همزمان
با نزدیک شدن جلسه شورای امنیت سازمان ملل متحد که قرار است دونالد ترامپ
در آن شرکت و درباره ایران سخنرانی کند، جدال میان جناحهای مختلف حکومت بر
سر حضور یا عدم حضور آقای روحانی در این جلسه بالا گرفته است. بدیهی است
اگر در رهبری کشور عقل سلیمی وجود داشت و حاکم بود اصلا معلوم نبود چرا بر
سر این موضوع باید جدالی وجود داشته باشد و چرا حسن روحانی نباید در این
جلسه شرکت کند و حضور ایشان چه زیانی برای مردم ما دارد؟ اینکه ما برویم و
در یک جلسه جهانی که خودبخود میلیونها تن به آن توجه میکنند از حق خود در
برابر مردم جهان سخن بگوییم و دفاع کنیم چه اشکال و ایرادی دارد؟ ولی در
ایران فعلا چنین وضعی نیست. سرنوشت ملت ما بدست باندها و گروههایی افتاده
که هر کدام بدنبال منافع کوته نظرانه خود هستند و سیاست خارجی کشور را به
گروگان گرفتهاند. آنها به کمک عوامل داخلی اسرائیل فضایی را بوجود
آوردهاند که عملا ملت ما در عرصه جهانی هرچه بیشتر منزوی شود. این اواخر
در جریان تقسیم دریای خزر مشاهده کردیم که چه موجی این جریانها علیه ما و
همسایگان ما به راه انداختند و باید انتظار داشت که برخی بکوشند موج مشابهی
علیه شرکت آقای روحانی در جلسه شورای امنیت برپا کنند تا اگر بشود جلوی
حضور ایشان در این جلسه را گرفت یا اگر شرکت کرد دستاوردهای آن را انکار
کرد و به زیان آن تبلیغ کرد.
قطعا در کنار جناح راست حکومتی و کاسبان تحریم و کسانی که امریکا ستیزی
بیمحتوا را به دکان سیاسی خود تبدیل کرده اند، ستون پنجم و جاسوسها و
عوامل اسرائیل و امریکا که امروز همه پذیرفتهاند و میدانند که در حکومت
ایران وسیعا نفوذ دارند نیز در این دوران فعال خواهند شد و هر آنچه در توان
دارند برای جلوگیری از سفر و حضور آقای روحانی در جلسه شورای امنیت به کار
خواهند گرفت. ولی آنچه کارشکنی آنها را این بار نسبت به فرصتهای پیشین
دشوار کرده از یکسو وضعیت وخیم اقتصادی کشور؛ نارضایتی عمیق و وسیع مردم؛ و
خطر درگیری نظامی در منطقه است و از سوی دیگر احساسی که در برخی محافل
بوجود آمده که آقای خامنهای نیز وخامت اوضاع را درک کرده و خود را ناگزیر
به حمایت از حسن روحانی میبیند. همه این عوامل دست به دست هم داده تا
مخالفان حضور روحانی در شورای امنیت در موضع دفاعی قرار بگیرند و در واقع
بکوشند با جنجال و هیاهو رهبر را در موقعیتی نامساعد قرار دهند و او را
ناگزیر کنند تا با حضور روحانی در شورای امنیت مخالفت کند. یعنی عملا همه
پیامدهای بعدی وضع کشور و نتایج جلسه شورای امنیت را بپذیرد.
همه اینها در شرایطی است که خطرها و تهدیدها علیه کشور نیز هر روز جدی تر
میشود و حضور ناوگان امریکا در خلیج فارس و آرایش جنگی آن خود نشانهای از
آن است. تحرکات اخیر رهبر در امور نظامی، عزل و نصبها و دیدارهای وی از
پادگانهای نظامی همگی نشان از جدی شدن و جدی گرفتن این خطرهاست. ولی حکومت
مانند همیشه بر سر یک دو راهی قرار گرفته است. اگر راه مذاکره با امریکا را
به شکلی باز نکند، باید منتظر حوادثی خونین در داخل کشور باشد و اگر تن به
مذاکره بدهد با این همه شعارها و ادعاها و تبلیغات و اقلیتی که به این
عنوان دور خود جمع کردند چه کند؟ این در واقع همان مشکل فردی شدن رهبری
است. اگر تصمیم گیری به شکل جمعی و با آگاهی مردم انجام میشد مسئولیتها
هم بین همه تقسیم میشد و مردم هم میپذیرفتند و تصمیمات خطیر را می شد به
موقع و بدون وارد شدن زیانی بیدلیل به کشور اتخاذ کرد. ولی رهبر کنونی نه
حاضر است از امتیاز گرفتن تصمیمات فردی صرفنظر کند و نه ظرفیت و شهامت
گرفتن تصمیمات عاقلانه و بزرگ را دارد. در ورای جدالی که بر سر سفر حسن
روحانی به امریکا جریان دارد و هر نتیجهای که از آن گرفته شود، مسئله روشن
کردن تکلیف رهبری فردی در کشور همچنان مهمترین مسئله کشور ما باقی خواهد
ماند.
- سرمقاله راه توده:
- https://telegram.me/rahetudeh
-
-
|