سرمقاله راه توده 634 طرح فاشیست های حکومتی برای کنترل نارضائی مردم
|
همزمان با گسترش نارضایتی و اعتراض و شورش قشرهای مختلف مردم و به ویژه فرودستان جامعه، شماری از فرصت طلب ترین و منفورترین اندیشمندان جناح راست حکومتی مانند شهریار رزشناس یا شکنجه گر سابق رحیم پور ازغدی (معروف به برادر رحیم بازجوی نورالدین کیانوری و محمد علی عمویی) به یاد محرومان جامعه افتاده و شعارهای "سوسیالیستی" میدهند. همان کسانی که تا دیروز شکاف اصلی جامعه را میان مذهب و سکولاریسم تبلیغ میکردند و سوسیالیستها و چپها را به عنوان "سکولار" دشمن کارگران و محرومان مذهبی جامعه معرفی میکردند؛ آنها که در کینه حیوانی خود نسبت به چپ حد و مرزی نمیشناختند و آنها را مبتکر "جنگ طبقاتی" و اختلاف بین "برادران مسلمان" کارگر با برادران تاجر وانمود میکردند، اکنون طرفدار محرومین شدهاند و با بهره گیری از امکانات وسیع سیستم نابرابر و فاسد و دزدپروری که مدعی مخالفت با آن هستند نظریات دگرگونه ای را تبلیغ میکنند. کسانی که امثال ازغدی یا زرشناس را میشناسند و با نظریات آنها آشنایی دارند میدانند که آنها مقلد نظریه پردازان احزاب نازی و فاشيست اروپایی هستند. آنها نیز مانند نظریه پردازان فاشيست، دموکراسی را بزرگترین خطر برای نظم موجود و نظام سرمایهداری میدانند. نظریه پردازان فاشيست اصولا بر روی ابهام مفهوم "لیبرالیسم" سوار میشوند که از یکسو به معنای آزادیهای سیاسی است که جامعه به آن نیاز دارد و ابزار مبارزه با محرومیت و استثمار است و از سوی دیگر به معنای آزادی اقتصادی یعنی رها کردن زحمتکشان جامعه زیر فشارهای اقتصادی و محرومیت هاست. این تناقض و ابهام و دوگانگی در مفهوم آزادیهای لیبرالی است که به فاشيستها امکان مانور میدهد. نظریه پردازان نازی و فاشيست با سوار شدن بر روی این ابهام، خود را مخالف سرمایهداری معرفی میکنند ولی سرمایهداری را نه به معنای یک سیستم استثمار کارگران و زحمتکشان توسط کارفرمایان و تاجران و دولت بلکه به معنای "لیبرال دموکراسی" میگیرند. به ادعای آنها دلیل فقر و محرومیت نظام "لیبرال دموکراسی" است که مردم را دربرابر فشار اجبارهای اقتصادی بیپناه گذاشته است. در نتیجه نیاز به یک نظام دیکتاتوری وجود دارد که از مردم در برابر "لیبرال دموکراسی" و اجبارهای اجتماعی ناشی از آن محافظت کند. بنابراین طرفداری اینان از محرومین همراه است با حمله به دموکراسی، یعنی مقابله و نفی مهمترین وسیلهای که محرومین برای مبارزه با محرومیت خود در اختیار دارند. بدینسان سرمایهداری درون ابهام ایدئولوژی خود راه فراری را از دموکراسی به شکل فاشيسم باز گذاشته است، راه فراری که اکنون سیستم دزد و شیاد کنونی ایران بدان برای نجات خود متوسل شده است. پس از اینکه سرمایهداری از یک نظام اقتصادی به یک نظام اندیشهای تبدیل شد، بخش بعدی برنامه فاشیستی معرفی کردن طبقات متوسط جامعه به عنوان پایگاه اندیشه لیبرال دموکراسی است. محرومان جامعه قربانی کسانی هستند که هوادار "اندیشه" و نظام لیبرال دموکراسی هستند، یعنی قربانی طبقه متوسط که نسبت به محرومیت آنها بیاعتنا و کور است. ایجاد شکاف و اختلاف میان محرومان و تهیدستان با طبقات متوسط پایه طرحی است که راست افراطی و فاشيست ایران در نظر دارد. طراحان این برنامه فاشیستی معتقدند که اصلاح طلبان بدلیل ضعفهای ایدئولوژیک خود نخواهند توانست میان قشرهای متوسط و محروم جامعه پیوند ایجاد کنند و بنابراین میتوان با بلند کردن پرچم تودههای محروم علیه قشرهای متوسط اینها را روبروی هم قرار داد و دوام وضع موجود را تضمین کرد و در عین حال یک جریان اکثریت از قشرهای محروم جامعه و بخشهای پایین طبقات متوسط بر مبنای یک نظام اقتدارگرا بوجود آورد. بخش سوم و هسته مرکزی طرح راست افراطی و فاشيست، معرفی کردن دولت روحانی به عنوان نماینده ثروت و سرمایهداری یعنی همان لیبرال دموکراسی است که گویا قشرهای متوسط و مرفه جامعه حامی آن هستند. و این یعنی موج دوم کوشش برای سوار شدن روی نارضایتیها و کشاندن آن علیه دولت روحانی و طرفداران اصلاحات. این تصور وجود دارد که بدلیل سردرگمی بدنه حامی اصلاحات، نداشتن خواست و شعار مناسب و ترساندن مداوم آن از خیابان، بدست گرفتن پرچم نارضایتیها توسط راست افراطی موجب میشود که این بدنه باز هم بیشتر از پیوستن به جنبشهای اعتراضی اجتناب کند و در نتیجه خطر واقعی این حرکتها برای سیستم از میان برود ولی امکان بهره برداری از آن برای تضعیف و کنار زدن دولت روحانی همچنان و تا بینهایت حفظ شود. این طرح در درون خود البته دچار تناقض است چرا که ناگزیر باید همراه با حمله به بخشی از پایگاه اقتصادی "اصولگرایی" باشد تا صداقت طراحان آن مورد قبول جامعه قرار گیرد. در واقع راست افراطی نمیخواهد بصورت یک مهره دست آموز در خدمت سیستم قرار گیرد، بلکه میخواهد هدایت سیستم را برعهده بگیرد. درنتیجه قربانی شدن بخشی از اصولگرایی و جناح راست حکومتی یا رانده شدن داوطلبانه آنان به پشت صحنه برای اجرای این طرح ناگزیر است. بنابراین کوشش برای ایجاد یک برونرفت فاشیستی از بحران ضمن اینکه نشاندهنده عمق بحران کنونی است بدون اختلاف نظر و تقابل در میان گرایشهای مختلف حاکمیت نیز به پیش نمیرود. اختلاف هایی که بدلیل واقعی بودن، هم می تواند مانع در برابر این طرح ایجاد کند و هم به طراحان آن نوعی تصور حقانیت در نزد مردم بدهد. طرح سوار شدن فاشیستی بر نارضایتی و اعتراض مردم را میتوان سنجیده شده ترین و در عین حال شکننده ترین طرحی دانست که برای مقابله با بحران طراحی شده است. هر قدر مردم بیشتر از خیابان ترسانده شوند، طراحان این برنامه به موفقیت آن بیشتر امیدوار میشوند و احتمال موفقیت آنها نیز بیشتر میشود. طرح برنامه تحول و شعارها و خواستهای مناسب برای آنکه حامیان تغییر بدون دنباله روی از این یا آن گروه، با خواستها و شعارهای خود در هر جنبش اعتراضی آینده شرکت کنند تنها راه مهار این طرح و تبدیل کردن آن به ضد خود و عامل تسریع در فروپاشی مخالفان تحولات است. تجربه شورش دیماه گذشته نشان داد که مهم نیست که جنبشها را چه کسانی با چه انگیزههایی به راه میاندازند، مهم آن است که ما از این فرصتها بهره بگیریم تا با خواستها و شعارهای خود در آن شرکت کنیم، بشرط آنکه خواست و شعاری متناسب با واقعیت ها داشته باشیم!
تلگرام راه توده:
|
شماره 634 راه توده - 12 بهمن ماه 1396