کاشف "پایان تاریخ" با آزادی ستیزان در ج.اسلامی همسو شده
|
فرانسیس فوکویاما نظریه پرداز آمریکایی و واضع نظریه تبدیل شدن لیبرال دموکراسی آمریکایی به "پایان تاریخ" در آغاز دهه نود، اخیرا در یک نشست جهانی در دوبی سخنرانی کرد و در آن به نکاتی درباره ایران و کشورهای عربی اشاره کرد. وی گفت: " ایران به سمت نوعی انفجار در حرکت است و من مطمئن نیستم نتیجهاش چه میشود، ولی وضعیت ایران وضعیت باثباتی نیست. "فوکویاما دلیل این انفجار را در "شکاف بین نسلی" و در آن دانست که: "در ایران، یک انقلاب اجتماعی زیر پوست جامعه در حال گسترش است. یک جمعیت جوان و تحصیلکرده وجود دارد، خصوصا در بین زنان، که با ساختار قدرت محافظهکار و روستایی که بر کشور حاکم است سر سازگاری ندارد." فوکویاما در ادامه "آشفتگیهای اخیر در ایران را تا حدی ناشی از عوامل آب و هوایی همچون خشکسالی و کمبود آب دانست، که اغلب خشونت به بار آورده است و با دیگر عوامل بحرانزا تداخل پیدا کرده است. به گفته او: "بسیاری از ناآرامیهای اخیر ایران ریشههای محیط زیستی داشت. منابع آب زیرزمینی بیش از حد استفاده شده است که خشکسالی ایجاد کرده است. بسیاری از خشونتها در جهان به خاطر تغییرات آب و هوایی است." در اینکه ایران در وضعیتی بیثبات قرار دارد که اگر جلوی ادامه آن گرفته نشود به سمت فروپاشی میرود تردیدی نیست. بحث بر سر دلایل آن است. آقای فوکویاما شکاف بین نسلی و جمعیت جوان از یکسو و عوامل محیط زیستی و خشکسالی را دلیل عمده این وضع میداند. در مورد شکاف بین نسلی باید گفت این شکاف بین نسلی اگر ناشی از عوامل فنی و تکنولوژیک است که در ایران تاثیر آن بیش از دیگر نقاط جهان نیست. در همه جای جهان پیشرفتهای سریع تکنولوژیک تحولاتی در نحوه زیست و مناسبات نسلها ایجاد کرده ولی آنها را به فروپاشی ناشی از شکاف نسلها نکشانده است. بنابراین اگر این شکاف نسلی حاصل تحولات تکنولوژیک نیست و ناشی از تاثیر عوامل اجتماعی است در اینصورت باید دید آن عوامل اجتماعی چیست که موجب بحرانی شدن این شکاف نسلی شده است؟ بنظر ایشان ظاهرا این عامل اجتماعی وجود جمعیت جوان و تحصیلکرده در تقابل با ساختار قدرت محافظه کار و روستایی است. منظور ایشان از قرار دادن دو صفت "روستایی" و "محافظه کار" در کنار همدیگر ظاهرا تاکید بر آن است که نه سیاست های اقتصادی بلکه سمتگیری های اجتماعی حکومت است که عامل بحران و مخالفت در میان زنان و جوانان شده است. ایشان در ادامه سخنان خود به نقش عوامل محیط زیستی و کم آبی و غیره اشاره میکند در حالیکه این عوامل در همه کشورهای منطقه وجود دارد و همه دچار مشکلات کشور ما نیستند. اسرائیل هم، کم آب است ولی دچار بحران فروپاشی به شکل ایران نیست. در واقع تبدیل شدن کم آبی به یک بحران خود ناشی از ساختار اقتصادی و اجتماعی است که مبتنی بر کسب سود است. دست زدن به هر کاری و نابود کردن هر ظرفیت تولیدی، مواد خام و منابع آبی کشور که به سود منجر شود در این نظم مجاز است. بنابراین مشکل کم آبی خود بخشی از یک مشکل بزرگتر سمتگیری اقتصادی و اجتماعی است که آقای فوکویاما علاقهای به اشاره بدانها ندارد. البته تبدیل کردن آب و کم آبی به یکی از عوامل توضیح دهنده تحولات اجتماعی ناشی از یک گرایش طولانی و پایدار در علوم اجتماعی غرب است که از سده هفدهم آغاز شده و تا امروز ادامه دارد و حتی خود را به شکل نظریههایی نظیر استبداد شرقی و شیوه تولید آسیایی به مارکس و بخشی از ماركسيستها نیز تحمیل کرد، واقعیتی که مانع از نقد جدی و قاطع این نظریهها شد. اشاره ایشان ادامه همان سنت است. آقای فوکویاما در ادامه سخنان خود به کشورهای عرب خلیج فارس اشاره کرد و گفت این کشورها نشان دادهاند "امکان تاسیس مدلهای اقتصادی و سیاسی معتبر بدون تاثیر نهادهای لیبرال دموکراسی غربی وجود دارد." این سخنان جانب کسی که پس از فروپاشی اتحاد شوروی نظریه "پایان تاریخ" را به میان کشید و مدعی بود که لیبرال دموکراسی امریکایی همان پایان تاریخ است و آینده بشریت در همینجا متوقف شده است بسیار جالب است. این الگوی "موفق" که توانسته پایان دیگری برای تاریخ بسازد و کشورهای عرب خلیج فارس بدان دست یافتهاند چیست؟ فوکویاما در سخنرانی خود میگوید:«خلیج [فارس] بخش «لیبرال» را خوب اخذ کرده است. هم امنیت دارد و هم سلطهی قانون و حقوق مالکیت. شاید نشان دادهاند که جنبهی دموکراسی آن قدر هم ضرورت ندارد. خلیج [فارس] هماکنون به دنیا نشان میدهد که چطور چنین کاری ممکن است"! دوبی و قطر و عربستان ظاهرا تاریخ دیگری برای تاریخ رقم زده اند : لیبرالیسم بدون دموکراسی! به گفته ایشان تنها کشوری که در جهان عرب به دموکراسی رسید تونس بود "ولی این کشور رونق اقتصادی به ارمغان نیاورده است. این دموکراسی فرو نخواهد پاشید ولی هماکنون به تار مویی بند است." منظور ایشان از "سلطه قانون" در کشوری که دموکراسی ندارد در واقع همان حقوق مالکیت و سرکوب مردمی است که قربانی آن هستند. ضمن اینکه به تفاوت رونق اقتصادی در کشورهای نفتی خلیج فارس با تونس که فاقد چنین درآمدی است اشاره نمیکند. الگوی لیبرالیسم بدون دموکراسی آقای فوکویاما همان الگوی اصولگرایان و اتاق بازرگانی و سپاه در ایران است که عامل اصلی بحران اجتماعی است. نقد اینان در ایران هم بر الگوی لیبرال دموکراسی همان بخش دموکراسی آن است. واگرنه لیبرالیسم اقتصادی را با چنان حدتی دنبال میکنند که حتی شماری از هواداران آن مانند آقای سعید لیلاز معتقد است که ایران نه فقط از اروپا بلکه حتی از امریکا هم کاپیتالیستی تر و لیبرالیستی تر است. شاید تنها کشوری در دنیاست که شما انقدر لیبرالیسم و "آزادی اقتصادی" (یا شاید دقیق تر بگوییم اجبار اقتصادی) دارید که حتی میتوانید با آزادی کامل اعضای بدن خودتان را هم بفروشید. اکنون بهتر میتوان معنای سخنان آقای فوکویاما که از مخالفت زنان و جوانان با ساختار حاکم بر کشور سخن میگوید درک کرد. در واقع ریشه سیاسی و اجتماعی بحران ایران بنظر ایشان ساختار "غیردموکراتیک" قدرت نیست، بلکه ساختار "روستایی و محافظه کار" آن است. یعنی ساختار مذهبی غیردموکراتیک با دادن جای خود به یک ساختار غیرمذهبی غیردموکراتیک میتواند بر بحران غلبه کند و "رونقی" نظیر کشورهای عرب خلیج فارس بوجود آورد. حتما این هم "پایان تاریخ" کشورهایی نظیر ما از نظر آقای فوکویاما و اندیشکدههایی است که امثال ایشان در استخدام آنها هستند!
تلگرام راه توده:
|
شماره 639 راه توده - 17 اسفند ماه 1396