مارکسیسم و شرق - 21 اقبال تاریخی خلق ها برای یافتن راههای نوین تحولات علیرضا خیرخواه |
در دوران جنگ سرد محافل آکادمیک کشورهای سرمایه داری بحثی را در چارچوب مارکسیسم آکادمیک طرح کردند و به آن دامن زدند که در حول دو مفهوم تحول "تک خطی" یا "چند خطی" تاریخ قرار داشت. این محافل بسود مفهوم "چند خطی" تاریخ موضع گرفتند که محتوای آن ادعای راه متفاوت و ویژه اروپایی بعنوان تنها راهی بود که می توانست به پیشرفت و "سرمایه داری" ختم شود. گناه عقب ماندن کشورهای آسیایی در یک برهه معین تاریخی از سدههای پانزده و شانزدهم به بعد به گردن مردم این کشورها و تاریخ آنها افتاد و نه پدیدهای برآمده از نحوه تاثیر مناسبات جهانی در یک دوران تاریخی معین. در واقع پشت نگاه "چند خطی" انکار تاثیر گذاشتن و تاثیر گرفتن کشورها و قلمروها بر همدیگر نهفته بود. هرکس که با این نگاه مخالفت می کرد و زیربار راه ویژه اروپایی نمی رفت داغ دگماتیک و استالینیست و معتقد به نگرش "تک خطی" بر پیشانی اش نقش می بست. این به معنای آن نیست که تبیین استالین از تاریخ یا تبیینی که بنام او ثبت شده از یکجانبه بینی متقابل خالی بود. ولی مشکل اصلی با ضعفها و یکجانبه بینیها نبود بلکه در آن بود که چرا راه ویژه اروپایی نفی شده و تاکید می شود که همه جهان، بویژه آسیا و اروپا، در تمام تاریخ خود، در ارتباط با هم و در مسیری مشترک و مشابه پیش رفتهاند. نحوه این تاثیرگذاری متقابل خاور و باختر، آسیا و اروپا را در جریان فروپاشی جوامع اشتراکی اولیه به روشنی می توان دید. همانطور که دانشمند برجسته گوردن چایلد نشان داده است با انقلاب نوسنگی که کانون آن در میاندورود (بین الهنرین) قرار داشت، اقتصاد کشاورزی در درههای پرآب این منطقه و مصر و رود سند شکوفا شد. اینها سرزمینهایی بود که در آنها محیط جغرافیایی و شرایط طبیعی بطور استثنایی مساعدی برای کشاورزی وجود داشت یعنی باروری خاک امکان کشت غلات و بارآوری تولید را حتی با فنآوریهای تولیدی بسیار ابتدایی ممکن می کرد. در نتیجه در این سرزمینها انباشت چشمگیر مازاد تولید حاصل شد که به دستاوردهایی تعیین کننده مانند صنعت برنز و اختراع خط انجامید. اما این دستاوردهای تدریجی و طولانی به بهای گسترش بی سابقه استثمار تودههای زحمتکش و تمرکزی بشدت استبدادی ممکن شد. از پایان عصر برنز این ساختار سمتگرانه و نامنعطف خود به مانعی دربرابر پیشرفتهای بعدی منجر شد، موانعی که به شکل کاهش آهنگ پیشرفتهای فن آوری خود را نشان می داد. ولی در همین دوران نیاز به مواد اولیه (فلزات، چوب، سنگ ساختمان و غیره) تمدنهای درههای پرآب را همچنان ناگزیر می کرد که در گسترهای بسیار فراتر از قلمرو پیدایش خود نفوذ کنند. تلاش برای دست یابی به فلزات که عمدتا از خلقهای ساکن قلمروهای بربر به شکل خراج یا براثر مبادله محصولات دستی تامین می شد، این خلقهای همجوار را به مدار تمدنهای بزرگ خاوری کشانید. بدین شکل از طریق انتشار و گسترش مبادله و آشنایی با دستاوردهای این تمدنهای قدیمی، مراکز نوین تمدن زاده شد که از جوامع خاوری دستاوردهای فنی و تکنیکی آن را اقتباس کردند و الگوی سازمان اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آنها را بازتولید کردند. بنابراین الگوهای جوامع خاوری در سرزمین های مجاور به شکلی اقتباسی و تقلیدی وارد شد نه اینکه در نتیجه تکاملی طبیعی درونزا و خودزا در آن جوامع باشد، جوامعی که شرایط تاریخی و جغرافیایی آن متفاوت از خاور بود. در اینجا یعنی در یونان زمینهای وسیع قابل کشت کشاورزی وجود نداشت یعنی مازاد کشاورزی آنها اندک بود. در عوض امکان تجارت دریایی بیشتری برای دستیابی به مواد اولیه داشتند. قبایل بربری که تا آن زمان در مرحله نوسنگی قرار داشتند بناگاه و با یک حرکت وارد "تاریخ" و تمدن شدند. بدینسان "محیط جغرافیایی" یونان – نا مساعد برای کشاورزی و مساعد برای تجارت - که در مرحله اولیه تکامل تاریخی بدلیل ناتوانی آن در کشاورزی همچون یک مانع پیشرفت عمل کرد، در مرحله نوین یعنی در مرحلهای که تمدنهای خاوری تجارت را گسترش دادند، به یک امتیاز برای آن سرزمین تبدیل شد. انتقال سیستم و دستاوردهای فنی و اجتماعی از یک تمدن پیشرفته به خلقهای بربر بنوعی و بناگزیر موجب دگردیسی در سیستم و سازمان اجتماعی تمدن های تازه شد. مثلا در کرت و مسینی در یونان، ما کاملا "مدل" تمدنهای خاورمیانه را می بینیم ولی با ویژگیهایی مهم. نقش مهم حمل و نقل دریایی و تجارت، اقتصاد کشاورزی پراکنده تر، درجه وسیعتر خودگردانی جوامع کشاورزی، تمرکز سلطنتی کمتر مطلق و موقتی تر، انعطاف و تحرک سنتهای فنی و هنری یا بعبارت دیگر "انعطاف" بیشتر مناسبات اجتماعی. تا پایان هزاره دوم، در مراکز نوین تمدنی که بدین شکل ایجاد شده بود و همچنین خلقهای بربر و غیرمتمدنی که در حاشیه این جهان متمدن قرار داشتند پیشرفتهای فنی و فکری توانست محقق شود در حالیکه، برعکس، توان توسعه و