از دیماه گذشته که طرح کودتا علیه دولت حسن روحانی به ضد خود و به شورش
همزمان و گسترده در نزدیک به یکصد شهر ایران تبدیل شد، حکومت و ایران وارد
یک دوران بیثباتی شد که با وخامت سریع و شدید اوضاع اقتصادی و اجتماعی
کشور توام گردید. سیاستهایی که در سه دهه اخیر درجهت خصوصی سازی، کاهش
خدمات اجتماعی، پولی کردن بهداشت و آموزش و پرورش، پیدایش و حمایت از یک
طبقه فاسد و پرمصرف و بیتوجه به منافع کشور و مردم ... پیگیری شده بود خود
را بصورت یک شکاف و نفرت طبقاتی روزافزون نشان داد که شورش دیماه را بصورت
یک زنگ خطر جدی به صدادرآورد. شورش دیماه که بر بستر این شکاف و فاصله
طبقاتی شکل گرفته بود نشان داد که چه احساس نفرت و ظرفیت تخریبی بزرگی این
گسترش فاصله طبقاتی در جامعه ایجاد کرده که در شرایط نبود دموکراسی و رعایت
قانون به صورت شکاف و بیاعتمادی میان حاکمیت و مردم درآمده که عامل اصلی
بیثباتی در کشور است.
آشکار شدن بیثباتی فزاینده در کشور موجب شد که دولت ترامپ در امریکا هم
وارد صحنه شود و با این محاسبه که بتواند بر روی تحولات ایران بسود امریکا
و علیه رقبای اروپایی و همچنین روسیه و چین اثر گذارد از توافق برجام خارج
گردد که خود تشدید کننده بحران است. امروز همه در ایران - در حکومت و خارج
از حکومت- میدانند که بحران موجود در درجه نخست بحران اعتماد و شکاف
پرنشدنی میان مردم و حکومت است، حکومتی که مردم سرتاپای آن را فاسد و عامل
اصلی ایجاد فاصله طبقاتی و مانع عمده آزادیها میدانند. نه مردم به حکومت
اعتماد دارند و نه حکومت به مردم و تا این وضع ادامه دارد ثبات سیاسی و
اقتصادی و اجتماعی به ایران باز نخواهد گشت.
در برابر این بحران مانند همیشه و در موارد مشابه در دیگر کشورها دو راه حل
یا دقیقتر بگوییم دو پاسخ وجود دارد. یک پاسخ ادامه وضع موجود با بزک کردن
آن از طریق کوشش برای ادامه وضع موجود برای ایجاد زمینههای کودتاست که
بخشی از جناح راست و نظامیان هوادار این راه هستند. بنظر آنها با ادامه حصر
و جلوگیری از گشایش در زندگی مردم، زنان، جوانان، با ممانعت از بهبود وضع
اقتصادی، با خراب کردن رابطه ایران با دنیا و با بهره گیری از همه وسائل
باید کشور را به سمت بن بست هدایت کرد. بن بستی که در آن مردم به هر حکومتی
که نشان دهد میتواند این بن بست را بشکند رضایت دهند. در آن شرایط است که
نظامیان تصور میکنند میتوانند خود به میدان آمده و با حذف روحانیان و
اجرای یک سلسله اصلاحات سطحی که خود آنها تا آن زمان مانع انجام آن
بودهاند و جمع کردن بساط حجاب و اجازه دادن به زنان به رفتن ورزشگاهها و
سپس سازش با امریکا بصورت انورساداتهای ایرانی درآمده و با اتکا به
پشتیبانی امریکا و غرب و با سرکوب آزادیها موقعیت خود را تثبیت کنند. این
راه در آغاز و تا آنجا که هدف آن حذف روحانیت و سرکوب آن باشد میتواند با
استقبال مردم روبرو شده و به نتایجی موقت دست یابد ولی در درازمدت، چون به
هیچیک از خواستهای واقعی مردم پاسخ نخواهد داد جز تداوم بحران و ایجاد
حکومتی وابسته و بیثبات تر از امروزپیامدی نخواهد داشت.
راه حل دوم بازگشت از مسیر طی شده در این سه دهه است. یعنی اعتماد به مردم،
پذیرش حق انتخاب آنها، بازگشت به قانون اساسی و پذیرش اجرای همه اصول آن
بویژه اصول سیاسی مربوط به حقوق ملت و اصول اقتصادی مربوط به مبارزه با
فساد و نابرابری طبقاتی، پاسخگو شدن قدرت، تضمین آزادی ها، در پیش گرفتن
سیاستهای نوین اقتصادی در مشورت با مردم و بر مبنای خواست آنها نه بر
مبنای فشار محافل فاسد حکومتی یا برندگان سیاستهای کنونی اقتصادی و سپاه و
اتاق بازرگانی، پایان دادن به خصوصی سازیهای ویرانگر و فاسد سازو پذیرش
مسئولیت دولت و جامعه در برابر رفاه و آسایش و بهداشت و آموزش همه شهروندان
بطور برابر و عادلانه، پذیرش حق مشارکت زنان، باز کردن راه و امید دربرابر
جوانان یعنی در یک کلام پر کردن شکاف میان حاکمیت و مردم.
این راه دوم در واقع تنها راه واقعی برای برونرفت از بحران است. بیراهه
نخست هر قدر هم منافع افراد یا گروههای قدرتمندی از حاکمیت را تامین کند
یا در کوتاه مدت بتواند شر روحانیت را هم از سر مردم کم کند در درازمدت
بیآینده است.
تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh
|