راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

سرمقاله 652

دولت دیگر قادر نیست

قدرت اقلیت حاکم را مهار کند!

 

اقای خامنه ای در سخنرانی هفته گذشته خود ادعا کرد:

 "برنامه دشمن، ایجاد شکاف و جدایی میان نظام و مردم است و این طراحی نشان دهنده حماقت آنهاست زیرا نمی دانند نظام جمهوری اسلامی، چیزی جز ملت ایران نیست و این دو جدا شدنی نیستند. جمهوری اسلامی متکی بر آحاد مردم و ایمان و محبت و عواطف آنان است."

ایا واقعیت چنین است؟ آیا جمهوری اسلامی متکی بر "محبت" مردم است؟ آیا "شکاف و جدایی میان مردم و نظام" حاصل برنامه ریزی دشمن است یا پیامد منطقی سه دهه رهبری ایشان؟

امروز دیگر بر کسی پوشیده نیست که ایران درگیر یک بحران حاد اقتصادی و اجتماعی است که همراه شده با ناتوانی دولت در حرکت در جهت حل یا کاهش این بحران‌ها که خود نتیجه وجود یک شکاف حاد و عمیق میان دولت و ملت است. حکومت ایران بدون توجه به مردم و خواست آنها به راه خود می‌رود و مردم هم عملا به راه خود. این شکاف در عرصه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاست خارجی کشور به اشکال مختلف خود را نشان می‌دهد. ریشه این شکاف میان ملت و حکومت در کجاست؟ چرا مردم روزبروز بیشتر با حکومت و حکومت با مردم احساس بیگانگی می‌کند؟ می‌توان گفت ریشه این شکاف در ماهیت رژیم و منافعی است که حکومت در ایران نمایندگی آن را برعهده گرفته و درکی است که از نقش خود در جامعه دارد.

دولت بر حسب تعریف جامعه شناسان نماد سیطره منافع اکثریت بر منافع اقلیت است. یعنی دولت در عین اینکه حامی منافع طبقه مسلط است، می‌کوشد مانع شود منافع گروه مسلط آنچنان و به شکلی بر منافع کل جامعه و اکثریت سیطره پیدا کند که نظام اجتماعی را به سمت تنازع و جنگ داخلی و فروپاشی ببرد. همانطور که انگلس بیان کرده: "وجود دولت اعترافى است به اين که اين جامعه سردرگم در تضادهاى لاينحلى با خود گرديده و به نيروهاى متقابل آشتى ناپذيرى منشعب شده است که خلاصى از آن در يد قدرتش نيست. و براى اينکه اين نيروهاى متقابل يعنى طبقات داراى منافع متضاد، در جريان مبارزه‌اى بى‌ثمر، يکديگر و خود جامعه را نبلعند، نيرويى لازم آمد که ظاهرا مافوق جامعه قرار گرفته باشد، نيرويى که از شدت تصادمات بکاهد و آن را در چهارچوب "نظم" محدود سازد. همين نيرويى که از درون جامعه بيرون آمده ولى خود را مافوق آن قرار ميدهد و بيش از پيش با آن بيگانه ميشود - دولت است."

بدینسان دولت یک نهاد مستقل از مردم و جامعه و طبقات نیست و تحت تاثیر تناسب قوای طبقات و نیروها در جامعه است. هر قدر که مالکیت، قدرت و ثروت در جامعه در دست یک اقلیت بیشتر متمرکز شود دولت هم بیشتر نماینده آن اقلیت می‌شود، استقلال آن کمتر می‌شود و شکاف میان دولت و ملت افزایش پیدا می‌کند.

 در مقابل هرچه مردم بیشتر بتوانند در نهادهای مدنی، سندیکاها و احزاب متشکل شوند، هر قدر دموکراسی بیشتری را بتوانند به دولت و طبقات مسلط تحمیل کنند، هر قدر مالکیت اجتماعی گسترش پیدا کند و مردم بتوانند بیشتر مانع از سلب مالکیت اجتماعی و تجمع ثروت در دست یک اقلیت شوند، به همان اندازه بیشتر می‌توانند روی دولت اثر بگذارند و آن را وادار کنند که از منافع اقلیت صاحب قدرت فاصله بگیرد و به رعایت منافع کل جامعه نزدیک تر شود.

تجربه جمهوری اسلامی این واقعیت را نشان داد. در دهه اول انقلاب که مردم بر اثر انقلاب بیشتر بر روی دولت اثر داشتند و در مقابل دولت خود را مدافع منافع اکثریت در برابر منافع اقلیت می‌دانست و مالکیت اجتماعی گسترده تر و منابع قدرت و ثروت به شکلی عادلانه تر تقسیم شده بود، دولت هم توانست از تبدیل شدن به حافظ منافع یک اقلیت فاصله بگیرد و شکاف میان ملت و دولت نیز به کمترین حد خود شاید در تمام تاریخ چند هزار ساله ایران رسید. در حالیکه در دهه‌های بعدی کار برعکس شد و مالکیت و ثروت و قدرت هر چه بیشتر در دستان یک اقلیت متمرکز شد، نهادهای مدنی و احزاب و سندیکاها به طور سیستماتیک سرکوب شدند و به هر شکل جلوی تجمع مردم گرفته شد. در نتیجه دولت هرچه بیشتر به نماینده یک اقلیت تبدیل شد که نتیجه آن امروز به بیسابقه ترین شکاف تاریخی میان دولت و ملت رسیده است.

ولی آنچه در ایران امروز می‌گذرد فقط این نیست که دولت به نماینده اقلیت‌هایی که مالکیت و ثروت و قدرت را در دست خود متمرکز کرده‌اند تبدیل شده است، که این نکته خاصی نیست و جزیی از نقش دولت در جوامع آشفته طبقاتی مانند ماست. مسئله امروز ایران نه کارکرد عادی دولت بلکه "بحران کارکرد دولت" است یعنی  گروه‌ها و طبقات اقلیت و منافع آنها چنان بر جامعه مسلط شده که دولت دیگر از عهده مهار آنها و ایفای نقش مستقل بر نمی‌آید و در نتیجه آنها می‌روند که خود و کل نظام اجتماعی را به سمت فروپاشی ببرند. همه فروپاشی‌های بزرگ تاریخ خود ما و تاریخ جهان در همین لحظات روی داده است. لحظاتی که حکومت‌ها آنچنان در بند منافع گروه‌های اقلیت و کشاکش‌های آنها با هم گرفتار شده‌اند که دیگر نمی‌توانند آنها را مهار کنند و مانع سیطره منافع آنها بر منافع کل جامعه شوند. دخالت آیت‌الله خامنه ای برای خنثی کردن دستور حسن روحانی و جلوگیری از افشای اسامی ارزخورها و یا دادن پرونده اختلاسگران نظامی به ستاد کل نیروهای مسلح برای رسیدگی محرمانه و علنی و برای آگاهی مردم، خود نشانی است از تسلط منافع باندهای قدرت و ثروت بر نظام.

بنابراین آنچه شکاف ملت و دولت را امروز به بالاترین حد خود رسانده، - نه برنامه ریزی دشمن- که ناتوانی نظام و حکومت از ایفای نقش مستقل از دو سو است. از یکسو ناتوان از ایفای نقش مستقل در درگیری میان باندهای مختلف قدرت که بر سر سلب مالکیت از مردم و کسب ثروت و قدرت با همدیگر رقابت و نزاع می‌کنند و از سوی دیگر ناتوان از حفظ منافع اکثریت در برابر این گروه‌هاست، به شکلی و در حدی که حداقل بتواند مانع از فروپاشی نظام اجتماعی شود. مسئله مهم امروز و آینده ایران آن است که دولت و نظام تا چه حد بتواند – و آیا می‌تواند؟ – از منافع باندهای قدرت و ثروت مستقل شود و از منافع اکثریت مردم و کشور در برابر این اقلیت دفاع کند یا آنها خواهند توانست دولت و کشور را به همراه خود به ورطه فروپاشی و جنگ و تجزیه خاک ایران  بکشانند.

البته، همه اینها صرفنظر از نقش مستقلی است که مردم می‌توانند در این مبارزه برای حفظ کشور داشته باشند و خواهند داشت!

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetude

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 652  راه توده -  21 تیر ماه 1397

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت