راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

اهداف تاریخی

و پنَهان در پشت

جنگ های مذهبی

"دکتر سروش سهرابی"

 

 

در سال ۱۹۶۴ در لنینگراد اتحاد شوروی یک کنفرانس بين المللی علمی درباره مسائل تاریخی تشکیل گردید. در این کنفرانس برخی پژوهشگران از جمله ا. ژوکوف از گرایش تاریخ نگاری شوروی در پربها دادن به نقش قیام‌های بردگان در سقوط دنیای باستان و نظام برده داری انتقاد کردند. چنانکه این تاریخ نگاری سقوط امپراتوری روم در سال ۴۷۶میلادی را از جمله به قیام اسپارتاکوس در ۷۳ پیش از میلاد یعنی پانصد سال پیش از آن نسبت می داد! مشابه همین اتفاق در باره نقش "بورژوازی" در سقوط فئوداليسم در تاریخ نگاری اروپایی رخ داده است. اسطوره عجیبی بنام "بورژوازی" ساخته شد که گویا دارای جسم و روح و فکر و آینده نگری و جسارت و خلاقیت است. بورژوازی است که رنسانس می کند، لائیسیته را برقرار می کند، با فئوداليسم می جنگد، انقلاب سیاسی می کند، انقلاب صنعتی می کند، با ایده الیسم مبارزه می کند، دموکراسی را حاکم می کند، حقوق زنان را به آنان می دهد و .... ولی واقعیت تاریخی چیزی دیگر است. مثلا آغاز رنسانس مربوط به سده چهاردهم میلادی در شمال ایتالیاست در حالیکه استقرار سرمايه‌داری در سده هیجدهم و نوزدهم و بدنبال انقلاب صنعتی، آن هم در انگلستان و هلند و فرانسه است و از نظر تاریخی نیز فاصله‌ای از قیام اسپارتاکوس تا سقوط امپراتوری برده داری روم، میان آغاز رنسانس تا استقرار سرمایه داری یعنی فاصله ای چهارصد تا پانصد ساله میان این دو وجود دارد! البته تاریخنگاران اروپایی در اسطوره سازی خود از "تمدن بورژوایی اروپا" ریشه‌های آن‌ را به فلسفه یونان باستان و حکومت مداری رم یعنی دو هزار سال پیش از آن کشانده اند و بنابراین فواصل چهارصد یا پانصد ساله برایشان خیلی بزرگ تلقی نمی شود!

بررسی دقیق تاریخ اروپا نشان می دهد که تحولاتی که در اروپا در طی چندین سده روی داده به بورژوازی در معنای طبقه سرمایه دار نوینی که در اروپا در حال شکل گیری و شریک شدن در قدرت حاکمه بود ربطی نداشته است. پیشتازان تحولاتی که به گذار و تثبیت نظامی دیگر انجامید در بخش عمده خود اشراف و طبقه حاکمه کشورها بودند و در کنار آنان بخشی از طبقه متوسط و پیشه وران شهری و بخشی روشنفکران و انسان دوستانی بودند که به پیشرفت نظر داشتند یا از دیدن نابرابری‌ها رنج می بردند. البته ابهام در واژه بورژوازی که از پیشه وران و تجار کوچک شهری تا هدایت کنندگان کمپانی هند شرقی و صاحبان مزارع برده داری در آمریکا را شامل می شد در این اسطوره سازی از بورژوازی نقش داشته است. بورژوازی در ابتدا یک واژه حقوقی بود یعنی‌ کسی که به دلیل تولد در شهر از نظر حقوقی تابع فئودال محلی نیست. به این ترتیب ساکن یک شهر اگر در روستا به دنیا آمده بود همچنان تابع قضاوت فئودال همان منطقه بود و بر عکس درباره متولد شهر فقط حاکم شهر میتوانست قضاوت کند. با گذشت زمان تغییراتی تدریجی در مفهوم بورژوازی ایجاد شد و از سده ۱۶ و بویژه از سده ۱۸ به بعد منظور از بورژوازی افراد دارای امکانات مالی‌ بالا بود که در ارتباط با پیشه وری و تجارت بودند.

عامل دیگری که به اسطوره سازی در نقش بورژوازی دامن زده این است که گذار از نظم فئودالی به نظم سرمایه داری، همچون یک مبارزه طبقاتی میان طبقه حاکمه قدیمی اشراف و فئودال‌ها با طبقه جدید در حال شکل گیری نوثروتمندان شهری درک شده است. در حالیکه آنچه در عمل روی داده بیشتر روند ادغام طولانی اشراف با نوثروتمندان در یک طبقه حاکمه جدید است تا مبارزه آنها. تضاد منافعی که میان اشراف و بورژوازی بوده - آنجا که بوده - به مراتب کمتر از تضاد و جنگی است که همواره درون خود اشراف و فئودال‌ها وجود داشته است. هدف از پیگیری برخی جزئیات تحولات در اروپای فئودالی که در این نوشته‌ها دنبال می شود همین نشان دادن اسطوره سازی‌های مختلفی است که در تاریخ اروپائی شده و موجب بیراهه رفتن کسانی شده که بنظر خود می خواهند دلائل تفاوت‌ها و عقب ماندگی ایران نسبت به غرب را ریشه یابی کنند.

