راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

آخرین بخش از کتاب خاطرات زندان 25 ساله شاه

از زندان شاه

زنده بیرون آمدند

درزندان ج. اسلامی

جنازه آنها آزاد شد!

"تقی کی منش"

 

 

 

شش بازمانده سازمان نظامی؛ تسليم ناپذير

 

 

در سال ۱۳۴۶ يکی دیگر از رفقای ما پس از چهارده سال با نوشتن نامه و تأیيد «انقلاب سفيد» و ستودن «ترقيات کشور» از زندان آزاد شد.

از سال ۱۳۴۷ به بعد تنها شش نفر از افسران سازمان نظامی در زندان باقی مانده‌ بودند.

روزی سرهنگ کورنگی به من گفت:

- تا به حالا هر وقت با شما جدا جدا راجع به آزادی صحبت کردم، نتيجه نگرفتم. الآن می‌خواهم با شش نفرتان به ‌طور جمعی گفت‌وگو کنم.

هر شش نفر به دفتر زندان رفتيم. او ابتدا به اين صورت مقدمه‌چینی کرد:

ـ جز شما شش نفر، بقیه‌ی رفقايتان بيرون رفته‌اند. هر يک از آنها برای خودشان کاره‌ای شده‌اند...

بعد رفت سر اصل مطلب:

ـ ببينيد، الآن اوضاع ‌واحوال مملکت خيلی تغيير کرده است. شما هم بياييد برويد بيرون. هم به زندگی‌تان برسيد، هم به سهم خود در کار آبادانی و سازندگی کشور سهيم شويد... شما که حاضر نیستید تقاضای عفو کنید و ندامت‌نامه بنویسید. پيشنهاد ديگری دارم و آن اينکه شما را برای ديدار از کارخانجات زندان و تأسیسات رفاهی زندانيان می‌برم تا ببينيد وضع چقدر عوض شده است. فقط و فقط تأییدیه‌ای در همين رابطه بنويسيد، قول می‌دهم حکم آزادی‌تان را بگیرم.

پاسخ ما شش نفر مثل هميشه «نه» بود. گفتيم خواستار آزادی بدون قيد و شرط هستيم.

از آن ‌پس ما شش نفر با صلح و صميميت در کنار هم زندان کشيديم.

سال ۴۸ دوباره مرا به برازجان تبعيد کردند. در آنجا کسی ديگر به سراغم نيامد. 

گذشت تا به زندان عادل‌آباد منتقل شدم و آن حوادث و سرکوب‌ها و پنج سال عذاب‌آور پیش آمد و گذشت.

روزی مأموران ساواک شيراز به سراغم آمدند. آنها دو سه برگ فرم خاص خودشان را که حاوی پنجاه شصت پرسش بود به من دادند و خواستند به آنها پاسخ بدهم. پرسش‌های انحرافی پرشمار بود، اما اصل مطلب  به نظر من به حزب مربوط می‌شد. من هم روشن و بی‌پرده نوشتم حزب توده‌ی ايران را با ژرف ‌نگری انتخاب کرده‌ام. در سيمای اندیشه‌های والای حزب، نيروی آزادی‌بخش مردم ميهنم و خشکاندن ریشه‌ی بهره‌کشی انسان از انسان را می‌بینم، آگاهانه به اين راه پا نهاده‌ام و آگاهانه بر آن پای می‌فشارم. در پاسخ به نگرش درباره سياست خارجی نيز نوشتم که هوادار صلح و دوستی خلق‌ها و احترام به حق استقلال و حاکميت کشورها هستم. همچنین از سياست خارجی اتحاد شوروی به خاطر دفاع از صلح و پشتيبانی از جنبش‌های آزادی‌بخش ستايش کردم.

يک بار نیز يک مأمور ساواک در سال ۵۶ مرا برای گفت‌وگو احضار کرد. در پاسخ به او گفتم:

ـ آخر چگونه به خود اجازه می‌دهید به منی که به خاطر پايبندی به اندیشه‌هایم ۲۴ سال زندان کشیده‌ام مراجعه کنيد و چنين سؤالاتی را پيش رویم بگذاريد... فکر می‌کنید آماده‌ام بر سر آرمان‌هایم با شما معامله کنم؟

... سال ۵۷ فرارسید. ارديبهشت يا خرداد بود که سروکله‌ی يکی از مأموران سازمان امنيت در زندان شيراز پيدا شد. مرا خواست. ابتدا تعارفاتی تکه و پاره کرد و گفت من از تهران آمده‌ام و مأموریت دارم که شما را مرخص کنم. می‌خواهم از نزديک با نظریات شما آشنا شوم.

گفتم:

- بفرماييد.

گفت:

- فکر نمی‌کنید زمانی که وارد حزب توده شدید، اشتباه کرديد؟

گفتم:

- خير. فراموش نکنيد که در آن زمان احزاب ديگری همانند «حزب جنگل»، «حزب ايران»، «حزب اراده‌ی ملی»و ... نیز فعال بودند. من سه سال بعد از پایه‌گذاری و فعاليت حزب توده‌ی ايران، با دقت و مطالعه بسيار دست به اين انتخاب زدم و فکر می‌کنم که اشتباه هم نکرده‌ام.         

گفت:

- آيا نظریاتتان تغییر نکرده  است؟

گفتم:

- البته همه چيز در حال تغيير و تکامل است. نظریات من نیز تغيير و تحول پيدا کرده است، اما اين تغيير و تحول در راستای استوارتر شدن ايمانم به حزب و آرمان‌هایم بوده است.

گفت:

- فکر می‌کنید رژيم شما را فراموش کرده است؟

گفتم:

- خير. رژيم فراموشم نکرده است. دليلش نیز همین است که هر سال چند بار پیک‌هایی امثال شما را راهی نظرخواهی از من می‌کند. خوب است بدانيد که اگر من اهل داد و ستد بر سر حزب و آرمانم بودم، زمان درازی پيش از اين می‌توانستم به آزادی و زندگی راحت دست يابم.

گفت:

- حتی حاضر نيستید شفاهی چيزی بگويید؟

گفتم:

- نه، من اهل تقيه نيستم.

چون مرا آشتی‌ناپذیر ديد، دمش را روی کولش گذاشت و رفت. البته با رفيق عمويی نیز گفت‌وگوی مشابهی داشت که پاسخ‌های مشابهی از او دريافت کرد. 

در سال ۵۷ با اوج‌گیری جنبش آزادی‌بخش ميهن، رژيم ناگزير به عقب‌نشینی و تن دادن به يکی از شعارها و خواست‌های مردم، يعنی آزادی بدون قيد و شرط زندانيان سياسی شد.

سرانجام روز ۳ آبان ماه ۱۳۵۷ از زندان آزاد شدم.

 

درمقام يک شاهد

 

در اينجا بايد شهادت بدهم که در تمامی طول سال‌های درازی که در زندان‌ها و شکنجه‌گاه‌های رژيم شاه بودم، بازجويان و زندانبان از به‌ کارگیری غیرانسانی‌ترین ابزارهای شکنجه برای درهم شکستن فرزندان پاکدل مردم دريغ نورزيدند و مبارزان راه آزادی نيز در مقابل در حد امکان، بسته به میزان توان و پایداری جسمی و روحی، از خود مایه گذاشتند. آخر توان جسمی و روحی انسان درست مانند سوخت موتور ماشين محدود است و زمانی ته می‌کشد. با وجود این، بايد با سربلندی بگويم که در بيش از دو دهه زندان کشیدن، گواه آن بودم که مقاومت در زندان‌ها دست بالا را داشت. مثلاً از بين اعضای سازمان نظامی تنها حدود ۱۰ نفر در درون و بيرون زندان تن به همکاری همه‌جانبه با دستگاه اطلاعات و امنيت دادند. از آن ميان، تنها پنج نفر تا حد سقوط خصلت‌های انسانی و اخلاقی پيش رفتند. اما اکثريت ندامت‌نامه‌نويسان تنها تحمل شرايط زندان و محروميت را نداشتند و بسياری از آنها بعد از آزادی رفته ‌رفته روحيه انسانی خود را بازسازی کردند و در کنار مردم قرار گرفتند.   

 

خاطره آزادی

 

هیچ‌گاه خاطره‌ی آزادی زندانيان را از ياد نمی‌برم. همواره به رفقا و همبندان جوان خود که آزاد می‌شدند، می‌گفتم:

ـ اگر من روز پيروزی مردم را نبينم، شما خواهيد ديد. و در سال ۵۷ بعد از ۲۵ سال زندان، به کسانی که برای آزادی می‌رفتند و برای من و ديگر افسران آرزوی آزادی می‌کردند، می‌گفتم:

ـ فکر می‌کنم که ما را بايد «روی دست ببرند».

البته منظورم اين بود که ما اهل تسليم نيستيم و زنده از اینجا خارج نخواهیم شد و نعش ما را از اینجا خارج خواهند کرد. به گفته‌ای از شاه اشاره داشتم. روزی فرسيو در يکی از زندان‌ها از زبان شاه نقل کرده بود که:

ـ ما جوانان را آن‌قدر در زندان‌ها نگه می‌داریم تا پير بشوند و پيران را آن‌قدر نگه می‌داریم تا بميرند.

وقتی که روز آزادی ما فرارسيد و مردم شيراز در ميان شور و هيجان بی‌پایان، ما را روی دوش و دست خود بلند کردند، يکی از دانشجويان زندانی‌کشيده از بين انبوه جمعيت به‌ سوی من آمد و گفت:

ـ ديدید شما را روی دست بيرون آوردند.

به‌ راستی لحظه‌هایی فراموش‌نشدنی‌ بودند.

 

زنده‌باد مردم قهرمان ايران

زنده‌باد حزب توده‌ی ايران

لینک های شماره های گذشته:                                                                    

1 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/april/641/kymanesh.html

2 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/april/642/kymanesh.html

3 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/april/643/kymanesh.html

4 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/may/644/kymanesh.html

5 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/may/645/kymanesh.html

6 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/may/646/kymanesh.html

7 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/may/647/kymanesh.html

8 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/jon/648/kymanesh.html

9 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/jon/649/zendan.html

10 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/jon/650/ZENDAN.htm

11 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/jolay/651/kymansh.html

12 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/jolay/652/kymansh.htm

13 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/jolay/653/zendan.html

14 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/jolay/654/zendan.html

15 -   http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/jolay/655/zendan.html

16 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/AGUST/656/zendan.html

17 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/AGUST/657/zendan.html

18 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/AGUST/658/zendan.html

19 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/AGUST/659/zendan.html    

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

  

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                       شماره 660  راه توده -  15 شهریور ماه 1397

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت