌رسید، آن را بدون واسطه به ده نفر می‌دادم تا بخوانند. جز آن، از مطالب سياسی و عمومی‌ «مردم» رونويس برمی‌داشتيم و آن را در اختيار ده يا پانزده نفر ديگر می‌گذاشتم. رونويس به‌ عنوان تحليلی نوشته شده در داخل زندان، در اختيار ديگر زندانيان مورد اعتماد قرار می‌گرفت يا به‌ عنوان شنیده‌های شفاهی نقل می‌شد تا سر نخ رابطه‌ی زندان با حزب به دست زندانبان نیفتد. 

در چارچوب سازماندهی درون زندان، از جمله «صندوق تعاون» تشکيل داده بوديم. از اين راه به زندانيان نيازمند و خانواده‌هايشان کمک مالی می‌کرديم.

برای پربار کردن زندگی زندانيان، کلاس‌های آموزشی به راه انداختیم. کلاس آموزش زبان و تاريخ و سياست و... و کلاس‌های بازيگری و تئاتر و نمایشنامه‌نویسی داشتيم. نمایش‌های جالب و آموزنده‌ای اجرا می‌کرديم.

در زندان، روح کار جمعی و زندگی کمونی حکمفرما بود. به عنوان مثال، ميوه، قند و چای دريافتی بند در يکجا گرد می‌آمد و سپس به نسبت تقسيم می‌شد. برای هر کار و هر چيز مسئول داشتيم که وظيفه نظارت بر توزيع عادلانه آن را به عهده داشت. در شب‌های ملاقات، در راهرو يا حياط زندان سفره‌ی عمومی می‌انداختیم و زندانيان بندهای ديگر را نیز مهمان می‌کرديم.

روحيه ‌ی سياسی زندانيان بسيار بالا بود. در درون زندان حوزه حزبی داشتيم. محيط و روابط آکنده از دوستی و تفاهم و گذشت و فداکاری بود.

همسران برخی زندانيان به هنگام دستگيری باردار بودند. هنگامی که بچه‌هایشان به دنيا می‌آمدند، همه در شادی آنها سهيم می‌شديم. مراسم ویژه‌ای به راه می‌انداختیم و جشن نامگذاری برگزار می‌کرديم. اکثر قريب به اتفاق اين نورسيدگان نام شهدای حزب را می‌گرفتند.

شمار بريدگان و رفقای نیمه ‌راه در آن برهه اندک بود. تنها عده‌ای انگشت‌ شمار خود را به پليس و فرماندار نظامی فروختند. 

تا آنجا که به يادم هست، افخمی، قره گوزلو، قاسملو، سرهنگ افشنگ و سرهنگ جاويد، از بدو دستگيری خود را در اختيار بازجو و بازپرس گذاشتند. هر چه می‌دانستند گفتند و به خبرچين پليس و فرماندار نظامی تبديل شدند. مورد اعتماد زندانبان بودند و زندانيان را به ندامت تشويق می‌کردند.

 

بالا گرفتن فشار و ندامت

 

وقتی فشارها بازهم زيادتر شد، تعدادی از اعدامی‌ها قرآن امضاء کردند و بدين وسيله، ندامت خود را به دستگاه ابراز و در واقع تجديد قسم کردند. افراد ديگری نيز همراه آنها اظهار ندامت و تنفر کردند. فشار که بازهم زيادتر شد، حزب دستور داد که اعدامی‌ها تقاضای عفو کنند که شرح داده شد. پس از آن رهنمودی آمد که همه تقاضای عفو کنند. در اينجا بود که دستگاه متوجه ماهيت اين رهنمود شد و اين شکل ندامت دادن را کافی ندانست و گفت نادمان بايد کارهای ديگری هم انجام دهند: آنها روز تيرباران 6 افسر توده‌ای عليه حزب تظاهرات برگزار کردند. 

در همان حال، فرمانداری نظامی دوباره اداره‌ی زندان را به عهده گرفت و تا آنجا که توانست بر فشار و شکنجه و آزار زندانيان افزود. البته در مواردی هم به تحبيب افراد پرداخت.

 

کشف ارتباط حزب با زندان

 

در اين ميان، نحوه‌ی ارتباط حزب با زندان کشف شد. دستگاه فرمانداری نظامی و رکن ۲ متوجه شدند که ما در زندان سازماندهی کرده‌ایم. رفقا را به زير شکنجه بردند. آنها در حد توان شکنجه‌ها را تحمل می‌کردند، اما اين تحمل مرزی داشت. حزب در بیرون نیز همزمان با تشديد فشار در داخل زندان زير ضربه قرار گرفت و شاخه‌های سازمان‌ها يکی پس از ديگری لو رفت. دکتر بهرامی دبير حزب، دکتر يزدی عضو کمیته‌ی مرکزی، مهندس شرمينی عضو کمیته‌ی مرکزی و رهبر سازمان جوانان و قريشی، جزنی و سايرين دستگير شدند و ضعف نشان دادند و به ورطه‌ی خيانت درغلتیدند. دکتر بهرامی حتی محکوم نشد. او پس از گذشت چند ماه از دستگیری آزاد شد. يزدی تقاضای عفو کرد و حکم اعدام او به ابد تبديل شد. شرمينی در دادگاه باندبازی‌های خود را که در داخل حزب داشت مطرح کرد و درواقع گفت که من به اين وسيله خدمتگزار دستگاه بوده‌ام. او به ۱۵ سال زندان محکوم شد. قريشی و جزنی نیز اصلاً محکوم نشدند. اين ضعف‌ها بر روحيه‌ی تعدادی از رفقای افسر ما تأثیر منفی گذاشت، زيرا ديدشان بسيار سطحی بود و فکر می‌کردند که اگر دبيری خائن شد، ديگر حزب از بين رفته است. گويی کور شده بودند و وارطان‌ها و کوچک شوشتری‌ها و آرسن‌ها و سايرين را نمی‌دیدند. انگار این راه را محض خاطر رهبران نیمه‌راه حزب انتخاب کرده بودند و حال که آنها تن به خيانت داده‌اند، اینها نیز بايد پی کار و زندگی‌شان بروند.

بارها در زندان و در ملاقات به من می‌گفتند:

ـ شما که از يزدی و بهرامی بالاتر نيستيد. آنها آن طور شده‌اند، حالا شما چه می‌گویید و برنامه‌تان چيست؟

من در جواب می‌گفتم:

ـ مگر من محض خاطر بهرامی آمده‌ام که محض خاطر او بروم.

دستگاه از اعمال فشار و اهانت به خانواده‌ها نيز دريغ نکرد. روزی آنها را در يک کاميون ريخت و دم دروازه قزوين (شهر نو) پياده کرد و گفت:

ـ شما شایسته‌ی اين محيط هستید. چون همسران و برادرانتان خيانت کرده‌اند.

اين اعمال برای ما به معنای فشار مضاعف بود. مجموعه‌ی عوامل یاد شده سبب شد که افراد به طرف ندامت و پشيمانی سوق داده شوند. ابتدا برای دادن تقاضای عفو يا تنفرنامه به دفتر زندان مراجعه می‌کردند. وقتی رفقا دلیل مراجعة آنها را به دفتر زندان از آنها سؤال می‌کردند، می‌گفتند:

ـ شماره‌ی کلتمان را می‌خواستند.

رفقا ديگر متوجه شدند. البته معلوم می‌شد که چه کسی به دفتر می‌رود يا احیاناً دفتر او را صدا می‌کند. سرموضعی‌ها به اين افراد نگاه خاصی می‌کردند و دستشان می‌انداختند و می‌گفتند:

ـ رفتی شماره‌ی کلتت رو بدی؟

رفقا از دوروبرِ رفيقان نیمه‌راه دور و آنها منزوی‌تر و تنها‌تر می‌شدند. در نتيجه، يا به نارفيقان ديگر نزديک می‌شدند يا کسانی که با پلیس همکاری می‌کردند، بیش‌تر آنها را دوره و به‌اصطلاح رویشان کار می‌کردند تا بيشتر به سقوط بکشانندشان. يک بار دستگاه زندان سه چهار نفر از افراد مورد اعتماد خود را به رياست بندها گمارد. آنها ریزودرشت زندگی داخل بند را به مقامات زندان گزارش می‌دادند. حتی مثلاً گزارش می‌دادند که فلان زندانی امروز خوشحال بود و خيلی می‌خندید، يا فلان زندانی ناراحت بود یا حسن يا تقی ۲ ساعت دور حياط راه رفتند!

لینکهای شماره های گذشته:                                     

1 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/april/641/kymanesh.html

2 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/april/642/kymanesh.html

3 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/april/643/kymanesh.html

4 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/may/644/kymanesh.html

5 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/may/645/kymanesh.html

6 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/may/646/kymanesh.html

7 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/may/647/kymanesh.html

8 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/jon/648/kymanesh.html

9 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/jon/649/zendan.html

10 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/jon/650/ZENDAN.htm

11 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/jolay/651/kymansh.html

12 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/jolay/652/kymansh.htm

13 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/jolay/653/zendan.html

14 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/jolay/654/zendan.html

15 -   http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/jolay/655/zendan.html

16 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/AGUST/656/zendan.html

17 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/AGUST/657/zendan.html

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 658  راه توده -  اول شهریور ماه 1397

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت