راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

 

آخرین دست نوشته های نورالدین کیانوری

که به راه توده رسیده است- 1

من خفه نخواهم شد

و حرفم را می زنم!

  

 

من در این نوشته ها تلاش می کنم یک رشته از عواملی که در زندگی روزمره کشور ما جریان دارد را مطرح کنم.

من هنگامی که در روزنامه همشهری 14 مهر ماه 1377 سخنرانی آیت الله بهشتی را در جمع طلاب قم در اسفند 1357 که زیر عنوان "مسلمان بودن و مسلمان زیستن را بر مردم تحمیل نکنید" خواندم که در آن به این جمله برخوردم که: "مبادا بر خلاف دستور قرآن بخواهید مسلمان بودن و مسلمان زیستن را بر مردم تحمیل کنید، که اگر تحمیل کردید آنها بر علیه این تحمیلتان طغیان خواهند کرد."به یاد آوردم که در روزگاری در کشورهای اروپائی کمترین تزلزل در پذیرش نوشته های کتاب های آسمانی حتی در زمینه هائی که پیشرفت دانش بشری نادرستی شان را ثابت کرده بود، با سوخته شدن روی تلی از چوب همراه بود. به یاد سرنوشت کشیش نامدار و دانشمند "جوردانو – برونو" -  و یا به سرنوشت دانشمند بزرگ دوران خود "گالیله ای – گالیله اد" می افتم. برایند تکامل دانش بشری و تاثیر آن را بر روی باور دینی مردم در طی چند سده برابر نهادم و به دوران کنونی خودمان رسیدم که نه تنها بسیاری از مردم، دانشمندان نامدار تا کارگران ساده و جوانان باور دینی خود را از دست داده اند. به یاد می آورم مسیحیانی را که باور قلبی خود را به خداوند نگهداشته اند ولی هرگز به کلیسا نمی روند و از اجرای آداب و رسوم دینی سر باز می زنند. با این یادآوری تاریخ گذشته و جمع کردن آن با گفتار شهید بهشتی این پرسش برایم پیش آمده که آیا در جمهوری اسلامی ایران هم گواه همان فرایندی نیستیم که در کشورهای اروپای مسیحی روی داد؟

تردیدی ندارم که اگر این نوشته به دست دست اندرکاران آموزش دینی در کشورمان برسد بلافاصله خواهند گفت "این فضولی ها به تو نیامده، خفه خون بگیر و شاد باش که تو را تاکنون زنده نگهداشته ایم." چنین داوری را هم حق آنان می دانم اما خواهشم اینست که کمی روی این نوشته ها با حوصله، اندیشه کنند.

تهران 10 تیر ماه 1378

امضاء - کیانوری

 

 

 

 

 

آینده جوانان میهن ما و نگرانی ها

 

در گفتارهای مقام رهبری و دیگر مقام های قوای سه گانه و علمای دینی در قم در زمینه های گوناگون نسبت به روند تغییرات بنیادی در باورها و نگرانی های جوانان کشورمان ایراز نگرانی شدید می شود. در گفتارهای مقام رهبری جمهوری اسلامی چندین بار به این نکته اشاره جدی شد که "استکبار جهانی" با همه امکانات رنگارنگ و پر دامنه خود می کوشد تا باور دینی جوانان ایران را متزلزل سازد. این تذکر جدی بسیار درست است. نه تنها کشورهای امپریالیستی که به شکلی از اشکال در درون خود و یا در میدان عملکردشان در جهان با اسلام روبرو هستند، بلکه بسیاری از کشورهای اسلامی در حال رشد هم از اسلامی که پس از انقلاب 1357 در ایران مستقر گردید بیمناک هستند.

روشن است که بیش از همه کشورهای جهان "اسرائیل" از موجودیت و بویژه از نیرومندتر شدن جمهوری اسلامی ایران بیمناک است و از آنجا که به گفته جناب آقای خاتمی رئیس جمهور، سیاست خارجی ایالات متحده امریکا در بسیاری از مسائل و بویژه درباره ایران در "تل آویو" پایتخت اسرائیل تصمیم گرفته می شود. ایالات متحده و اسرائیل از همه امکانات سیاسی – اقتصادی – فرهنگی و همان گونه که در جریان تجاوز عراق به کشورمان گواهش بودیم، نظامی برای در هم شکستن و در صورت ناتوانی انجام این نقشه، ناتوان کردن کشورمان شب و روز دست بکارند.

ترس "اسرائیل" از نیرومندتر شدن جمهوری اسلامی ایران قابل درک است زیرا این کشور تنها کشور جهان است که نابودی کشور اسرائیل متجاوز را یکی از آماج های استراتژیک سیاست خود قرار داده است.

روشن است که همه امکانات ایالات متحده و اسرائیل و متحدانشان برای ناتوان کردن جمهوری اسلامی دست اندر کار است و بخش سنگینی از این تلاش به وسیله ماهواره، اینترنت، تبلیغات رادیو "آزادی" - ...برای متزلزل کردن باور دینی جوانان ایرانی بکار گرفته می شود. در این تلاش و اینکه تا اندازه ای این تلاش به نتیجه رسیده و می رسد تردیدی نیست. ولی این پرسش بسیار با اهمیت نیاز به پاسخ دارد که آیا تنها این عامل در جهت متزلزل ساختن باور دینی جوانان ایران نقش تعیین کننده دارد و اشتباهات مبلغان دینی در درون کشور و در درجه اول بخش مهمی از روحانیون که آشنائی به روند پر شتاب دانش بشری و آشنائی هر روز بیشتر جوانان که تشنه دانستنی های نو هستند، ندارند، تاثیرش در زیاد کردن روند دوری جوانان از باور دینی بمراتب و بمراتب بیشتر از تاثیرهای خارجی نیست؟

 اکنون تلاش می کنیم پاسخ به این پرسش ها را جستجو کنیم:

 

در روزنامه سلام پنجشنبه 28 اسفند مطلب زیر نوشته شده است:

«روز سه شنبه ششم اسفند ماه در آخرین درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی موسوی اردبیلی در سال 1376، ایشان خطاب به علما و روحانیون حاضر در جلسه و حوزه های علمیه مطالبی به شرح زیر ایراد فرمودند:

در زیر بخشی از این گفتار را که به پرسش ها، پاسخی بسیار جالب توجه می دهد نقل می کنیم:

"رسالت سوم: سومین رسالت بزرگ ما تبلیغ اسلام با چهره ای دلنشین، روح بخش و جذاب است و خداوند متعال در قران می فرماید: «خداوند برای شما خواستار آسایش است نه سختی.»

ما در زمان خودمان با انجام برخی عملکردها سبب شده ایم که بیش از سه چهارم افراد جامعه از ما جدا شوند. دانشجویان و دانشگاهیان از ما جدا شده اند، زنها از ما جدا شده اند، جوان ها از ما جدا شده اند، چه کسی برای ما باقی مانده است؟ آیا این برخوردهای ما درست بوده است؟

"مگر شهدا از بین جوانان برنخاستند؟ مگر جبهه ها را اینها پر نکردند؟مگر مفقودالاثرها از میان آنها نبودند؟ مگر دانشگاهیان ما را اینها پر نکردند؟ مگر، غیر از اینها نیروی فعال دیگری در کشور داریم که نسبت به اینها بی اعتنا باشیم؟ و اجازه دهیم اینها با اسلام قهر کنند؟ ما چهره ای خشن، نفرت انگیز، ترسناک، وحشت آور، غیرقابل انعطاف، ضدعقل، ضد فطرت، ضد علم و دانش، ضد اخلاق و انسانیت از اسلام ارائه کرده ایم. چرا اسلام را چنین معرفی کرده ایم؟ اسلام چه کوتاهی و کاستی دارد که چنین معرفی شده است؟ اسلام دین رحمت، سهولت، کمال، زیبائی و اخلاق و عقل است. ما هم باید اسلام را این گونه به جهانیان معرفی کنیم....... این برای ما یک نقطه ضعف است که از اسلام یک چهره خشن بسازیم و مردم را از دین بیزار کنیم و جوانان را از دین فراری دهیم. آیا یک جوان هجده ساله باید مانند یک فقیه هشتاد ساله زندگی کند؟ آیا یک جوان هجده ساله شایسته است رفتار و کردارش کاملا مانند یک پیرمرد هشتاد ساله باشد. آیا هر دوره ای از زندگی انسان مقتضیات خاص خود را ندارد؟ گفته شده است که حضرت علی برای خریدن پیراهن به بازار رفتند و دو پیراهن خریدند. یکی از آن دو پیراهن شیک تر و زیباتر بود و دیگری ساده تر. حضرت علی پیراهن زیباتر را به "قنبر" بخشیدند و پیراهن ساده تر را خود برداشتند. "قنبر" عرض کرد: شما سرور من هستید. پیراهن زیبا و شیک را شما بردارید و پیراهن ساده را به من بدهید. حضرت علی فرمودند: تو جوان هستی، تو نشاط جوانی داری، تو دوست داری پیراهن زیبا بپوشی، اما من سالخورده هستم و همان پیراهن ساده برای من کافی است.

"خدای ناکرده چنین نباشد که اگر مردم و جوان های ما سخنان ما را نپسندیدند، برای حل مشکل آنها را متهم کنیم و بگوئیم قدرت درک ندارند، شهوتران و هوسران هستند و .... بلکه ما باید به جای این گونه حرفها به خودمان برگردیم و خودمان را ارزیابی کنیم و ببینیم چرا جذابیت نداریم و نمی توانیم مردم و جوانان را جذب کنیم؟»

 

این نگرانی تنها منحصر به آیت الله العظمی موسوی اردبیلی نیست در 16 مرداد 1367 آیت الله العظمی فاضل لنکرانی در آغاز درس خارج خود همین نگرانی را سر بسته و کوتاه بیان داشتند:

حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی در آغاز درس خارج فقه در مسجد اعظم قم فرمودند: بحمدالله امروز شرایط از هر جهت برای تحصیل و ارتقاء علمی در حوزه علمیه قم فراهم است. از طرفی نظام حاکم بر جامعه ما یک نظام صد در صد اسلامی و مدافع اسلام است و موافق با رشد حوزه ها و تقویت فضلا است و از طرفی وجود اجتماعات علمی فراوان و دسترسی به کتب علمی در همه ابعاد میسر است....

بر فضلا لازم است با جدیت بیشتر و تحصیل عمیق تر آماده پاسخگوئی به سیل نیازها و شبهات درباره دین باشند. کسانی که با جوانان و دانشجویان و حتی مردم عادی تماس دارند تائید می کنند که در جامعه ما از سالها پیش "سیل شبهات درباره دین" بوجود آمده و در انتظار پاسخ قانع کننده می باشد. 16( مرداد 1376)

آقای هاشمی رفسنجانی نیز در 12 بهمن 1377 در این زمینه نگرانی جدی خود و مسلما مقامات بالای کشور را بیان داشته است. رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام دیروز در "همایش جوانان و چالش های دهه سوم انقلاب اسلامی" گفت:

«اگر جوانان نسبت به آینده دغدغه داشته باشند و در انتخاب راه خود دچار تزلزل و تردید شوند، در مسیر پر تلاطم امروز و در ادامه حرکت انقلاب، با مشکل مواجه خواهیم شد.» .....

یادآور شدیم که آیت الله العظمی فاضل لنکرانی در درس خارج خود در قم درباره اهمیت حیاتی و تلاش علمای دینی برای پاسخ دادن عالمانه به شبهات دینی که هر روز میان جوانان بیشتر می شود توصیه هائی کردند.

نزدیک به دو سال پس از آن در روزنامه های شنبه 5 تیر ماه 1378 چنین می خوانیم:

آیت الله جوادی آملی در نماز جمعه 4 تیر ماه 1378 در قم درباره همین مسئله چنین گفتند: «حوزه های علمیه باید با آگاهی از جریانات موجود در کشور پاسخ های عالمانه ای بر شبهات مطرح شده بدهند. طلاب و روحانیون وظیفه خطیری در این برهه از زمان بر دوش دارند و به عنوان مبارزان خط اول جبهه فرهنگی باید توطئه دشمنان اسلام را خنثی کنند. . . برخی از روزنامه ها به عنوان آزادی با آیات قرآن مجید در افتاده اند. آنها این گونه تبیین می کنند که میان آنان که امر به معروف و نهی از منکر و دعوت به حجاب می کنند با "رضا خان" فرقی نیست. ما باید بگذاریم مردم آزاد باشند. آیا آزادی این است که ما بیائیم این گونه با آیات قرآنی برخورد کنیم.»...

نسل بعد از انقلاب را با مقداری نصیحت نمی توان در مسیر الهی آورد. این جوانان عزیز که نه امام راحل را دیده اند و نه از مسائل اسلامی بخوبی آگاهند، در صورت بی توجهی ما از دست خواهند رفت. (نقل از روزنامه صبح امروز 5 تیر 1378)

این چند جمله از گفتار آیت الله جوادی آملی، چندین پرسش بسیار با اهمیت را مطرح می کند:

1 – ماهیت روشن "شبهات" جوانان در زمینه مسائل دینی چیست؟

2 – در فاصله دو سال که از گفتار آیت الله العظمی فاضل لنکرانی و گفتار آیت الله جوادی آملی می گذرد، دستگاه پهناور حوزه علمیه قم با چندین هزار طلبه و صدها استاد و مدرس چه "پاسخ های عالمانه ای" برای رفع شبهات جوانان آماده کرده اند؟

3 – اگر نگوئیم همه، مسلما اکثریت مطلق این جوانان که در زمینه مسائل دینی "شبهاتی" دارند که هنوز "پاسخ عالمانه ای" برای آنها پیدا نشده است در خانواده های مسلمان به دنیا آمده و با اعتقاد محکم به مسائل دینی بزرگ شده و از کلاس اول ابتدائی در کنار درس های دیگر آموزش دینی به عنوان یکی از مهمترین درس ها آشنا شده اند. پرسشی که تاکنون "پاسخی" دریافت نکرده این است که چه شده است که این جوانان "شبهات" پیدا کرده اند. آیا یگانه پاسخ برای این پرسش همان پاسخی نیست که آیت الله العظمی "موسوی اردبیلی" در سلسله مقالاتی که در تابستان 1378 در روزنامه اطلاعات نوشتند؟ این پاسخ چنین است: «ما چهره ای خشن، نفرت انگیز، ترسناک، وحشت آور، غیر قابل انعطاف، ضد عقل، ضد منطق، ضد فطرت، ضد علم و دانش، ضد اخلاق و انسانیت از اسلام ارائه کرده ایم. ما در زمان خودمان با انجام بعضی عملکردها سبب شده ایم که بیش از سه چهارم افراد جامعه از ما جدا شده اند. جوانها از ما جدا شده اند. چه کسی برای ما باقی مانده است. آیا این برخوردهای ما درست بوده است؟»

نویسنده - این مقاله - کوشیده است در این نوشته آن عملکردهای حاکمیت جمهوری اسلامی را که پایه این "دوری" شده است، پیدا کند. به دید کاوشگر نویسنده، این "عملکردهای نادرست" تنها شیوه آموزش های دینی را در بر نمی گیرد بلکه همه عملکرد حاکمیت جمهوری اسلامی را در همه زمینه های فرهنگی و سیاسی و اقتصادی را شامل می شود.

امروزه خواستها و انتظارات جوانان، با سالهای گذشته تفاوت هائی پیدا کرده است و پاسخ ندادن به پرسش های آنان موجب گریزان شدن آنان از اسلام و انقلاب خواهد شد ....

«اگر نتوانیم انقلاب اسلامی را به مسیری که از ابتدا انتخاب کردیم، به سمت آزادی، استقلال و مشارکت مردمی سوق دهیم باید در پیشگاه خداوند پاسخگو باشیم..»(نقل از روزنامه خرداد 11 بهمن 1377)

اکنون جستجو کنیم که ریشه های این ناباوری های دینی روز افزون جوانان و بسیاری از مردم عادی در چه کردارها و گفتارهای نادرست مسئولان راهنمائی جوانان نهفته است:

کمتر کسی تردید دارد در دانشگاه های کشور هر سال بیش از یکصد هزار تحصیل کرده از تمام اقشار جامعه ایران در شهرها و روستاها گرد آورده شده اند و آموزش خود را پایان داده و به درون جامعه وارد می شوند، چه تاثیر شگرفی در روندفکری تمام افراد جامعه دارند. از سوی دیگر می دانیم که جوانان همگی و بویژه دانشجویان و دانش پژوهان آینده تکرو و نونگر هستند و پیشه در کاوش، آموختن نوترین دستآوردهای دانش جهانی در رشته خویش هستند.

اکنون ببینیم در حاکمیت جمهوری اسلامی چه بر سر این دانشگاهها آمده و همین امروز در برخی از این دانشگاهها و بویژه دانشگاه آزاد اسلامی چه می گذرد.

1 – در 31 فروردین 1359 برای پاک کردن دانشگاههای کشور از دانشجویان و استادان و استاد یاران غیرمتعهد "انقلاب فرهنگی" به مدیریت آقای هاشمی رفسنجانی، آقای دکتر حبیبی و بنی صدر آغاز گردید و نزدیک به دو سال دانشگاهها تعطیل شد و بسیاری از بهترین و برجسته ترین استادان و استادیاران و دانشجویان به اتهام اینکه مسلمان متعهد نیستند بیرون ریخته شدند. بسیاری از استادان به خارج کشور مهاجرت کردند و خیلی زود در بهترین دانشگاههای اروپا و امریکا، کرسی استادی به آنها داده شد و از همان دانشجویان بیرون ریخته شده، آنهائی که امکانی داشتند به خارج کشور رفتند و امروز بسیاری از آنان استادان برجسته در دانشگاههای جهان هستند و مقامات فرهنگی کشور خواستار جدی آن هستند که این دانشمندان به میهن باز گردند و دانش خود را برای پیشرفت میهن خود به کار برند. ولی پس از چند سال اسلامی شدن دانشگاهها برای مقامات حاکم کشور معلوم شد که دانشگاههای سراسر کشور چندان هم "اسلامی" نیستند و دستور اسلامی کردن دانشگاهها داده شد. در این باره بد نیست که اظهار نظر یکی از استادان مسلمان برجسته دانشگاه اصفهان، دکتر فضل الله صلواتی را در این باره بیاورم. دکتر صلواتی پس از بحث درباره ضرورت و چرائی طرح مسئله اسلامی شدن دانشگاه آن هم  18 سال پس از پیروزی انقلاب متولیان رسمی دانشگاه را مخاطب قرار داده و می نویسد:

«شما تاکنون چه کار می کردید؟ اکنون هم برای اینکه از قافله عقب نمانید، چند سانتیمتر بر طول محاسن مبارک بیفزائید و بر گردان یقه پیراهن را بردارید و داغی بر پیشانی بگذارید و چند آیه و حدیث را در تابلوهای صحن دانشگاه ها بنویسید و تمثال مبارک حضرت امام (ره) و آیت الله خامنه ای را بزرگتر از پیش به دیوار دانشگاه ها نصب کنید و یکی دو مرتبه در سال مراسم دعای کمیل و دعای ندبه را در سالن دانشگاه برگزار کنید و یا بر سر خانم های منشی به زور چادری بیاندازید که همه ببینند که دانشگاه را با یک چادر و مقداری ریش اضافی اسلامی کرده اید و آن گاه تصفیه حساب های شخصی را آغاز کنید. مخالفان را قلع و قمع نمائید و حکم بازنشستگی نیروهای متعهد را صادر کنید و با انواع تهمت و افترا آنها را از دانشگاه برانید و استادان با تجربه و با سواد و شاید انقلابی را با صوابدید حراست و انتظامات و .... بازنشسته کنید. آن وقت به نظر خودتان دانشگاه را اسلامی کرده اید. آقایان شتر را گم کرده اند و دنبال مهارش می گردند.(نقل از: ایران فردا شماره 28 آبان ماه 1375.)

جوانان ما هنگامی با این نوشته ها روبرو می شوند که سخنرانی بسیار با ارزش و پر محتوای آیت الله بهشتی را در جمع طلاب قم در اسفند ماه 1357 زیر عنوان "مسلمان بودن و مسلمان زیستن را بر مردم تحمیل نکنید تداوم انقلاب در گرو آزادی است." را می بینند. در بخش زیر عنوان "بر مردم هیچ چیز را تحمیل نکنید" آیت الله بهشتی چنین گفته است:

«پیشنهاد من این است که به مردم ایران فرصت بدهید تا آگاهانه و آزادانه خود را بر مبنای معیارهای اسلامی بسازند و این خودسازی را بر مردم ما تحمیل نکنید. به مردم ما کمک بکنید، آگاهی بدهید، زمینه سازی برای رشد اسلام به آنها بکنید ولی بر مردم هیچ چیزی را تحمیل نکنید. انسان بالفطره خواهان آزادی است. می خواهد خودسازی داشته باشد، اما خودش خودش را بسازد. اما بر خلاف قران مبادا مسلمان بودن و مسلمان زیستن را بخواهید بر مردم تحمیل کنید. که اگر تحمیل کردید آنها بر علیه این تحمیل طغیان خواهند کرد. انسان عاشق آزادی است و می خواهد خودش و با انتخاب خود و بدست خود، خود را بسازد. "اما شاکرا و اما کفور". آنقدر تحمیل راه و عقیده بر انسان ها نامطلوب است که خدا به پیغمبر آخرش خطاب می کرد. پیغمبر اصرار داشت پافشاری می کرد، زحمت می کشید، خودش را به تعب می انداخت که مردم را به راه خدا بیاورد. اما قران به پیغمبر گفت: «ای پیغمبر مسئولیت تو هم حدی دارد .... تو می خواهی مردم را وادار کنی، مجبور کنی که اینها مومن باشند. این که راه پیغمبر نیست». توصیه من به طلاب عزیز، به فضلای ارجمند این است که منادی حق باشید، دعوت کننده به حق باشید. امر به معروف و نهی از منکر؛ رعایت تمام معیارهای اسلامی اش باشید، اما مجبور کننده مردم به راه اسلام نباشید" (نقل از روزنامه همشهری سه شنبه 14 مهر 1377)

خوانندگان گرامی! برای اینکه به شما نشان دهم که چگونه گفتار و عملکرد روحانیان طراز بالای کشورمان در بی اعتمادی جوانان اثر ژرف می گذارد دو نمونه زیر را می آورم.

آیت الله مشکینی رئیس مجلس خبرگان رهبری که برگزیدن "رهبر" بالاترین مقام تصمیم گیرنده در جمهوری اسلامی را به عهده دارد و همچنین نظارت بر تصمیمات مقام رهبری از وظائف آن است در نماز جمعه 16 مرداد ماه سال گذشته که درباره اهمیت و ارزش "تقوا" و درستکاری صحبت می کرد مطلب زیر را که عین کلمات ایشان نیست ولی دقیقا منطبق است اظهار داشت.

«روزی در بهشت، بهشتیان دیدند فردی سوار بر یک شتر نورانی وارد بهشت گردید. بهشتیان از یکدیگر پرسیدند که این تازه وارد کدامیک از پیامبران بزرگ است؟ به بهشتیان پاسخ داده شد که این فرد از پیامبران نیست. او کسی است که در زندگی خود هرگز دروغ نگفته است.»

2 – آیت الله "خزعلی" عضو شورای نگهبان در یکی از گفتارهای خود در اردیبهشت ماه 1378 گفت که تلاش من و شورای نگهبان این است که دانشجویان و جوانان به "جهنم" نروند. (عین گفته نیست.)

از دانشجویان و دانش پژوهان کشور، شاید کمتر کسی باشد که گفتگوی "امام جعفر صادق" با "جابر بن حیان" دانشمند شیمی دان و فیزیک دان ایرانی را در کتاب "مغز متفکر جهان شیعه" صفحات 404 تا 407 نخوانده باشد. این گفتار چنین است:

امام: حقایق دین هم وقتی ما به آن پی می بریم به ما لذت می بخشد، چون مشاهده می کنیم که کامل و بدون نقص است.

جابر: ولی این حقایق بر عامه مردم معلوم نیست و آنها نمی توانند از فهم آن لذت ببرند.

امام: برای آنکه عامه مردم علم ندارند و بهمین جهت من از هر فرصت استفاده می کنم و به مردم می گویم علم بیاموزید.

جابر: چرا حقایق دین اسلام طوری نازل نشد که همه مردم آن را بفهمند؟

امام: نه فقط حقایق دین اسلام طوری نازل نگردید که همه مردم آن را بفهمند، بلکه حقایق دین هائی که قبل از اسلام از طرف خداوند مقرر شد طوری نازل نگردید که همه مردم بتوانند بدان حقایق پی ببرند و کسب لذت کنند. ای جابر بدان که دین غیر از حکمت است. در حکمت هر چه گفته می شود، بایستی متکی به استدلال باشد. اما دین غیر از نظریه فلسفی است. پیامبر از طرف خداوند مبعوث شد دین اسلام را بین مردم رواج دهد، این دین را برای تمام افراد بشر آورد، نه برای دسته بخصوصی که از حیث عقل و فهم برتر از طبقات دیگر هستند و برای قبول هر چیز دلیل عقلائی می خواهند.

پیامبران دیگر هم که قبل از پیامبر ما مبعوث شدند، دین را برای تمام مردم آوردند نه برای دسته بخصوص که از حیث عقل برتر از دیگران هستند. این است که احکام دین برای عقیده مردم نازل شده است نه برای عقل آنها. مسائل حکمت با عقل انسانی سر و کار دارد و مسائل دین با ایمان مردم. در بین مردم آنهائی که علم را تحصیل کنند می توانند بر اثر رشد عقلی که ناشی از علم است به مصلحت حقایق دین پی ببرند و برای آنها که نمی توانند علم را فرا گیرند و عقل خود را قوی کنند و مصلحت حقایق دین اسلام را بفهمند همان ایمان کافی است.

پس همان بهتر که افراد عوام فقط ایمان داشته باشند و از اصول و فروع دین اسلام همان را بدانند که از ظواهر استنباط می شود. ای جابر تو که مردی عالم هستی می دانی که منظور از بهشت و جهنم که در کلام خدا آمده است چیست؟ بر تو پوشیده نیست که مفهوم واقعی بهشت و جهنم را چیز دیگری می باشد، ولی آیا تو می توانی آن مفهوم را در فکر یک عامی جا بدهی؟ اگر تو بخواهی امروز مفهوم واقعی بهشت و جهنم را در ذهن یک فرد عامی جا بدهی، تنها نتیجه ای که می گیری این است که ایمان او را متزلزل خواهی کرد و آن مرد عامی ایمانی را که قبل از تو به بهشت و جهنم داشت از دست می دهد.

(جابر بن حیان؛ دانشمند بزرگ ایرانی در شیمی و پزشکی. زاده شهر طوس در سال 100 شمسی و در گذشت در سال 194 شمسی.)

جوانان و دانش پژوهانی که این گفته امام صادق را خوانده اند؛ هنگامی که اظهارات آیت الله "مشکینی" و آیت الله خزعلی را می خوانند و گفتار امامان جماعت را درباره بهشت و جهنم می شنوند درباره دیگر احکام دین اسلام چه فکر می کنند؟

آیا باورهای دینی شان شدیدا متزلزل نمی شود؟

دو مسئله بسیار با اهمیتی که در باور دینی جوانان و دانش پژوهان و دانشمندان و از راه آنها در میان مردم اثرات بسیار ژرف داشته است، یکی تضاد آشتی ناپذیری است که میان دانش پر شتاب بشری در زمینه پیدایش انسان و قوانین گردش کائنات با پیشگوئی های ادیان پیدا شده است. "تضاد علم و دین" در این دو میدان بسیار ژرف است و به احتمال زیاد بخش عمده "شبهات" که آیت الله فاضل لنکرانی در مقام رهبری در یک سخنرانی در قم به آن اشاره کرده اند در همین دو میدان است. فکر می کنیم که برای خوانندگان گرامی، درباره پیدایش و روند گسترش جهانی این دو تضاد مطالبی را تقدیمشان کنیم:

تا میانه سده نوزدهم درباره پیدایش انسان همان احکامی که در کتب ادیان الهی و قران کریم آمده است مورد پذیرش بود. بر این اساس انسان بصورت "آدم و حوا" در بهشت از گل ساخته و پرداخته شدند و به علت ارتکاب گناه از بهشت بیرون رانده شدند و به زمین فرستاده شدند و همه حیوانات و گیاهان دیگر روی زمین هم از سوی خداوند خلق شدند تا انسان بتواند برای زندگی خود از آن بهره برداری نماید. اما در میانه سده نوزدهم یعنی در سال 1959 با انتشار کتاب "اصل انواع از راه انتخاب طبیعی" نوشته دانشمند نامدار انگلیسی "چارلز داروین" انقلابی در اروپا و امریکا بر پا گردید.

چارلز داروین که در سال 1809 زاده شد از همان جوانی به این مسئله علاقمند شد و به تحقیق پر دامنه ای در نقاط مختلف پرداخت و نتیجه تحقیقات و کشفیات خود را در کتاب نامبرده منتشر کرد.

بر پایه نظر داروین، نخستین جاندار که در شرایط مساعد آب و هوای زمین بوجود آمد یک جاندار از مرتبه بسیار پست همانند آمیب های تک سلولی که اکنون در آب ها دیده می شوند بوده است. این جاندار در طی میلیون ها سال پله به پله تکامل یافته و در مرحله ای از تکامل به دو رشته حیوان و گیاه تقسیم شده.

جانوران پست نخستین پی در پی به صورت های صدف، اسفنج، مرجان و بعدا حشرات، استخوان دار مانند ماهی و مار و سوسمار و پرندگان و شاخه ای دیگر پستانداران به صورت انواع چهارپایان، سگ، فیل و میمون و در دریا مانند نهنگ، و دولفین ها تکامل یافتند. میمون های آدم نما به انسان تکامل یافتند. پس از انتشار این فرضیه هم از سوی بسیاری از دانشمندان و پیش از آنها از سوی محافل مذهبی اعلان جنگ بی امان علیه "چارلز داروین" اعلام شد.

اولین جنگ علنی از سوی کلیسای انگلستان که نسبت به کلیسای کاتولیک روم نسبت به اکتشافات علمی آزادمنشی بیشتری داشت اعلام گردید. آنچه در زیر در این زمینه می آید از دائرالمعارف امریکا چاپ 1986 جلد 8 ص 512 برداشته شده است:

موضع گیری "خدا پرستانه" مخالف نظرات داروین در همایش انگلیسی برای پیشرفت علوم در سال 1860 در آکسفورد علنیشده در این همایش نظریه "تکامل" داروین از سوی "ساموئل ویلبر فورس" اسقف آکسفورد مورد حمله قرار گرفت. این اسقف از زیست شناسی آگاهی نداشت و از سوی "ریچارد اون" حیوان شناس برجسته آماده شده بود. "اون" پیش تر از دوستان "داروین" بود. ولی جاه طلبی و حسادت او را به فریب کاری و دروغ سازی رانده بود که می کوشید از این راه داروین را بی اعتبار کند. برهان های اسقف "ویلبر فورس"از سوی زیست شناسان انگلیسی "توماس هاکسلی" و "جوزف دالتون" بطور کامل در هم کوبیده شد و از آن تاریخ به بعد کلیسای انگلستان هرگز نظریات "داروین" را بطور علنی مورد حمله قرار نداد. موضوع مخالفت هواداران الهیات با نظریه تکامل داروین با پافشاری ادامه یافت تا اینکه در سال 1951 "پیو دوازدهم" پاپ روم بخشنامه "نسل انسان" (مربوط به انسان) را منتشر ساخت که در آن چنین گفته شده بود: "کاتولیک ها نظریه تکامل را به عنوان یک فرضیه برای تولید جسم انسان می پذیرند با این شرط که آنان بر این باورند که روح انسان به دست خداوند خلق شده و در بدن انسان حلول داده شده است." ولی گروههای بنیادگرای مسیحی جهان نوشته انجیل را می پذیرند و نظریه تکامل از راه گزینش طبیعی را بی کم و زیاد رد می کنند. و اما درباره نظر کاتولیک ها درباره حلول روح در بدن انسان بوسیله خداوند، بجا است به کتاب "اصول فلسفه و روش رئالیسم" نوشته دکتر مرتضی مطهری و علامه طباطبائی نگاهی بیاندازیم:

"مطابق آخرین تحقیقی که از طرف فیلسوف بزرگ اسلامی صدرالمتالهین (ملا صدرا) بعمل آمده و مورد قبول فلاسفه بعد از او واقع شده: "روح خود عالی ترین محصول ماده است یعنی مولود یک سلسله ترقی و تکامل طبیعت است."

طبق نظریه این دانشمند، هیچگونه دیواری بین عالم طبیعت و ماوراء الطبیعه وجود ندارد. یعنی ممکن است یک موجود مادی در مراحل تکامل خود به موجود غیرمادی تبدیل شود.   (از صفحه 274)

"نفس در آغاز امری مادی و جسمانی است که بتدریج کمال جدیدی حاصل می کند و به مرتبه حس و خیال و سپس به مرحله عقل می رسد."  ( از صفحه 276)

دانشجویان و استادان و دیگر دانش پژوهان از راههای گوناگون با این داده های علمی آشنا می شوند و آن را به دوستان و بستگان خود در همه جا می رسانند و از اینجاست که هر روز بر "شبهات دینی" افزوده می شود و جای پاسخ ها خالی ست اگر نوشته های بالا درباره جنگ کلیسا و نظریات تکامل برای شمار کوچکی از دانش پژوهان در دسترس است، نوشته شماره 8 آبان 1375 روزنامه اطلاعات که در آن با خط قرمز درشت نوشته شده است: "پاپ"، داروین را تبرئه کرد. و در کنار عکس پاپ کنونی کلیسای روم "ژان پل" دوم چنین نوشته شده است:

پاپ "ژان پل" دوم اعلام کرد که نظریه تکامل داروین با اعتقادات مذهبی مسیحیان مطابقت دارد. به گزارش رسیده از "بن" و به نقل از خبرگزاری آلمانی، پاپ در جایی برای اعضای آکادمی علوم واتیکان تاکید کرده است که تحقیقات اخیر نشان داده اند که نظریه تکامل بیش از یک فرضیه است. روزنامه های ایتالیائی نوشتند: پاپ، داروین را تبرئه کرده است....

مفسران پیام پاپ را امروز یک دگرگونی در کلیسای کاتولیک خواندند و آن را با تبرئه "گالیله" مقایسه کردند. این نوشته روزنامه اطلاعات را شاید میلیونها نفر در سراسر کشور خوانده اند و برایشان شمار زیادی پرسش پیدا شده است. تنها از میان عالمان بلند پایه دین اسلام در قم آیت الله العظمی موسوی اردبیلی در چهار شماره روزنامه اطلاعات در نوشته تحلیلی بسیار آموزنده ای، زیر عنوان "تضاد علم و دین" "مشکل ما قران است". به این پرسش ها پاسخ می دهد. در زیر چند نکته و بخش برجسته از این تحلیل را می آوریم:

در مورد پیدایش و تکامل موجودات زنده – حیوان و گیاه در بخش اول این تحلیل در روزنامه اطلاعات 1 مرداد 1376 چنین می خوانیم: "سئوالات زیادی مطرح است و تا آنجا که می دانیم دانش بشری برای هیچ کدام از آنهاپاسخ قطعی، علمی و استدلالی ندارد. از جمله زمان پدید آمدن ماده حیاتی و جدول قطعی تحول در انسان و سایر جانداران به درستی روشن نیست. چگونه بعضی انسان شده و بعضی دیگر تمساح یا آهو و برخی اسب و جاندار دیگر و درباره هر یک از این جانداران سوالهائی مانند سوالهائی که در مورد انسان ذکر شد، مطرح می شود مثلا همه تمساح ها به یک تمساح برمیگردند و یا به چند تمساح و در مورد فیل و کرگدن و غیره چطور؟ کوتاه سخن اینکه مسئله پیچیده و مهم است. علم و تجربه با قدمهای آهسته و کند پیش می رود و یا به تعبیر صحیح تر در جا می زند و حرکت و پیشرفت قابل توجهی در این زمینه ندارد. اگر قدمی به جلو برمی دارد، چند قدم به عقب برمی گردد. از دوران فرضیه "لامارک" و داروین پیشرفت مهمی نکرده است جز کشف قسمت های قدیم تر و کهنه تر، آن هم فقط جدولی را که قبلا فرض شد به هم می زند و بی اعتبار کرده است. تنها چیزی که می شود گفت این است که نظریه تحول و تکامل از فیکسیسم به ذهن نزدیکتر است.

البته این که جناب "موسوی اردبیلی" پذیرفته اند که نظریه "داروین" در پیدایش موجودات زنده و از جمله انسان از راه تکامل به ذهن نزدیکتر است بسیار با اهمیت است. اما نظریات ایشان که دانش بشری "در جا می زند" درست نیست. به عنوان نمونه مطلب جالبی را که درباره تائید نظریه "داروین" در اطلاعات مورخ 15 / 2 / 1376 نوشته شده است در زیر می آوریم:

"لندن خبرگزاری جمهوری اسلامی – ادعای داروین که در این خصوص که موجودات زنده  خود را با شرایط محیط زیست تطبیق می دهند اعضاء و جوارح آنها به گونه ای شکل می گیرد که برطرف کننده نیازهای آنها در محیط جدید باشد، در یک مورد آزمایشی در محیط زیست طبیعی مورد تائید قرار گرفت. داروین در سفر تاریخی خود با کشتی بیگل به جزایر امریکای جنوبی به این نکته توجه کرده بود که برخی گونه های مشابه که در این جزایر بطور مستقل رشد کرده بودند با یکدیگر تفاوت هائی دارند. بررسی های دیگر و دقیق تر به وی نشان داد که به دلیل عدم وجود ارتباط میان این گونه ها، هر کدام از این گونه ها به نحوی رشد کرده که بهترین شانس بقا را در محیط زیست خود که با محیط دیگر جزایر دارای تفاوت هایی بوده احراز کند.

به نوشته هفته نامه علمی "نیچر" اینک به نظر می رسد که آزمایش گروهی از زیست شناسان کفه ترازو را به نفع نظریه داروین متمایل ساخته است. یک گروه از زیست شناسان دانشکده واشنگتن در "سنت لوئیس" در سالهای 1977 و 1981 شماری از یک نوع مارمولک خاص در چند جزیره بزرگ و کوچک و مجزا از هم در امریکای جنوبی رها ساختند. در هیچ یک از این جزایر مارمولک وجود نداشت و این محیط زیست برای جانور کاملا غیربومی و تازه محسوب می شد. بررسی هائی که اخیرا پس از گذشت قریب دو دهه بر روی این مارمولک ها صورت گرفته نشان داده است که مارمولک های موجود در جزایر کوچک تر نتوانسته اند به حیات خود ادامه دهند و نابود شده اند. اما مارمولک های ساکن جزایر بزرگتر که از حیث منابع طبیعی و مواد غذائی غنی تر بودند ساختمان بدن خود را به گونه ای تغییر داده اند که بتوانند از گیاهان ساقه نازک و شکننده این جزایر به بهترین نحو استفاده کنند. پاهای عمیق مارمولک های تکثیر شده بر خلاف اجداد اولیه خود در دو دهه قبل به مراتب کوچک تر و نازک تر است و از وزن بدن مارمولکها به نحوی کاسته شده که ساقه های نازک گیاهان منطقه توانائی نگاهداری آنها را داشته باشند. در همین سال بر وسعت پرده حائل میان انگشتان پای مارمولک ها افزوده شده و آنها به این ترتیب بهتر می توانند خود را بر روی این ساقه های نازک نگاه دارند."

این آزمایش بسیار جالب و موفقیت آمیز پاسخی است به پرسش مطرح شده جناب موسوی اردبیلی درباره انواع تمساح ها در مناطق و شرایط گوناگون زیست محیطی. نوشته زیر هم که در سال گذشته در روزنامه اطلاعات منتشر گردید، گواه دیگری برای پیشرفت دانش بشری است. "پژوهشگران: انسان کنونی از نسل کرومانیون جدید است." پاریس خبرگزاری جمهوری اسلامی.

بر اساس گزارش پژوهشگران آلمانی و امریکائی که اخیرا منتشر شده است، انسان امروزی از نسل بشر "نئاندرتال" نیست. شبکه خبری(ال. سی. آی) فرانسه در این مورد گزارشی پخش کرد و طی آن افزود انسان امروزی از نسل "کرومانیون" جدید است. بر اساس این گزارش آزمایشهائی که روی مولکول (دی.ان.ای) موجود در فسیل انسان های "نئاندرتال" انجام پذیرفته نشان می دهد که این نوع مولکول هیچ گونه شباهتی به مولکول (دی.ان.ای) انسان ندارد.

در قسمت دیگر از این گزارش آمده است در 5 میلیون سال پیش موجوداتی وجود داشته اند که نهایتا در 600 هزار سال پیش یک نوع آن به انسانهای نئاندرتال و نوع دیگر آن به نوع کرومانیون تحول یافته است. در ادامه این گزارش گفته شده است که نوع "کرومانیون" در حدود یکصد هزار سال پیش، انسان امروزی را به وجود آورده است....

در بخش دوم تحلیل جناب موسوی اردبیلی می خوانیم:  اطلاعات  25 مرداد  1376

"پس پاسخ بعضی سوالات مربوط به سوره "ص" دانسته شد، در همین حال سوالات دیگری مطرح می شود که بعضی از آنها بدین قرار است: 1 – فرشته چیست؟ 2 – سخن خداوند و گفتگوی او با فرشته ها یقینا به طریق گفتگوی معمولی نبوده. چون سخن گفتن معمولی و شنیدن آن ابزاری می خواهد که خداوند و فرشته ها از آن منزهند. پس آیا با ایجاد صدا و صوت بوده. مانند سخن گفتن با موسی ... یا با القاء و معانی بدون واسطه الفاظ، یا با ایجاد علم در فرشته ها و یا از راه دیگر.

3 – مخاطب خداوندهمه فرشتگان بوده اند و یا گروهی از آنها مثلا فرشتگان مقرب و یا ملائکه زمین.

4 – خداوند چرا این مسئله را با فرشتگان در میان گذاشت؟ از باب مشورت بود و یا دلیل دیگری داشت. اگر علت دیگری داشت آن علت چه بود؟

 5 – فرشته ها از کجا فهمیدند آنهائی که خداوند می خواهد بیافریند و خلیفه بر روی زمین قرار دهد، مفسد و خونریزند؟ برای سوال اخیر دست کم چهار پاسخ به ذهن من خطور می کند.

الف – از اخبار خداوند فهمیدند که یعنی خداوند خودش گفته بود که اینها خون خواهند ریخت و فساد خواهند کرد ....

ب – از آنجا که قبل از بشر طایفه های دیگری در روی زمین بودند و مرتکب فساد شده بودند و خداوند آنها را نابود ساخته بود، فرشته ها فهمیدند آنها که جایگزین پیشینیان می شوند نیز خونخوار خواهند بود.

ج – از طرز خلقت بشر (آفریده شدن از خاک) و اینکه جهان طبیعت فراخور تعارض و برخورد است پی به این مطلب بردند.

د – از کلمه "خلیفه" موضوع را فهمیدند زیرا خلیفه برای رفع تخاصم با برخوردها است.

6 – آیا فرشته ها از خداوند سوال کردند و یا اعتراض کردند؟ اگر اعتراض کردند، آیا این کار با معصوم بودن فرشته ها منافات ندارد؟

7 – مقصود از "اسمـآّ" که خداوند به آدم آموخت چیست؟ آیا خداوند لغات و نامهای هر چیز یا بعضی چیزها را به آدم آموخت؟ یا اینکه منظور خود اشیاء بوده است. یعنی ذات اشیاء و خاصیت های فیزیکی و شیمیائی آنها و چون همه آنها نام دارند، خداوند "اسماء" تعبیر کرده است.

8 – در هر صورت خداوند به آدم تعلیم داد و به فرشته ها یاد نداد. اگر می داد آنها هم عالم می شدند. این چگونه موجب برتری آدم بر فرشتگان می شود؟ آیا آدم استعداد داشت و آنها نداشتند و اگر به آنها تعلیم می داد، آنها فرا نمی گرفتند. اگر اینطور است، پس وقتی که آدم گفت آنها چگونه فهمیدند؟

9 – آنچه که فرشته ها کتمان کرده بودند، چه بود که خداوند می فرماید: "من ظاهر و باطن و آشکار و پنهان شما را می دانم" خود بزرگ بینی آنها بود و یا حسدورزی آنها و یا چیز دیگر!

10 – منظور از "خلیفه" چیست؟ منظور جانشین خداوند روی زمین است و یا جانشین گذشتگان، فقط "آدم" از این مقام برخوردار بود یا کل بشر نیز حائز این مقام بوده و هستند؟!

این ده سوال و شاید سوالهای دیگری از آیات شریفه برمی آید. مفسران بزرگوار رضوان الله علیهم زحمات زیادی کشیده اند تا بتوانند با قرائن خارجی و داخلی پاسخ آنها را پیدا کنند ولی آنان نیز خود به دیدگاههای مختلف و متفاوت رسیده اند. هر کسی چیزی گفته یا نوشته و کلمه فصل و جواب قطعی که همه را قانع سازد و مورد پذیرش همگان واقع شود بیان نگردیده است.

یگانه پرسشی که جایش در این پرسش ها خالی است این است که چه مصلحتی موجب شده است که انسان خونخوار و فاسد خلق شود. و ویژگیهای کبوتر که نمونه دوستی – مهربانی، بی آزاری و پایداری در نگهداری این ویژگیهاست به او داده نشده است؟

در بخش پایانی تحلیل جناب "موسوی اردبیلی" چنین می خوانیم: (اطلاعات شنبه اول شهریور 1367)

از سوره بقره مطالبی را که می توان از این آیات شریفه به دست آورد عبارتند از:

1 – آفرینش انسان "آدم" از طین "خاک" یا گل "و از صلصال"گل خشکیده" واز حمامستون"لجن بویناک" بوده است.

2 – خداوند انسان را به صورت خاص درست کرد و سپس روح خدا در آن دمیده است.

3 – خداوند به فرشتگان امر فرمود تا بر انسان سجده کردند.

4 – آنان دستور اطاعت کرده و همه بر آدم سجده کردند.

5 – ابلیس آدم را سجده نکرد بلکه با او و همسر و فرزندانش عداوت و دشمنی نمود.

6 – سجده کردن بر چیزی دلیل برتری آن بر سجده کننده است.

7 – ابلیس چون خودداری ورزید و تکبر نمود و خود را برتر شمرد و عصیان خدا کرد کافر گشت و رجیم و ملعون شد و از مقام بیرون گردید و هبوط کرد و تنزل داده شد.

در این آیات شریفه چند چیز جای پرسش دارد و اینها غیر از پرسش هائی است که در بخش گذشته مطرح شد:

1 – خلقت بشر از گل چگونه بوده است؟ بطور فیکسیسم یا تحول انواع یا تکامل

2 – منظور از (سوینه و نفخت فیه من روحی) چیست؟

3 – سجده فرشتگان چگونه است؟ گذاشتن پیشانی بر زمین یا به نحوی دیگر؟

4 – آیا سجده کردن برای غیر خدا جایز است یا در همان مورد جایز بوده و دیگر جایز نیست؟

5 – خلقت ابلیس از آتش چگونه است؟ نار سموم (آتش سوزان) چگونه است؟

6 – ابلیس از کجا رانده شد و هبوط کرد، از بهشت و یا مقام قرب؟

7 – عداوت ابلیس با انسان چگونه است؟ چرا این عداوت هست و منشاء آن چیست؟

8 – ابلیس چیست؟ آیا همان شیطان است؟

9 – ابلیس از جن بود و یا از فرشتگان یا از هر دو؟

10 – فرزند ابلیس کیانند؟

چه بسا ممکن است از خواندن و تامل در آیات شریفه سوالات دیگری به فکر برسد.

 

در بخش دیگری از نوشته آیت الله العظمی موسوی اردبیلی چنین می خوانیم:

شجره فهیمه چه درختی بوده و میوه اش چه بود؟ چگونه خوردن آن سبب شد که لباسهای آدم و حوا از تنشان بریزد و عریان شوند و از برگ درختان بهشت خود را بپوشانند؟ و یا با خوردن از میوه آن درخت از بهشت رانده شوند؟

در برخی نقل ها گفته شده که آن درخت، درخت گندم بوده. در حالی که گندم دارای درخت نیست بلکه دارای بوته می باشد. در هر صورت اینکه خوردن گندم باعث ریزش لباسهای انسان می گردد به سختی قابل تصور است. در بعضی نقل ها عنوان شده است که درخت "حسد" بوده است. این موضوع از مطلب پیش پیچیده تر است، زیرا تصور درختی که خوردن میوه آن باعث "حسد" یا هر یک از اوصاف نفسانی دیگر باشد به سختی در ذهن می گنجد. در روایت دیگری آن درخت را درخت علوم آل محمد (ص) دانسته اند.

شیطان چگونه به بهشت راه یافت. آیا شیطان آدم و حوا را مانند دگر انسان ها وسوسه و اضلال کرد. (یعنی بطور نامحسوس و نامرئی بود) یا نزد آنها مجسم شد و با آدم و حوا رو در رو صحبت کرد و سوگند یاد کرد و آنها را گمراه ساخت؟

آدم از گفتار شیطان چه فهمید و با وجود مقام نبوتی که داشت چگونه باور کرد که اگر از میوه آن درخت بخورد جاودانی می شود و یا ملک تمام نشدنی به دست می آورد؟

کلماتی که آدم از خداوند آموخت و به واسطه آنها دعایش مستجاب شد و بخشیده شد چه بود؟

نویسنده از تفسیرهای دیگران مطالب جالبی نقل کرده است. "فخر رازی بعد از بیان این اقوال می گوید: هیچ دلیلی در تعیین آن درخت نداریم و مقصود و حاجتی هم در بیان آن درخت نیست" .... امام فخر رازی پذیرفت که: بعضی از تعبیرات قرآنی را باید از زاویه مجازی و کتابی در نظر گرفت. می توان احتمال داد که مثلا منظور خداوند از درخت ممنوعه، نهی از ارتکاب نعاصی و رفتن به سوی منکرات می باشد و با هبوط آدم از بهشت به معنی اضطراب خاطر و پشیمانی از پیروی از هوای نفس است.

آیت الله "موسوی اردبیلی" مانند بخش های پیشین نظر بسیاری از مفسران بزرگ را نقل کرده است و جالب توجه این است که تقریبا هر کدام از آنان تفسیر ویژه خود را برای این "قصه" کرده است!

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 648  راه توده -  24 خرداد ماه 1397

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت