سرمقاله 705 اصلاح طلبان به 5 دلیل در اسارت "بی عملی" افتاده اند! |
با نزدیک شدن انتخابات مجلس، بحث در حول آن در محافل سیاسی رو به گسترش است. محافل سیاسی راست که تکلیفشان روشن است. هیچکدام از خودشان اختیاری ندارند. همه چشمشان به بالاست و منتظرند که برایشان چه تصمیمی گرفته می شود. وضع در محافل اصلاح طلب هم بنوعی همینگونه است ولی به شکل معکوس یعنی نمی دانند که از بالا چه شمار آنها را حذف می کنند و به چه شمارشان امکان حضور در انتخابات داده می شود. نتیجه این وضع آن شده که عمده بحث آنها در حول شرکت یا عدم شرکت در انتخابات و تحریم یا شرایط آن دور می زند. در واقع اصلاح طلبان آن کاری که می توانند انجام دهند، یعنی تدوین یک برنامه اصلاحات را انجام نمی دهند و یک کلمه هم درباره آن حاضر نیستند سخن بگویند، بجای آن به بحث درباره مسائلی مشغولند که اصلا امکان یافتن راه حل برای آنها فعلا وجود ندارد. امروز این پرسش برای رای دهندگان به اصلاح طلبان روزبروز بیشتر مطرح می شود که چرا آنها از دادن و ارائه برنامه خودداری می کنند. چند دلیل می تواند برای آن وجود داشته باشد. دلیل نخست احتمالی اینکه اصلا برنامهای ندارند. یعنی هیچ فکری برای زمانی که قدرت بفرض بدست آنها بیفتد ندارند. همه هم و غم آنها معطوف به ورود به عرصه قدرت است نه اینکه وقتی آنجا رفتند چه می خواهند بکنند. دلیل دوم می تواند این باشد که قادر به توافق بر سر یک برنامه مشترک نیستند. یعنی اگر قرار باشد برنامه دهند در بین آنها شکاف می افتد و از هم جدا می شوند. البته به این موضوع کمتر میاندیشند که این اتفاق اگر قرار است روی دهد شاید بهتر باشد امروز روی دهد تا فردایی که احتمالا در قدرت هستند. دلیل سوم می تواند این باشد که برنامه آنها با برنامه حکومت و برنامههایی که دارد اجرا می شود تفاوتی ندارد. یعنی اگر برنامهای ارائه دهند مردم می پرسند که در این برنامه چه چیز جدید و متفاوت با آنچه در سه دهه گذشته انجام شده وجود دارد؟ اگر قرار بر ادامه همین برنامههاست دیگر چه چیز را می خواهید اصلاح کنید و برای چه باید به شما رای داد؟ دلیل چهارم می تواند این باشد که نگرانند اگر برنامه شان را اعلام کنند مخالفت حاکمیت را برانگیزند، جلوی هرگونه شرکت آنها در انتخابات گرفته شود و به سرنوشت میرحسین موسوی دچار شوند که برنامهای – بویژه در عرصه اقتصادی - مخالف خواست حاکمیت ارائه داد و کار به کودتا علیه او کشید. دلیل پنجم هم می تواند مجموعهای از همه اینها باشد. این دلایل هر قدر هم که جدی باشد نفی کننده ضرورت داشتن و اعلام برنامه نیست. آن اصلاح طلبانی که اساسا برنامهای برای تحول ندارند و فقط می خواهند دستشان به قدرت بند شود که دیگر چرا نام "اصلاح طلب" بر خود می گذارند؟ بودن اینها در جبهه اصلاحات جز دردسر و ایجاد بی اعتمادی فایده دیگری ندارد. اگر اصلاح طلبان نمی توانند بین خود بر سر یک برنامه مشترک توافق کنند می توانند هرکدام برنامه جداگانه ارائه دهند و آن را میان مردم به بحث بگذارند و براساس اقبال مردم به این برنامهها بر سر آن یک تفاهمی صورت بگیرد و نتیجه کار به مردم واگذار شود. اگر هم برنامه آنها با برنامه حکومت و جناح راست و آنچه در این سه دهه انجام شده تفاوتی ندارد، برای چه از مردم توقع شرکت در انتخابات و رای دادن به خود را دارند؟ دوران انتخابات در همه جای جهان دوران معرفی و جنگ برنامههاست. همه نیروهای مترقی برنامه خود را ارائه می دهند و آن را میان مردم تبلیغ می کنند تا حتی اگر رای نیاوردند این برنامه میان مردم برود، به نیروی مادی و معنوی تبدیل شود، تا براساس آن بتوانند قدرت را نقد کنند و حتی اجرای بخشی از برنامه خود را به دولتی که از آنها هم نیست تحمیل کنند. بنابراین مسئله اصلی این نیست که اصلاح طلبان حتما در قدرت سهیم باشند، مهمتر این است کهاندیشهها و برنامههای آنها در جامعه قدرت بگیرد و اکثریت پیدا کند. اگر چنین شود هیچ دولتی نمی تواند خواست جامعه را نادیده بگیرد و ناگزیر است بدان تن دهد. اینکه کسانی مدام می گویند ما از زمان خاتمی در اصلاحات عقبگرد کرده ایم این را متوجه نمی شوند. اندیشه و خواست تحول در جامعه ریشه دوانده دهها بار بیش از زمان محمد خاتمی. یک نتیجهی آن عبارتست از شکاف مدام در جناح راست و پیوستن بخشی از آنها به شماری از خواست های اصلاحات. نتیجه دیگر اینکه هر دولتی در ایران حتی راست هم ناگزیر است بخشی از خواستهای اصلاحات و تحولات را اجرا کند. اهمیت ارائه برنامه اصلاحات و تحولات و مبارزه برای بردن آن به میان مردم در درجه نخست در اینجاست و نه در کسانی که آن را اجرا خواهند کرد. هشتاد سال است حزب توده ایران به همین شکل در فضای سیاسی ایران اثر می گذارد بدون آنکه هیچ زمان خود در قدرت امکان حضور داشته باشد.
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 705 - 7 شهریور ماه 1398