سال 51 سال ترور سال تیرباران!
|
سال 1351 ادامه سال 1350 است. در تمام زمینه ها نشان های بحران آشکار است اما شاه نمی خواهد و یا نمی تواند بحران را ببیند. او همچنان سرمست قدرت و یکه تازی است، درحالیکه تمام نشانه های سقوط دیوارهای برج و باروی او دیده می شود. حتی در کابینه هویدا اختلافات بالا می گیرد و لیاقت او برای اداره کشور به چالش کشیده می شود. عملیات چریک شهری که با واقعه سیاهکل شروع شده تشدید می شود. پیاپی در خیابان های تهران حوادث انفجاری و ترور روی می دهد و دادگاه های نظامی بر مبنای پرونده هائی که ساواک در بازجوئی از دستگیر شدگان تهیه می کند احکام سنگین حبس و تیرباران صادر می کند. نوعی ترور و تیرباران کور بر مملکت سایه افکنده است. هر نوع فعالیت سیاسی ناممکن است و شاه تحت حمایت امریکا چون بختک روی آن افتاده است. نیکسون که یکبار، پس از کودتای 28 مرداد بعنوان معاون رئیس جمهور به ایران سفر کرده و از شاه حمایت کرده بود در همین سال بعنوان رئیس جمهور راهی ایران می شود و حمایت کامل خود را از شاه اعلام می کند. شاه این حمایت را حمایت از سیاست های سرکوبگرانه خود و اداره یک تنه مملکت تلقی می کند. در زدوخوردهای مسلحانه خیابانی "احمد زیبرم" که از چریک های فدائی خلق بود کشته می شود. کشته شدن او بعدها تبدیل به سناریوی فیلم معروف گوزن ها می شود. در شرکت واحد اعتصاب می شود و شاه به جای رسیدگی به خواست های اعتصابیون، رانندگان ارتش را جانشین رانندگان اعتصابی می کند. کاری که در جمهوری اسلامی با رانندگان سپاه به جای رانندگان معترض و اعتصابی شرکت واحد کردند. حوادث رانندگی همچنان در جاده های بد و نا امن ایران جان می گیرد و رژیم به جای صرف هزینه بازسازی جاده ها و احداث جاده های جدید و ترمیم چاله های آسفالت خیابان های تهران و شهرهای بزرگ همچنان بر خرید تسلیحات از غرب و بویژه امریکا متمرکز است. برای نخستین بار از اسرائیل گوسفند وارد ایران که به دامداری شهرت داشته می شود. تیرباران های سیاسی همراه است با اعدام قاچاقچیان مواد مخدر و روزنامه ها خبرهای این اعدام ها و تیرباران ها را بصورت سانسور شده و در چند جمله ای که ساواک در اختیار آنها می گذارد منتشر می کنند. نحوه کشته شدن سرتیپ مولوی رئیس سابق ساواک تهران و فرمانده پلیس راه بسرعت در میان توده ایها و خانواده های آنها دهان به دهان می شود. سرتیپ مولوی که در زمان کودتای 28 مرداد سرهنگ دوم بود، همراه با سرهنگ دوم امجدی که پس از کودتا به درجه سپهبدی رسید و رئیس سازمان ورزش ایران شد، دو شکنجه گر معروف زندان لشگر دو زرهی و حمام معروف آن بودند. فرمانده این لشگر سپهبد تیمور بختیار بود. می گفتند مولوی در بازجوئی و شکنجه باطوم به مقعد زندانیان فرو می کرده است و زمانی که هلیکوپتر او در جاده آبعلی حوالی جاجرود سقوط کرد، مولوی از هلیکوپتر پرت شد و روی یک درخت افتد و یک شاخه درخت به مقعد او رفت. چنان که آتش نشانی ارتش با دشواری زیاد توانست شاخه درخت را اره کرده و جنازه مولوی را با شاخه درختی که به مقعد او رفته بود به پزشکی قانونی منتقل کند. نمازی در شیراز و حاج حسین ملک شاید هم در تهران چشم بر جهان می بندند و از خود نامی نیک به یادگار می گذارند. ملک بزرگترین موزه کتاب های خطی و اشیاء عتیقه را از خود به یادگار گذاشت. او که مشهدی بود، حتی به شاه هم باج نداد. باغ ملک در مشهد از یادگارهای اوست. عبدالرحمن فرامرزی روزنامه نگار و مدیرمسئول روزنامه کیهان نیز در همین سال در گذشت. شاه از صراحت قلم او نیز خوشش نمی آمد و به همین دلیل او را به مجلس سنا نبرد! شاه نیز ورزش را از طریق ارتش کنترل می کرد و نظامی ها را بر راس ارتش می گذاشت. کاری که در زمان رهبری علی خامنه ای تقلید شد و فرماندهان سپاه فرمانده باشگاه ها و دیگر امور ورزشی شدند. صفاری آشتیانی از فرماندهان بنام و دوره دیده سازمان چریک های فدائی خلق که ساواک عکس او را در سراسر ایران پخش کرده بود تا رد پای او را بیابد، سرانجام به دام افتاد و در جریان تیراندازی متقابل با ساواک کشته شد. ترور سرتیپ طاهری توسط مجاهدین خلق از جمله ترورهای معروف سال 51 بود. سرتیپ طاهری سالها رئیس پلیس تهران بود و بدلیل خلق و خوی مردمی که داشت با همه انجمن های محلی تهران ارتباط داشت و در جلسات آنها شرکت می کرد. او زمانی ترور شد که با همین اخلاق و منش رئیس زندانها شده بود. یورش به کافه تریاها برای دستگیری دختران و پسرانی که از دبیرستان گریخته و با هم دیدار می کردند از حوادث مشابه این سال با حوادث جاری در جمهوری اسلامی است. مشروح این خبرها را در مرور رویدادهای ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب 57 در همین شماره راه توده بخوانید.
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 687 - 29 فروردین ماه 1298