آخرین نوشته های نورالدین کیانوری – بخش 5 چرا بیضه اسلام همیشه در دست سلاطین وقت بوده؟
|
یکی از عمده ترین سرچشمه های پیدایش و رشد تردید در میان دانش پژوهان جوان کشور ما تضاد آشتی ناپذیر میان نظریات علمای شیعه در زمینه قرائت دستورات کتاب مقدس در مورد دولت و حکومت است تا آنجا که دسته ای نظریات دسته مقابل را "کفر" و "ضلالت" می دانند و گروه دوم گروه اول را "متحجر". ما شاهد این گونه اختلاف نظر هم اکنون در جامعه خود هستیم ولی برای خوانندگان یک نمونه بسیار گویا از دوران انقلاب مشروطیت می آورم. اختلاف نظر میان جد من حاج شیخ فضل الله نوری و روحانیون بزرگواری مانند "آیت الله بهبهانی"، "آیت الله طباطبائی" و "ملک المتکلمین" و "شیخ محمد خیابانی" و گروه بسیاری از روحانیون هوادار نظریات این بزرگان. در آغاز از این بگوئیم که مسلما شیخ فضل الله نوری مقام والائی در میان علمای شیعه داشته است و گفته شده است، هنگامی که برخی از علمای شیعه از "میرزای شیرازی" که در نجف بود و مهم ترین مرجع شیعیان جهان به شمار می رفت، برخی پرسش های فقهی کرده بودند، میرزا به آنها پاسخ داده بود که: شما که "شیخ نوری" را پیش خود دارید چرا این پرسش ها را از من می کنید؟ اکنون بپردازیم به نظریات "شیخ فضل الله نوری" درباره حکومت دینی: 1 – «اداره دنیای مردم مسلمان در زمان غیبت توسط "فقهای عادل و سلاطین اسلام پناه" صورت می گیرد. نبوت و سلطنت در انبیای سلف مختلف بود. گاهی مجتمع و گاهی متفرق و در وجود بنی اکرم (ص) و همچنین در خلفای آن بزرگوار، چنین بود تا چندین ماه بعد از عروض عوارض و حدوث سوانح مرکز این دو امر یعنی تحمل احکام دینیه و اعمال قدرت و شوکت و دعای امنیت در دو محل واقع شد و فی الحقیقته دو هر یک مکمل و متمم دیگری هستند. یعنی بنای اسلامی بر این دو امر است: "نیابت در امور نیابتی و سلطنت" و بدون این دو، احکام اسلامیه معطل خواهد بود فی الحقیقته سلطنت قوه اجرائیه احکام اسلام است. اگر بخواهند بسط عدالت شود باید تقویت این دو فرقه شود. یعنی جمله احکام و اولی الشوکه من اهل الاسلام. این است راه تحصیل عدالت صحیح و ناذمه.» نقل از شیخ فضل الله نوری، رسائل و اعلامیه ها. مکتوبات و روزنامه شیخ فضل الله نوری. گردآورنده: محمد ترکمانی ص 110 و 111. "به حکم محکم خلاق عالم جل الله حفظ بیضته اسلام در قرون و اعصار بر عهده سلطان وقت و اعلام اسلام است. عریضه شیخ فضل الله نوری و دیگر علمای تهران به محمد علی شاه قاجار. همانجا ص 550 2 – «مهمترین قوانین، قوانین الهی است. ما طایفه امامیه بهترین و کاملترین قوانین الهیه را در دست داریم.... این قانون الهی ما مخصوص به عبادت نیست، بلکه حکم جمیه مواد سیاسیه را بر وجه اکمل و اوفی دارا است. حتی ارش الخدش، لذا ابدا محتاج به جعل قانون نخواهیم بود. خصوص به ملاحظه آنکه ما می باید بر حسب اعتقاد اسلامی، نظم معاش خود را قسمی بخواهیم که امر معاد ما را مختل نکند و لابد چنین قانون منحصر خواهد بود به قانون الهی. زیرا اوست که جامع جمعتین است، یعنی نظم دهنده دنیا و آخرت است. جعل قانون کلا ام بعضا منافات به اسلام دارد و این کار ما، پیغمبریست. علم را حق جعل قانون نیست......!» نقل از تذکره الفاقل و ارشاد العاجل همانجا ص 56 – 58 اعتبار به اکثریت آرا به مذهب امامیه غلط است و قانون نویسی چه معنا دارد؟ قانون ما مسلمانان همان اسلام است. جهات حرمت مشروطه و منافات آن با احکام اسلامیه و طریقه نبویه (ص) در مراحل ثلاثه که به آن اشاره شد بسیار مقدم بر همه اینها است که اصل این ترتیب و قانون اساسی و اعتبار به اکثریت آرا، اگرچه در امور هم باشد چون بر وجه قانون التزام شده و می شود حرام تشریعی و بدعت در دین است و کل عدضلاله. مباح را هم اگر التزام به آن نمایند و لازم بدانند و بر مخالفت بر آن جزا مرتب نمایند حرام است. شیخ فضل الله نوری رساله حرمت مشروطه. همانجا جلد 1 ص 104 از جمله تقسیم قوای مملکت به سه شعبه که اول مقننه است و این بدعت است و ضلالت محض. زیرا که در اسلام برای احدی جایز نیست تقنین و جعل حکم، هر که باشد، و اسلام ناتمام ندارد که کسی او را تمام نماید و در واقع حادثه باید به باب احکام که نواب امام علی (ع) هستند رجوع کنند و او استنباط از کتاب و سنت نماید نه تقنین و جعل ..... همان جا ص 113 و 114 3 – دو اصل موذی و مساوات و حریت رکن قدیم قانون الهی است، زیرا قوام اسلام به عبودیت است نه به آزادی و بنای احکام آن به تفریق و جمع تخلفات است، نه به مساوات. لازمه مساوات در این است که فرقه ضاله مضله و طایفه امرامیه نهج واحد محترم باشند. اما یهود و نصارای و مجوس حق قصاص ابدا ندارند.... آزادی زبان و قلم از جهات کثیره منافی قانون الهی است. مگر نمی دانی فایده آن، آن است که بتوانند فرقه معاهده و زنادقه نشر کلیات کفریه خود را در منابر و لوایح بدهند و سب مومنین و تهمت به آنها بزنند و القای شبهات در قلوب صادقیه عوام بیچاره بنمایند. از تذکره الفافل ای خداپرستان این شورای ملی و حریت و آزادی و مساوات و برابری و اساس قانون مشروطه حالیه لباسی است به قامت فرنگستان دوخته که اکثر و اغلب طبیعی مذهب و خارج از قانون الهی و کتاب آسمانی هستند به این ترتیب از نظر شیخ نوری و دیگر مشروعه خواهان، قانون اساسی حکومت مشروطه اسلام است و کسانی که به آن معتقدند افرادی مرتد از دین اسلام هستند. پژوهشگر و یا پژوهشگرانی که این نظریات "شیخ نوری" که میرزای شیرازی" هم آن را تائید می کرده است می خوانند درباره آنچه در جمهوری اسلامی پس از انقلاب 1357 رخ داده دیدگاههای بکلی متناقض مقامات روحانی کشور رو در روی هم می گذارند، دهها پرسش بسیار کلان برایشان مطرح می شود که اگر پاسخ قانع کننده به آنها داده نشود نسبت به "اسلام" تردید دینی پیدا می کنند. اکنون چند نمونه از این تناقضات را می آوریم: 1 – آیت الله یزدی رئیس قوه قضائیه در دیدار با قضات و کارکنان قضائی نیروهای مسلح مطالب زیر را بیان کرد. "فقهای جامع الشرایط در زمان غیبت در شرایطی که مبسوط الیه نباشند و حکومت رسمی دست فقها است هر مقدار که دستشان باز باشد حق تصرف در حقوق مردم دارند.... سیاست حکومت و ولایت اسلامی در شان روحانیت جامع الشرایط است و غیر روحانی حق ندارد در سیاست دخالت کند." در زمانی که فقیه جامع الشرایط و رهبر نظام اسلامی وجود دارد بقیه حق دخالت در مسائل حکومتی را ندارند. "در جائی که مصلحت امت اسلامی باشد رهبری می تواند در مسال فردی نیز دخالت کند." تنها اختلافی که این جمله با گفته های "شیخ نوری" و ..... دارد این است که او برای روحانیت تنها وظائف دینی را قائل بود و کارهای حکومتی را در اختیار "سلطان اسلام پناه" می دانست. خواننده با خواندن این نظریات به یاد می آورد که تا پیش از اینکه امام خمینی دیدگاههای خود را درباره حکومت اسلامی مطرح کند و پس از پیروزی انقلاب با یاری همه مردم آن را بصورت قانون اساسی جمهوری اسلامی به تصویب 98 درصد از دارندگان حق رای برساند، دیدگاههای "میرزای شیرازی" و شیخ نوری، دیدگاه حاکم در میان روحانیت شیعه بوده است. به عنوان نمونه تلگراف آیت الله بروجردی را که عالیترین مقام روحانیت شیعه در قم بود)پس از کودتای 28 مرداد) به شاه می آوریم: پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایونی شاهنشاهی خلدالله ملک. امید است ورود اعلیحضرت به ایران مبارک و موجب اصلاح مفاسد ماضیه و عظمت اسلام و آسایش مسلمین باشد. اطلاعات 3 شهریور 1332
اظهارنظر آقای یزدی تنها نبود. پس از پیروزی انقلاب بخش بزرگی از روحانیت دقیقا همین دیدگاهها را داشتند و آن را رسما اعلام می کردند. این موضع گیری ها تا جائی که امام خمینی در یکی از گفتارهایشان دادگاه را محکوم کردند: "آن وقت شیطنت این بود که سیاست از مذهب جداست و بسیار ضربه به ما زدند و ما بسیار ضربه خوردیم و آنها هم بسیار نفع بردند. این مطلب شکست خورد. حالا می گویند سیاست حق مجتهدین است یعنی در امور سیاسی در ایران پانصد نفر دخالت کنند و باقی شان بروند سراغ کارشان، یعنی مردم بروند سراغ کارشان و هیچ کار به مسائل اجتماعی نداشته باشند و چند نفر پیرمرد بیایند و دخالت کنند. این از آن توطئه سابق بدتر است برای ایران" روزنامه سلام 19 تیر ماه 1376
برای پژوهشگران ما تعجب آور است که آقای یزدی و بسیاری از مقام های بالای روحانیت مانند آقایان "مهدوی کنی"، خزئلی، "جنتی" و .... در عین اینکه خود را مطیع نظریات مقام رهبری می دانند، در این زمینه بسیار تبیین کننده دیدگاههائی صد در صد متناقض نظریات ایشان که همان نظریات امام خمینی است دارند. تقریبا در تمام برآمدهای مقام رهبری این جمله تکرار و روی آن تکیه می شود که "در جمهوری اسلامی ایران، همه چیز بر پایه رای مردم است." مقاماتی که بسیار نگران این هستند که جوانان کشور ما در پی تلاشهای امریکا و اسرائیل باور دینی خود را از دست دهند، با برخورد با این پدیده های متناقض بمراتب بیشتر باورهای دینی خود را از دست می دهند؟ یک پدیده شگفت انگیز دیگر هم جوانان پژوهشگر ما را در روند آموختن تاریخ متعجب می سازد این است: در سالهای مبارزه برای مشروطیت سه نفر از میان روحانیت بالا جان خود را از دست دادند: 1 – حاج شیخ فضل الله نوری. جد من که علیرغم مخالفت با نظریاتش، برای مردانگی او احترام بسیار دارم، این مردانگی قابل احترام بر این پایه است که هم از سفارت روسیه و هم از سفارت انگلیس نمایندگانی را با این پیشنهاد به نزد "شیخ نوری" فرستادند که اجازه دهد پرچم آن کشورها بر فراز در خانه او افراشته شود و به این ترتیب او در امان بماند اما او این خفت را نپذیرفت که برای حفظ جان خود به زیر پرچم بیگانگان پناه ببرد. پدرم "آقا شیخ مهدی نوری" که از فعالان مشروطه بود و شدیدا با دیدگاههای پدر مخالف بود، هنگامی که مطلع شد که افراطیون که معلوم نیست از چه قماشی بودند قصد کشتن پدر را دارند؛ برای او پیغام فرستاد که به قم برود و متحصن شود. این پیشنهاد را شمار دیگری از هواداران "شیخ نوری" به او کردند و او نپذیرفت تا بالای دار رفت! 2 – پژوهشگر کنجکاو در تاریخ مشروطیت می خواند که دو روحانی مشروطه خواه دیگر یعنی "آیت الله بهبهانی" و ملک المتکلمین، اولی به دست یک مزدور محمد علیشاهی و دیگری در باغشاه به حکم داوران ارتجاع سیاه نظیر "صدرالاشراف" جان باختند. پژوهشگر از این مسئله دچار تردید و تعجب می شود که جمهوری اسلامی برای جد بزرگوارمن احترام زیادی قائل شده، بزرگراهی را به نام او ترتیب داده و مجالس یادبود برای او ترتیب داده است ولی اصلا نامی از دو روحانی بزرگوار شهید "آیت الله بهبهانی" و "ملک المتکلمین" در هیچ جا برده نمی شود، انگار که اصلا وجود نداشته اند. این پرسش برای نویسنده بدون پاسخ است که چرا گردانندگان جمهوری اسلامی که تا این اندازه نگران از دست رفتن باور دینی جوانان، در پی تاثیر تبلیغات امریکا و اسرائیل هستند، هیچگونه توجه آشکار و دیدنی به تاثیر بمراتب شدیدی به همه این تناقضات که شرح داده شد ندارند.
لینک های بخش های گذشته:
1- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/jon/648/kiya1.html
2- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/jon/649/kiya.html
3 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/jon/650/kiya.htm
4 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/jolay/651/kiyanori.html
تلگرام راه توده:
|
شماره 652 راه توده - 21 تیر ماه 1397