بجای درشت گوئی باید نشست پشت میز مذاکره با امریکا!
|
بجای فرار از مذاکره، باید منطق و دست قوی برای نشست پشت میز مذاکره داشت و پیش از همه، فکری برای بحران همه جانبه اقتصادی و اجتماعی ایران کرد. این بحران و سیستم تبلیغاتی خود حکومت کار را به جائی کشانده که مردم فکر می کنند همه گره های کور ایران با دست و دندان امریکا باز می شود. در شکل گیری این باور مقصر اصلی خود حکومت است. هفته گذشته جملاتی تند میان ترامپ و روحانی رد و بدل شد. این جملات که ناشی از شتابی است که امریکا برای مقابله با ایران دارد میتواند زمینه آغاز یک گفتگو هم باشد چنانکه رابطه امریکا با کره شمالی پس از یک دوره تهدیدهای متقابل در حد ناسزاگویی به سرانجام رسید. اصولا کشاندن کار به مراحل خطرناک، اگر یک مدیریت هماهنگ و همسویی در پشت آن وجود داشته باشد میتواند کسانی را که منافعشان در مخالفت با گفتگو و رابطه است منزوی و ناگزیر از تمکین کند و شاید حکومت یا حسن روحانی در پی رسیدن به این نتیجه باشند. البته در مقایسه ایران با کره شمالی راه چندان دوری نباید رفت. در کره شمالی کارتن خواب و معتاد و بیخانمان و فروشنده کلیه و قرنیه چشم وجود ندارد. 30 درصد مردم آن حاشیه نشین نیستند. کسی برای پرداخت هزینه بیمارستان دزدی نمیکند یا خانه اش را نمیفروشد و درمان مانند آموزش و پرورش رایگان است. گرسنه و بدون مسکن در آن وجود ندارد. اکثر کالاهای مورد نیاز مردم کشور را خود در داخل تولید میکند و بنابراین دربرابر تحریمها مقاوم است و مشکلش در تحریمها بیشتر چگونگی تامین مواد خام صنایع آن است نه کالاهای مورد مصرف مردم. رهبری آن هم یکپارچه است و سرتاپا آلوده به فساد و اختلاس نیست، هر چند دچار کیش شخصیت است که یک عامل منفی در زندگی سیاسی آن کشور است. بنابراین اگر قرار بر تقلید از دیپلماسی کره شمالی برای آغاز گفتگوهاست باید به همه این نکات توجه کرد و بیگدار به آب نزد. در این میان برخی در داخل کشور زبان انتقاد به حسن روحانی گشودهاند که بجای دیپلماسی راه درشت گویی را در پیش گرفته و از حقوقدان به سرهنگ تبدیل شده است. اکثر اینها کسانی هستند که خود در سیاست خارجی کمترین خویشتنداری و درک دیپلماسی ندارند و روزی نیست که در رسانههای خود به برخی همسایههای ما ناسزا نگویند. بیشتر آنها هنوز در فضای جنگ سرد زندگی میکنند و تصور میکنند جهان مجددا "دو قطبی" شده و بنابراین میتوان با ناسزاگویی به یک قطب، در مقابل قطب دیگر خوش رقصی کرد و دل ناتو را بدست آورد. آنها با درشت گوئی مسئله ای ندارند، بلکه با درشت گوئی با امریکا مسئله دارند! اما نتیجه همه اینها در افکار و آگاهی عمومی آن است که سرنوشت کشور ما به رابطه با امریکا پیوند خورده است. این درک از مسئله خود ناشی از وجود یک واقعیت و یک توهم است. واقعیت آن است که ایران سرتاپا به خارج وابسته شده و چند ماه هم نمیتواند در مقابل تحریمهای خارج دوام آورد. از این نظر اقتصاد تجاری حاکم بر ایران در حال حاضر بهترین گزینه برای امریکا و غربی است که خود تا خرخره در بحران فرو رفته است. حکومت هم جز این اقتصاد تجاری گزینه دیگری که از طریق آن بتواند همه ثروت مردم ایران را غارت کند در اختیار ندارد. بنابراین تا این پایه اقتصادی در ایران وجود دارد، سرنوشت اقتصادی کشور ما هم به رابطه آن با خارج و از جمله به تاثیرات سیاستهای امریکا وابسته است و مردم حق دارند تصور کنند که بدون حل رابطه با امریکا مشکلات کشور حل نمیشود. ولی بخش توهم ماجرا در آنجاست که حکومت خود با انداختن گناه همه ناکارآمدیها و دزدیها و اختلاسها و مشکلات و نابسامانیهای داخلی و سیاستهای ویرانگر اقتصادی به حساب "مقاومت" دربرابر امریکا و به گردن نداشتن رابطه با امریکا این تصور را در مردم و جامعه ایجاد کرد که همه مشکلات اقتصادی کشور وابسته به رابطه یا عدم رابطه با امریکاست. گویا سومالی و سودان و نیجریه و غنا و مکزیک و کلمبیا و پاناما یا عربستان و مصر و تونس و مراکش و تایلند و اندونزی که بهترین روابط را با امریکا داشتهاند یا عراق و افغانستان و لیبی که مستقیما توسط امریکا اشغال شدهاند در گذشته یا امروز مردم آن وضع خیلی خوبی داشته یا دارند. از این نظر مشکلات کنونی ایران، مشکل رابطه یا عدم رابطه با امریکا نیست، درعین حال که می تواند و باید یک رابطه عادی دیپلماتیک مثل بسیاری از کشورها، حتی کشورهائی که با امریکا در تقابل هستند داشت. بنابراین مشکل سیاستهای اقتصادی و اجتماعی است که سرنوشت کشور ما را به تجارت وابسته کرده و حکومت را به غارت پیوند زده و موجب فقر و پریشانی و نارضایتی و ضعف بنیه تولید ملی شده است. برای همه این مشکلات باید راه حل پیدا کرد و نه فقط رابطه با امریکا. بلکه هر دو اینها.
تلگرام راه توده:
|
شماره 654 راه توده - 4 مرداد ماه 1397