رشد مراکز کهن تمدنی به انتهای خود رسیده بود. بدینسان روند حرکت تاریخ و پیشرفت اجتماعی ادامه یافت ولی در قلمرویی دیگر. بقول گوردن چایلد: "اروپا درست بدلیل موقعیت عقب ماندهای که داشت توانست از پیشرفتهای خاور بهره گیرد بدون آنکه بهای آن را بپردازد و در سرمایه انباشته شده در خاور شریک شود بدون آنکه خود در انباشت آن مشارکتی کرده باشد." بدینسان از پایان دوران برنز تمدنهای کهن خاوری که تا آن زمان در نوک پیکان پیشرفت جهانی قرار داشتند دچار بحران شدند و دستاوردهای آنها به خلقهایی منتقل شد که هنوز در مرحله جامعه اشتراکی آغازین بودند. در نتیجه، فروپاشی نظام اشتراکی در این جوامع در محیط تاریخی متفاوتی از محیط تاریخی بین النهرین و جوامع خاورمیانه انجام شد. راه تکامل تاریخی و شکل نظام اجتماعی آنها با تمدنهای خاوری متفاوت شد. باز هم به گفته گوردن چایلد: "تقسیم به طبقات و استثمار تودهها از نظر تاریخی برای انباشت منابع و جمع آوری نیروی کار ضروی بود تا صنعت برنز پایه ریزی شود. هنگامی که این هدف محقق شد، جوامع دیگر توانستند از همین سازمان بهره گیرند بدون آنکه خود را تابع آن درجه از استثمار سازند." در واقع "دمکراسی یونانی" حاصل این محیط تاریخی بود. یعنی از یکسو پیامد فروپاشی سریع جامعه اشتراکی اولیه که در نتیجه سنتهای دموکراتیک آن جوامع هنوز برقرار مانده بود. از سوی دیگر متکی شدن به آخرین دستاوردهای شرق و نیاز به استثمار و استبداد کمتر برای رسیدن به همان نتایجی که تمدنهای شرق با فشار به مردم خود بدان رسیده بودند. بدیهی است این اقبال تاریخی برای همه خلقهای مجاور تمدنهای قدیمی به یک شکل بوجود نیامد. برخی از آنها توسط دولتهای بزرگ متمرکز خاورمیانه بلعیده شدند که آنها را از امکان توسعه بعدی محروم کرد. ضمن اینکه این گسترش تمدنی نه به شکلی همگون و نه به صورتی خودپو انجام شد. مشاهده می شود که مفاهیم چند خطی و تک خطی تا چهاندازه این تحول مشخص تاریخی را متبذل و نامفهوم کرده است. وجود خطوط و راههای متفاوت تحول و شکلهای مختلف سازمان اجتماعی خود ریشه در وحدت روند تاریخی دارد. روندی که بدلیل ناموزونی رشد با انتقال دستاوردها و تجربیات از یک قلمرو به قلمروی دیگر، آفریننده راهها و شکلهای متفاوت و نوین تحول نیز هست. ---------------------------------------------------------------------------------------- * ما در بررسی تقابل تروتسکی و استالین بر سر مسئله "انقلاب مداوم" با "سوسیالیسم در یک کشور" که زمینهی نظری آن پیامدهای رشد ناموزون بود به بحث ارزیابی نظریات استالین باز خواهیم گشت. ** در تبیین مسیر تحول غرب در جریان فروپاشی جامعه اشتراکی اولیه مراجعه کنید به منبع 20 – 1 ------------------------------------------------------------ شمارههای گذشته را از روی لینکهای زیر می توانید دنبال کنید: 1 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/AGUST/657/bazgardim.html 2 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/AGUST/659/marksism.html 3 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/septamr/661/marks.htm 4 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/septamr/662/marks4.html 5 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/october/664/marksism.html 6- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/october/666/marks.html 7- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/novamber/668/marksism7.html 8- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/desamber/672/marksism.html 9 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janweh/675/marksism.html 10 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2019/janvie/678/marksism.html 11 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2019/febri/681/marksism.html 12 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2019/merts/684/marksism.html 13 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2019/april/687/marksism.html 14 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2019/may/689/marksism.html 15 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2019/may/691/marksism.html 16 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2019/may/693/marksism.html 17 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2019/octobr/710/maksism.html 18 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2019/octobr/711/marksism.html 19 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2019/octobr/713/marksism.html 20 – http://www.rahetudeh.com/rahetude/2019/novamr/717/marksism.html
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 721 - 5 دیماه 1398