با این مقدمه کوتاه بحث را پی می گیریم.

بسیاری اندیشمندان ترقیخواه اشاره کرده اند که پیشه وری و تجارت در شرق گسترش بسیار بیشتری نسبت به اروپا داشت و بر این مبنا کوشیده اند پاسخ دهند چرا گذار به سرمایه‌داری در شرق اتفاق نیفتاده است. در این پاسخ‌ها از جمله بر نقش عواملی چون استبداد شرقی، مذهب، عوامل فرهنگی، اقلیمی، چگونگی روابط مبتنی بر بهره وری از زمین و .... تاکید شده است. در غالب این موارد به نقش عواملی توجه شده که ارزیابی درستی و نادرستی آن در پاسخ به پرسش طرح شده غالبا ممکن نیست و از آن گذشته نمی توانند مبنای ارایه راهکاری عملی قرار گیرند.

درواقع بسیاری از این عوامل که بعنوان دلائل عقب ماندگی ایران معرفی می شوند به شکل‌های مختلف در غرب هم وجود داشته اند بدون اینکه بتوان از آنها بعنوان موانعی در مقابل گذار به شکل سرمایه‌داری یاد کرد. ناتوانی در ارائه پاسخ به این پرسش از آنجا ناشی می شود که خود مفهوم گذار به شکلی ساده نگرانه ارائه شده است. تصور بر آن است که گذار از فئودالیسم به سرمایه‌داری در اروپا اتفاق افتاده است و در این گذار بتدریج یا ناگهان طبقه‌ای جایگزین طبقه دیگر شده است و پس از آن تغییرات پیش رفته‌اند.

 توجه دقیق تر به تحولات اجتماعی اروپا موید چنین نظریه‌ای نیست. آنچه در اروپا در مرحله اول اتفاق افتاد آن بود که براثر کشف قاره آمریکا، در بعضی از کانون‌های موجود تمرکز پیشه وری و تجارت تغییراتی پرشتاب تر از پیش روی داد. تسلط بر این کانون‌ها از چند سده پیشتر مهمترین عامل جنگ‌های داخل اروپا بود.

اگر به جنگ‌های تا سده شانزدهم توجه کنیم می توان آنها را به ۲ گروه کلی تقسیم کرد:

۱ جنگ‌های مذهبی که در واقع پوششی برای بازپس گیری اسپانیا از مسلمانان بود و یا وسیله‌ای بود برای حفظ وحدت نسبی اروپای مسیحی، با بسیج کشورهای مختلف به بهانه بازپس گیری سرزمین‌های مقدس، ولی برای رسیدن به اهدافی دیگر.

۲- جنگ‌هایی که آماج آن تسلط بر مناطق تمرکز پیشه وری و تجارت بود، مناطقی که مهمترین منبع تولید ثروت بودند. جنگ‌های میان انگلستان و فرانسه بطور عمده در این چارچوب قرار می گیرند. بخش کوچکتری از این جنگ‌ها هم مربوط به مناطق کنونی هلند و جمهوری‌های شمال اروپاست. این جنگ‌ها از این نظر درخور توجه هستند که نمی توان آنها را جنگ‌هایی ملی دانست. هر چند در ادامه خود و با پیشرفت تحولات اجتماعی و اقتصادی منجر به تعیین محدوده‌های نسبتا پایدار جغرافیایی برای کشورها شدند.

پیش از جنگ‌های صدساله که بهانه آن وراثت تاج و تخت فرانسه بود کانون‌های پیشه وری و تجارت در اروپا توسط سه قدرت متفاوت کنترل می شد. از یک طرف انگلستان، از طرف دیگر پادشاهی فرانسه و قسمتی از پادشاهی فرانسه که معروف به منطقه بورگونی می باشد که البته از محدوده جغرافیایی بورگونی کنونی فراتر می رود. دوک این منطقه که نظارت بر راههای تجاری بین جمهوری‌های ایتالیا و هلند و بلژیک کنونی را برعهده داشت بر مناطق هلند و بلژیک کنونی نیز تقریبا مسلط بود و این مناطق تا سده ۱۵ جزء حاکمیت او بودند. به این ترتیب با آنکه دوک بورگونی خود اولین واسال  فرانسه در آن منطقه محسوب می شد، در عین حال با اولین واسال فرانسه در انگلستان یعنی پادشاهان انگلستان از سلسله نورماندها نیز متحد بود. پادشاهان انگلستان در عین اینکه بر مناطقی که محل تمرکز تجارت و پیشه وری در فرانسه بود تسلط  داشتند، بنا به اجبار اقتصادی روابط بسیار نزدیک با مناطقی از هلند و بلژیک کنونی داشتند که مناطق بیشتر پیشه وری به حساب می آمدند. به این ترتیب جنگ‌های صدساله را بنوعی می توان اتحاد دو واسال پادشاهی فرانسه یکی‌ صادر کننده پشم و دیگری حاکم بر مناطق تولید کننده پارچه علیه او و برای کنترل مناطق تمرکز تجارت و پیشه وری دانست. ادامه این جنگ‌ها و شکست انگلستان در آن به دو تغییر مهم در اروپا انجامید. از طرفی با قدرت گرفتن امپراتوری هابسبورگ تسلط دوک بورگونی بر مناطق کنونی هلند و بلژیک از میان رفت و با کاهش قدرت او بسیاری از مناطق شرقی فرانسه که به نام او متعلق به فرانسه بودند در عمل هم زیر نظارت آن در آمدند. از طرف دیگر انگلستان که کنترل خود را بر مناطق جنوبی مانش و ارتباط خود را با هلند و بلژیک کنونی تقریبا از دست داده بود تلاش کرد تولید پیشه وری در قلمرو کنونی انگلستان را تشویق کند.

در سده پانزدهم تغییرات سیاسی نسبتا مهمی در انگلستان روی داد. در این سده و پس از جنگ‌های چندین دهه‌ای، سرانجام اشرافیت جدیدی بر انگلستان حاکم شد که ریشه آن فقط اشرافیت فئودالی نبود. حکومت تئودورها که پس از جنگ‌های سی ساله و در نیمه دوم سده پانزدهم بر انگلستان حاکم گردید نماد این تغییر سیاسی است. دین دولتی نیز از همین دوران پا به صحنه سیاسی اروپا گذاشت. تا پیش از آن کلیسای کاتولیک را نمی توان نماد دین دولتی در اروپا دانست. چرا که کلیسای کاتولیک نه در جهت منافع یک دولت که بیشتر دارای سمتگیری فراملی بود. اولین تغییرات از این نظر در انگلستان ایجاد شده بود. با آنکه کلیسای کاتولیک به منشور "ماگناکارتا" اعتراض کرد و آن را مغایر حق کلیسا برای عزل و نصب پادشاه دانست، اسقف کلیسای کانتربوری که نماینده کلیسای کاتولیک انگلستان محسوب می شد منشور را تایید کرد که به طرد او از کلیسای کاتولیک انجامید. *

با حاکمیت سیاسی جدیدی که بر انگلستان حاکم شده بود همه زمینه‌های سیاسی لازم برای سازماندهی متفاوت اجتماعی و سیاسی در انگلستان ایجاد شد. پیدایش کلیسای انگلیکن حاصل این روند طولانی بود. اکنون بسیاری این کلیسا را جزیی از کلیساهای معترض و پروتستان و اصلاح طلب می دانند، در حالیکه تفاوت مهم دکترین انگلیکن با کلیسای کاتولیک نه در جنبه‌های مذهبی که از نظر توجه به محدوده مشخص جغرافیایی انگلستان می باشد. در بین تمام نظریه پردازی‌های اصطلاح طلبانه و پروتستان، دکترین انگلیکن کمترین فاصله را با کلیسای کاتولیک دارد.

به هر حال با وجود آنکه شرایط سیاسی در انگلستان و درک طبقات فوقانی آن از اقتصاد سیاسی برای پیشبرد تغییرات اجتماعی از همه جای اروپا مساعدتر بود، این هلند و قسمت‌هایی از بلژیک کنونی بودند که پیشتاز تغییرات اجتماعی در اروپا شدند. وزن تولید ثروت بر مبنای پیشه وری و تجارت به کل اقتصاد در محدوده کوچکتر هلند نسبت به انگلستان شرایط را برای چنین تحولی در هلند مساعدتر می کرد یا بعبارت دیگر امکان پیشبرد سازماندهی دیگر اقتصادی را بهتر فراهم میکرد.

بدینسان آنچه در سده شانزدهم پیش آمد نه پیدایش سرمایه‌داری از درون فئوداليسم که پیشرفت تغییرات اجتماعی و اقتصادی از درون گسترش پیشه وری و تجارت مبتنی بر آن و شکل گیری جوانه‌های نوعی دیگر از سازماندهی سیاسی و اجتماعی بر این اساس بود. در آن دوران طبقات اجتماعی نوینی که بخواهند خود تغییرات اجتماعی را به پیش برند هنوز قدرتی نداشتند. آنچه بعدها به شکلی اسطوره‌ای "بورژوازی" نام گرفت و طبقه کارگر خود پیامدهای روند تغییرات هستند.

تغییرات انجام شده در این کشورها همگی با حمایت و هدایت قدرت‌های حاکم در آن کشورها پیش رفتند. در مورد هلند پیش از پیدایش آن بعنوان یک قدرت برتر در اروپا و جهان شاهد پیشرفت سازماندهی متفاوت سیاسی نبوده ایم. در واقع دوک‌ها و کنت‌های حاکم بر مناطق هفده گانه سرزمین‌های پست تر از سطح دریا که از هلند کنونی تا شمال شرقی فرانسه ادامه داشتند خود دارای آنچنان قدرت و استقلال رایی نبودند که بتوانند تغییرات سیاسی مهمی را در قلمروهای خود به پیش برند. تاریخ نشان می دهد که این محدوده‌ها که از چند سده پیش امکان تولید ثروت  بیشتری را نسبت به مناطقی که تولید در آن بر مبنای سرواژ انجام می شد داشتند با زیاده خواهی‌های پادشاهان مختلف از امپراتوری مقدس رومی ژرمنی و پس از آن هابسبورگ و پس از آن پادشاهی فرانسه روبرو بودند. هرچند بنا بر ثروت بیشتری که داشتند تا حدودی امکان مقاومت در برابر همه آنها را نیز داشتند. ولی به هر حال تا پیش از نیمه دوم سده شانزدهم شاهد سربرآوردن سازماندهی متفاوت سیاسی در آنها نبوده‌ایم. بعبارتی‌ سازماندهی متفاوت سیاسی در این منطقه با صد سال تاخیر نسبت به انگلستان انجام شد هر چند برخی تلاش می کنند که بجای سازماندهی متفاوت سیاسی در آن کشورها پروتستانتیسم را که بخصوص در مناطق کنونی هلند رواج یافته بود بعنوان عاملی که منجر به تحولات در آن مناطق شد عنوان کنند. به این بحث بعدا خواهیم پرداخت.

می توان گفت که به دلیل اختلافات دیرینه و تضاد منافعی که از دیرباز بین این مناطق و اروپای فئودالی کاتولیک وجود داشت، مذهب پروتستان امکان پیشرفت بیشتری را پیدا کرد. ولی نسبت دادن پیشرفت به قبول پروتستانتیسم را نمی توان فرضیه‌ای مستحکم دانست.

 

* پذیرش مسیحیت در سده چهارم توسط کنستانتین انجام شد و ظاهراً دلیل آن هویدا شدن مسیح یا تصویری از صلیب در آسمان میدان نبردی بود که برای تسلط بر روم قرار بود انجام شود. در آن تاریخ کنستانتین فرمان داد تا صلیبی بر سپرهای جنگی نقش شود. در واقع می توان گفت دلیل اصلی‌ پذیرش مسیحیت آن بود که بسیاری از مزدورانی که برای دو طرف میجنگیدند و از قبایل ژرمن یا فرانک بودند خود مسیحی بودند. مطالعات نسبتا جدید تاریخی نشان می‌دهد که کنستانتین خود بیشتر تحت تاثیر آیین میترائیسم یعنی‌ مذهب بیشتر فرماندهان رومی بوده است.در تاق نصرتی که با فاصله کمی‌ از کلسیوم در روم و به یاد پیروزی او در تسخیر روم برپا شده است اثری از نشانه‌های مسیحی یافت نشده است. بر عکس نشانه‌ها همگی‌ ناشی‌ از تاثیر میترائیسم میباشد. از مهمترین نشانه‌های میترائیسم همان هاله نوری است که به شکل شعاع از اطراف سر مجسمه خارج میشود و از آن آیین به دیگر مذاهب و گاه‌ شخصیتهای روانپریشی مانند احمدی نژاد کشیده شده است. در هرحال با درک درستی‌ که او از آینده محتوم روم داشت ترویج مسیحیت در بین همه قبایل اطراف امپراطوری روم به سیاست رسمی او تبدیل شد، هرچند این سیاست هوشمندانه هم نتوانست مانع از سرنگونی امپراطوری روم غربی شود. نقش کلیسای روم پس از آن تلاش برای احیای امپراطوری روم بود. از نظر تاریخی میتوان گفت که نقش کلیسای روم در جلوگیری از انهدام اروپا و برقراری درجاتی از وحدت دربرابر‌ رقیب است. تا آغاز سده ۱۶ این نقش مثبت قابل پیگیری است. در نظر گرفتن کلیسا به عنوان سنگر تاریک اندیشی که متأثر از تحولات بعدی است نمیتواند به درک بهتر تاریخ اروپا کمک کند.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 667  راه توده -  10  آبانماه 1397

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت