راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

قرعه برای

تیرباران!

 

   

سال 1352، سالی است که شاه تنها یک پاسخ برای دگراندیشانی که به قیمت جان خویش می خواستند فعالیت سیاسی کنند داشت: گلوله.

جوخه های اعدام آماده اجرای احکام دادگاه های نظامی بودند. این دادگاه ها که در جمهوری اسلامی تبدیل شده اند به دادگاه انقلاب، پیاپی احکامی را که بازجویان ساواک روی پرونده های بازجوئی می نوشتند صادر می کردند. شاه نفس دگراندیشان و منتقدان سیاسی خود را می گرفت و از آنسو، محدودیت های اندکی را برای آندسته از روحانیون که مانند آیت الله منتظری بودند در نظر می گرفت و دادگاه های نظامی، برای این روحانیون که شمارشان در مقایسه با دگراندیشان بسیار کم بود، احکام زیر دهسال زندان صادر می کردند. مساجد و حسینیه ها و منبرها برقرار بود به این شرط که پا در کفش رژیم نکنند.

حتی ساواک برای توجیه جنایاتی که مرتکب می شد، و گاه برای خودشیرینی نزد شاه، صحنه سازی های سیاسی هم ترتیب می داد و یا برای برخی دگراندیشانی که دستگیر می کرد، زیر بازجوئی پرونده هائی می ساخت و یا اعترافاتی را ترتیب می داد که احکام آن سنگین (در حد اعدام) بود. گروه 12 نفره گلسرخی – دانشیان از جمله این گروه ها بودند که شاه احکام 10 نفر از آنها را تخفیف داد و حکم تیرباران گلسرخی و دانشیان را تائید کرد. جرم آنها حرفی بود که در یک محفل چند نفره درباره ممکن بودن ربودن ولیعهد شاه و سپس طرح خواست آزادی زندانیان سیاسی زده بودند. شاه که هرگز تصور نمی کرد 4 سال دیگر، زمین زیرپایش بلرزد، مست از درآمد بادآورده نفت و حمایتی که جهان غرب و در راس آنها امریکا از وی می کرد، حتی یک وجب حاضر به عقب نشینی و ایجاد اندک فضائی برای فعالیت سیاسی قائل نبود. ملیون خانه نشین و دگراندیشان چپ اگر در زندان نبودند و یا در میدان تیرباران، در خانه های خود باید به سکوت ادامه میدادند. عملیات ترور سیاسی تنها از سوی گروه ها و سازمان های چریکی انجام نمی شد، بلکه خود رژیم نیز توسط ساواک گروه ترور تشکیل داده بود. احمد آرامش رئیس منتقد سازمان برنامه توسط همین گروه در پارک فرح ترور شد تا بقیه حکومتیان حساب دستشان باشد. لفت و لیس از کنار کاسه ای که در وسط سفره دربار بود اشکالی نداشت، اما نه دست درازی به داخل سفره و کاسه مجاز بود و نه زبان درازی. ترور احمد آرامش یک هشدار بود. شاه نیز مانند دوران سرمستی جمهوری اسلامی از پول نفت، واردات را به تولید ترجیح داد. شکر، قند، گوشت و ... از خارج وارد شد و تولید داخلی خوابید. شاه نیز مانند جمهوری اسلامی که سپاه را چماق سیاسی کرده ارتش را تبدیل به شمشیر داموکلس بالای سر کارخانه ها و کارگران معترض کرد و حتی برای باصطلاح مبارزه با گرانفروشی رسما اعلام کرد که ارتش را برای این کار به میدان خواهد فرستاد. او متکی به ارتش و ساواک حکومت می کرد و زمانی که این دو ارگان درجریان انقلاب 57 فروپاشید، او نیز مانند مجسمه ای برفی، در زیر آفتاب آب شد. این درحالی بود که فساد حکومتی در رگ و پی فرماندهان عالی رتبه ارتش و شهربانی نیز نفوذ کرده بود. برکناری سپبهد جعفر قلی صدری از نمونه های این فساد بود که در آن زمان هیچکس ندانست و گفته نشد که این سپهبد که رئیس کل شهربانی بود به چه دلیل برکنار شد. مادر شاه در خاطرات خود شرح آن را چنین نوشت: در یک مهمانی، گردنبند گرانقیمتی که به سرقت رفته بود را به گردن همسر سپهبد صدری دیدم. آنشب چیزی نگفتم و فردا به پسرم (شاه) گفتم. صدری احضار شد و اعتراف کرد که سارق آن گردنبند را دستگیر کرده و او آن را پس داده اما وی آن را به صاحبش برنگردانده بلکه به همسرش هدیه داده است!

شاه نیز مانند آقای خامنه ای در همین سال اعلام کرد: "برای رسیدن به صلح پایدار، چاره ای جز تقویت دفاع مملکت نیست." این درحالی است که 4 سال بعد بر او معلوم شد، قوای نظامی چاره کار نیست، بلکه پایگاه مردمی چاره کار است که او نداشت. سال 1352 نیز سال اعدام، زندان، فساد حکومتی، استبداد شاهنشاهی، سرکوب سیاسی، بالا رفتن قیمت نفت و دویدن دلار در زیر پوست شاه بود. اخبار این سال را در همین شماره راه توده در بخش مرور رویدادهای ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب 57 بخوانید.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 688  - 5 اردیبهشت ماه 1298

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت