سرمقاله راه توده 644 آیا امکان آن هست که از فروپاشی ایران جلوگیری شود؟
|
در سیاست عمدتا منافع قشرها و طبقات اجتماعی بازتاب مییابد و در نهایت تعیین کننده است. حکومت و رهبری هم در هر کشور اصولا نماینده منافع طبقات و گروههای ذینفوذ و صاحب ثروت است که با هزاران رشته به هم پیوند خوردهاند. هرقدر در کشوری ثروت بیشتر نقش تعیین کننده داشته باشد این پیوند میان حکومت و منافع خصوصی و طبقات دارا چمشگیرتر است. سیاستهای کلی هر حکومت و نظامی براساس منافع تعیین میشود. ما درکنار این اصل علمی، شخصیتهای سیاسی را هم داریم. این شخصیتهای سیاسی را نمیتوان تنها بر مبنای عوامل طبقاتی دسته بندی کرد. شخصیت سیاسی منافع و استقلال ویژه خود را هم دارد و میتواند تغییر جهت هم بدهد و در خدمت سیاستهای مختلفی قرار بگیرد. مثلا آیتالله خامنهای را اگر به عنوان یک شخصیت سیاسی در نظر بگیریم میدانیم که او از آغاز انقلاب با نزدیکی به انجمن حجتیه، بازار و سرمایهداری تجاری شناخته میشد. مخالفت هایش با میرحسین موسوی یا شخص آیتالله خمینی نیز در همین چارچوب بود. این بخش تعیین کننده طبقاتی در شخصیت اوست. درک او از یک نظم اقتصادی همان حاکمیت تجارت است. از اقتصاد ملی یک نظم صنعتی و تولیدکننده و ایجاد کننده اشتغال و نیازمند حضور فعالانه جوانان و زنان و متکی به نیروی کار را درک نمیکند. برعکس همه اینها را به عنوان تهدید آن نظم میبیند. بنابراین سیاست هایش هم در همین جهت است. یعنی اجازه ندادن به اینکه آرامش لازم برای یک اقتصاد مبتنی بر تولید و صنعت در کشور پا بگیرد. بازیهای نوبتی تحت عنوان "مقابله با تهاجم فرهنگی"، ادبیات "دشمن" شناسی، "ریزش و رویش"، "من انقلابی هستم، دیپلمات نیستم"، "قرارگاه" اقتصاد مقاومتی، مسلط کردن مداحان و اوباش، قرار دادن سپاه و بسیج بر فراز قانون و سلب کننده امنیت شهروندان و بخش خصوصی تولیدکننده و … همگی در این جهت است. این سیاستها طبعا همسو با جهت گیریهای سرمایهداری تجاریست که سود آن در بلاتکلیفی و عدم آرامش در کشور است. در عین حال آیتالله خامنهای میداند که در عرصه سیاسی ایران نیروهای موازی با وی وجود دارند که در دولت منتخب و نهادهای انتخابی متشکل شدهاند. بنابراین کوشش وی در جهت تضعیف دولت و محدود کردن این نهادهای انتخابی نیز هست. بنابراین وجه دیگر سیاستهای وی کوشش برای تضعیف قدرت اقتصادی و سیاسی دولت نیز هست. حمله مداوم وی به بخش دولتی و تصویب سیاستهای اصل 44 که قصد آن تضعیف قدرت اقتصادی دولت بسود قدرت اقتصادی نهادها و بنگاههای اقتصادی وابسته به رهبری بود وجه دیگری از کوشش وی برای تقویت جایگاه خود و تضعیف قدرت نهادهای منتخب است که نتیجه آن امروز پس از سی سال دولت را به افلاس کشانده و آن را ناتوان از مقابله با نهادهای وابسته به رهبر کرده است و در عین حال کشور را به سوی فروپاشی برده است. براثر این سیاستها در سی سال گذشته مدام قدرت دولت ضعیف تر، رابطه آن با مردم دورتر، خدمات آن به مردم کمتر شده است و همه اینها بصورت یک بیاعتمادی ملی و شکاف بیسابقه میان مردم و حکومت درآمده است. این سیاستها که اساسا با پیشرفت کشور مغایر است طبعا مجریان خاصی را میطلبد که با آنها همسو باشند. وقتی به مجموعهای که اطراف آقای خامنهای را محاصره کردهاند نگاه کنیم میبینیم که هرچه آدم خشک مغز و فرصت طلب در جمهوری اسلامی وجود دارد جزو نزدیکان، مشاوران یا برگماردگان ایشان هستند. نگاه کنید به افرادی نظیر علی اکبر ولایتی، سعید جلیلی، محسنی اژه ای، وحید حقانی، ابراهیم رئیسی، آملی لاریجانی، حسین شریعتمداری … یا بنگرید به ترکیب عمده مجمع تشخیص مصلحت نظام. هر چه خشک مغزتر و فرصت طلب تر به ایشان نزدیک تر. برعکس هر چه سیاستمدار روشن بین، منعطف و پاکدست در جمهوری اسلامی وجود دارد یا آیتالله خامنهای با آنها مشکل دارد یا آنها با او و به هر حال با هم نمیتوانند کار کنند. سرنوشت امثال میرحسین موسوی یا محمد خاتمی یا احزابی نظیر مجاهدین انقلاب اسلامی یا جبهه مشارکت نشاندهنده این وجه از شخصیت وی است. آیا معنای همه اینها این است که با سمت و سوی رهبری ایشان کشور ما بناگزیر به سمت فروپاشی خواهد رفت؟ پاسخ این پرسش قطعی نیست ولی این یکی از احتمالهای جدی است. به هر حال نه او میتواند با شخصیتهای سالم و پاکدست و خوشفکر کار کند و نه آنها با وی. ولی در کشور ما فقط آقای خامنهای و افراد خشک مغز و فرصت طلب نزدیک به او وجود ندارند. در این کشور یک جنبش و جوشش ملی برای تغییر و جلوگیری از سرنوشت فروپاشی وجود دارد که نه تنها در میان توده مردم بلکه در انواع و اقسام نهادهای مدنی و دانشگاهی و جنبشهای کارگری و کارمندان و دانشجویان و جوانان و زنان و فراتر از آن در بخشی از دولت و نهادهای حکومتی نیز خود را نشان میدهد و نمایندگان خود را دارد که در برابر سمت و سوی رهبری کشور مقاومت میکند و میتواند در جهت آیندهای دیگر عمل کند. ایجاد امید واقع بینانه، تقویت جنبش مردم و حفظ رابطه آن با بخشی از نهادهای انتخابی که دارای روشن بینی و ظرفیت تحول هستند تنها راه جلوگیری از گام گذاشتن کشور ما به سوی فروپاشی است. با توجه به شرائط دشواری که کشور ما در آن گام گذاشته باید کوشش را در این جهت دو و چندین برابر کرد. تلگرام راه توده: |
شماره 664 راه توده - 19 مهر ماه 1397