راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

"ترامپ"

گلوی اروپا را

گام به گام

بیشتر می فشارد

یانیس واروفاکیس، وزیر دارایی پیشین یونان

برگردان: فروزنده فرزاد

 

  

یکی از اشتباه های اروپا در تعبیر و تفسیر خصومت ترامپ با متحدان سنتی آمریکا و تمایلش به بر هم زدن نظم بین الملل این پندار است که آنرا مقوله یی جدید و بی پیشینه می انگارد. چنین تعبیر و تفسیری اما، عاری از واقعیت است.

جان کانللی وزیر خزانه داری ایالات متحده، در ۱۹۷۱ هنگامیکه میخواست نیکسون را متقاعد کند که آمریکا برای تنبیه اروپا باید از سیستم برتون وودز {نظم مالی و پولی جهانی پس از جنگ دوم جهانی م.} خارج شود گفت: «فلسفه من اینست که همه ی خارجی ها میخواهند ما را بدوشند پس بهتر است نخست ما اینکار را بکنیم.»

ترامپ هم بی تردید با این گفته ی پال ولکر، رئیس خزانه داری نیویورک در همان  زمان، موافق خواهد بود که میان «برقراری تعادل در یک نظم با ثبات جهانی و خواست آزادی عمل در پهنه ی سیاست ملی» آمریکا «دومی را برمی گزیند.» ولکر که سالها بعد رئیس خزانه داری ایالات متحده شد بر این باور بود که «تجزیه ی کنترل شده ی اقتصاد جهانی در سالهای دهه ی ۱۹۸۰ کار درستی بود.»

اما آنچه شرایط امروزی اروپا را از آنچه اروپا در دهه ی ۷۰ میلادی با آن روبرو بود متمایز میکند فروپاشی از درون طیف سیاسی میانه در اروپاست. در دهه ی ۷۰ میلادی هجوم مالی آمریکا به آلمان، فرانسه و بریتانیا با اروپای یکپارچه روبرو شد. برعکس مدافعان امروزین نظم موجود اروپا باید در دو جبهه بجنگند: علیه دست درازی ترامپ و در داخل هم علیه کسانی مانند ماتئو سالوینی و لوئیجی دی مایو ستارگان رو به اوج سیاست ایتالیا که برغم در دست داشتن اکثریت پارلمانی با دخالت رئیس جمهور طرفدار وضع موجود این کشور از حق تشکیل دولت محروم شدند.

اعلام افزایش تعرفه ی واردات فولاد و آلومینیوم، هر چند آشکارا چین را هدف قرار داده است، در عین حال پیامی بود به اروپا تا بداند شعار «اول آمریکا» ی دولت ترامپ را باید جدی بگیرد. پس از آن، خارج شدن آمریکا از توافق هسته یی با ایران بوقوع پیوست که برای ترامپ فرصت طلایی دیگری فراهم آورد تا در میدان ناتوانی اروپا و بویژه مرکل صدر اعظم آلمان جولان دهد.

مرکل که ناچار شد اعلام کند آلمان یعنی پر جمعیت ترین کشور اروپا و بزرگترین اقتصاد اتحادیه ی اروپا، توافق هسته یی با ایران را حفظ می کند با اعلام خروج از بازار ایران از سوی شرکت های آلمانی روبرو و تحقیر شد. هیچکدام از این شرکتها مایل به در افتادن با قدرت مالی آمریکا نبودند. افزون بر این معافیت مالیاتی ترامپ برای حدود ۵۰۰۰ شرکت آلمانی به ارزش ۶۰۰ میلیارد دلار برای این شرکتها قابل چشم پوشی نبود و پیش از آنکه شوک خروج از توافق هسته یی هضم شود آمریکا ۲۵ درصد به تعرفه ی واردات اتومبیل افزود که سالانه ۵ میلیارد دلار از درآمد صادرات آلمان می کاهد.

اینها هرچند فشارهایی بزرگ به نظر بیایند اما ابعاد وخامت وضعیت آلمان را تنها در سایه ی رویدادهای ایتالیا میتوان درک کرد. همانطور که ترامپ میخواهد سیستمی را که دهه ها آلمان از آن سود برده متلاشی کند، سالوینی و دی مایو نیز فروپاشی اتحادیه ی اروپا را روندی مثبت و در راستای سیاست های ضد مهاجرتی خود می بینند. سه سال پیش وقتی از طرف دولت یونان با دولت آلمان برای پایان دادن به ترکیب غیرقابل دوام وام های سنگین و سیاست های ریاضتی - که هنوز یونان را زیر فشار خود دارد - مذاکره میکردم خطاب به دیگر وزرای دارایی اتحادیه اروپا هشدار دادم: «اگر شما به ادامه ی سیاستهایی که مردم را در رکود و تحقیری دائم قرار میدهد اصرار بورزید بزودی نه با چپگرایان اروپایی مانند ما، که با ضد اروپائیانی مهاجر ستیز روبرو خواهید شد که به کمتر از فروپاشی اتحادیه اروپا راضی نخواهند بود.»

و این درست همان چیزی ست که در حال روی دادن است. مرکل با به تاخیر انداختن رفرم های ضروری در اتحادیه اروپا چند پارچگی و تشتت در اروپا را سبب شد. رسانه های جریان اصلی در آلمان اقتصاددان ایتالیایی {پائولو ساوونا م.} را که کاندیداتوری اش برای وزارت دارایی بوسیله ی رئیس جمهور آلمان وتو شد «واروفاکیس ایتالیا» میخوانند. اما این برچسب بر یک تفاوت اساسی سرپوش میگذارد و واقعیت را مخدوش میکند: من طی مذاکره با رهبران آلمان تلاشم تغییر ساختار وام ها بود تا به این وسیله یونان را در چارچوب اتحادیه اروپا نگه دارم. اما آلمان با خرد کردن دولت ما در تابستان ۲۰۱۵ دولتی که هوادار ماندن در اتحادیه بود بذری کاشت که امروز حاصل تلخش را برداشت میکند: اکثریتی در پارلمان ایتالیا که سودای خروج از اتحادیه اروپا را دارند.

رابطه بین دو مشکل سیاسی آلمان پایه های اقتصادی دارد. ترامپ یک چیز را خوب میفهمد: اینکه سرنوشت آلمان و کشورهای اتحادیه اروپا به دلیل وابستگی شان به صادرات زیاد به آمریکا و دیگر کشورها در دستان اوست. این وابستگی رشد بی وقفه داشته است که ناشی از سیاست های ریاضتی است که نخستین بار در یونان آزمایش شد و سپس در ایتالیا و جاهای دیگر.

برای درک بهتر این رابطه باید به یاد آورد که  آلمان در ازای اعطای وام به دولتها و بانکهای درمانده، سیاست های ریاضتی را برای کاهش کسری بودجه به دولت های اروپایی تحمیل کرد. به این ترتیب تعادل در بودجه و مازاد اندوخته آلمان و کشورهای اروپایی به انبوهی مازاد تجاری منجر شد که به نوبه ی خود این کشورها را به صادرات به ایالات متحده و آسیا وابسته کرد. به دیگر سخن همان سیاست های نادرستی که به خیزش دولت مهاجر هراس و ضد اروپایی ایتالیا انجامید، بالادستی ترامپ در برابر مرکل را نیز تقویت کرد.

ناتوانی اروپا در سر و سامان دادن به امور درونی اش باعث بوجود آمدن اکثریتی جدید در ایتالیا شده است که میخواهد نیم میلیون مهاجر را اخراج کند و روحی تازه به کالبد نژادپرستان ستیزه جو در مجارستان، لهستان، فرانسه، بریتانیا، هلند و البته آلمان بدمد. با ادامه ی بی رمقی و سستی اروپا در مهار ترامپ ایالات متحده برای وادارکردن چین به آزادسازی بخش های مالی و تکنولوژی اش خیز بر خواهد داشت و چنانچه موفق شود دست کم ۱۵ درصد درآمد ملی چین از این کشور بیرون میرود.

همه ی اینها قابل پیش بینی بود و در واقع پیش بینی هم شد. بنابراین نباید از موقعیتی که امروز مرکل و اروپا در آن گرفتار شده اند شگفت زده شد. اما خوشحالی از گرفتاری آنها سبک مغزی است.

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 647  راه توده -  10 خرداد ماه 1397

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت