شورش آبان نشان داد، ج. اسلامی سنگر تهیدستان را از دست داده! |
سرتیپ نجات، معاون فرهنگی سپاه پاسداران، در یکی از برنامههای هیات رزمندگان اسلام و سازمان بسیج مداحان گفت: "شیوه تلاش برای تغییر نظام حکومتی ایران تغییر کرده و در مدل جدید براندازی با جنبش اجتماعی است که در آن تکیه بر افراد فرودست جامعه و کسانی است که محصول حاشیه نشینی و بیسوادی هستند و در فضای مجازی آلوده شدهاند." بنا به گفته سردار نجات – که بعدا مدعی شد سخنانش تحریف شده ولی عین همان را با افزودن قید "متاسفانه" تکرار کرد- قشرهای تهیدست جامعه از این پس آنچنان رویاروی جمهوری اسلامی قرار گرفتهاند که آنها را ستون براندازی می دانند. سخنان سردار نجات بدنبال سخنرانی اخیر رهبر بود که در آن تعریف جدیدی از "مستضعف" ارائه داد و امامان و پیشوایان جامعه – یعنی خودش- و کسانی را که برای او شمشیر می زنند را همان مستضعفانی معرفی کرد که قرآن وعده حاکمیت آنها را داده است! هم ادعاهای رهبر و هم سخنان سردار نجات و سپس تکذیب وی همگی از بحرانی حکایت دارد که سراپای حاکمیت را فرا گرفته و ضمنا وضع متناقض و متزلزلی را نشان می دهد که جمهوری اسلامی با آن روبروست. امروز همان تهیدستانی که جمهوری اسلامی مدعی بود متکی به حمایت انهاست تبدیل به بزرگترین خطر برای جمهوری اسلامی شدهاند. سیاست حاکمیت که در یکی دو دهه اخیر ایجاد نفرت از قشرهای متوسط در میان قشرهای تهیدست بود، اکنون به ایجاد ترس از تهیدستان در میان طبقه متوسط تغییر کرده است. تصور حاکمیت در این تبلیغات بر آن است که قشرهای متوسط با قشرهای فوقانی جامعه و سرمایه داران حکومتی و روحانیان فاسد و سرداران برج سازو برج نشین و ... احساس همبستگی بیشتری دارند تا با تهیدستان. در حالیکه این تصور از پایه نادرست است زیرا بخش اعظم قشرهای متوسط جامعه ما نیز با شتاب در حال از دست دادن سطح زندگی و در خطر سقوط به میان تهیدستان قرار دارند. یافتههای یک نظرسنجی موسسه ایسپا وابسته به جهاد دانشگاهی که هفته پیش در نشریات کشور منتشر شد نشان می دهد که مثلا در شهر تهران فقط 4 درصد (یعنی همانها که خواهان ادامه وضع موجود به هر قیمت هستند) از سرکوب معترضان پشتیبانی می کنند. این درحالیست که حکومت سیاست سرکوب را بعنوان اینکه معترضان داعشی یا مجاهدین خلق بودند کوشیده توجیه کند. بعبارت دیگر هیچکس این تبلیغات حکومتی را نپذیرفته. شاید کمتر کشوری در جهان وجود داشته باشد که حامیان بقای حکومت از طریق سرکوب تا ایناندازه در جامعه منفرد و منزوی شده باشند. حتی در سال 57 هم شمار کسانی که خواهان دست آهنین شاه دربرابر انقلاب بودند قطعا از 4 درصد بیشتر بود. این نظرسنجی نشان می دهد که نه تنها سیاست ایجاد تقابل میان قشرهای متوسط و تهیدست جامعه ما به کلی ورشکسته شده، بلکه تا چهاندازه مردم ما خواهان آرامش و پرهیز از خشونت هستند و از این نظر نیز درست در نقطه مقابل حاکمیتی هستند که خشونت و سرکوب را می خواهد به عنوان یک راه حل به مردم ما تحمیل کند. تقریبا همزمان با سردار نجات، سخنان سردار جلالی رئیس پدافند غیرعامل که او نیز مدعی شد در ایران برخلاف عراق و لبنان حکومت توانست با قطع اینترنت تظاهرات مردم را در 48 ساعت سرکوب کند. این سخنان نیز نه تنها بازتاب دهنده منافع یک قشر 4 درصدی فوقانی و برخوردار از همه چیز در جامعه ماست، بلکه نشان می دهد که این سردار حتی جایگاه خود بعنوان رئیس پدافند غیرعامل یعنی سازمانی که باید مسائل را از طریق پیشگیری و مدیریت و به شیوهای غیرنظامی حل کند نمی داند کجاست. وقتی رئیس پدافند غیرعامل بستن اینترنت و کشتار و سرکوب را "راه حل" تلقی می کند از نظامیان و دستگاه قضایی و پلیس و بسیج چه انتظاری می توان داشت؟ وضع کشور را اکنون می توان بدین شکل خلاصه کرد: تهیدستان و حدود 40 درصد مردم ما که بنا به آمار مرکز پژوهشهای مجلس زیر خطر فقر قرار دارند همراه با آنانی که در خط فقر واندکی از آن بالاتر زندگی می کنند یعنی حدود 60 تا 70 درصد مردم مستقیما رویاروی حکومت قرار گرفتهاند. قشرهای متوسط واندکی مرفه نیز به تناسب موقعیت خود با این تهیدستان احساس همبستگی کمتر یا بیشتری دارند. اقلیتی ناچیز در حدود 4 درصد طرفدار سیاست بخشی از حکومت بر ادامه وضع موجود به قیمت هر خشونت و کشتاری هستند. درحالیکه مجموع همه اینها یعنی اینکه خطر انفجارهای روزبروز بیشتر می شود. در شرایطی که مردم از سرکوب و خشونت در برابر آن پشتیبانی نمی کنند و حاکمیت اصلا نمی تواند در این زمینه حتی روی پشتیبانی معنوی مردم حساب کند چه رسد به مشارکت آنها. آیا حاکمیت متوجه بن بستی که در آن قرار گرفته هست یا منافع قدرت و ثروت آنچنان کوربینی ایجاد کرده که همچنان تصور می کنند با روشهای گذشته می توانند به حکومت ادامه دهند؟ انتخابات آینده می توانست و می تواند نشان دهد که تا چه اندازه حکومت وخامت اوضاع را درک کرده است. در این زمینه نیز همچنان دو دیدگاه وجود دارد: یکی دیدگاه هوادران 4 درصدیهاست، یعنی آنها که معتقدند باید فضا را بست و سرکوب کرد و دهان هر معترضی را پرخون کرد و فضای غارت ثروت ملی را به هر شکل و هر قیمت ادامه داد. ظاهرا این دیدگاه همچنان در بخشی از حاکمیت و عمدتا نهادهای نظامی و انتصابی غلبه دارد که بنا به ماهیت خود اصولا با مردم و خواستهای آنها بیگانه هستند و هرگز خود را به رای مردم نگذاشته و نمی گذارند. نمونه این دیدگاهها را می توان در سخنان سردار کوثری جانشین فرمانده قرارگاه ثارالله تهران یعنی یکی از مسئولان سرکوب در پایتخت دید. این سردار که هم نظامی و هم وابسته به حزب سیاسی موسوم به "جبهه پایداری" مصباح یزدی است در سخنانی گفته است که "مجلس مد نظر رهبری باید روی کار بیاید." سخن این سردار فقط بازتولید نگاه و مناسبات شاهنشاهی در جمهوری اسلامی نیست که امروز همه دیگر آن را می دانند، بلکه بکارگیری لفظ "باید" با توجه به موقعیت وی بعنوان جانشین فرمانده قرارگاه ثارالله دارای ماهیت نظامی است. یعنی اگر مجلس مد نظر رهبری به شکل مورد قبول سرداران نباشد قرارگاه ثارالله به خود حق می دهد که آن را به توپ ببندد. شعاری که این اواخر در تجمع 4 درصدیها با عنوان "لیاخوف کجایی؟" (اشاره به توپ بستن مجلس در دوران انقلاب مشروطه) طرح شد در واقع از درون همین محافل نظامی بیرون آمد. اینان در واقع معتقدند که راه حل وضع موجود از درون محافل قانونی و انتخابی خود مردم نباید بیرون بیاید بلکه برعکس این نهادها هم باید کارگزار و در خدمت و توجیه کننده خشونت و سرکوب قرار گیرند. دربرابر این طیف، دیدگاههای کسانی وجود دارد که معقتدند حکومت باید از تظاهرات اخیر و بن بستی که مردم ما گرفتار آن شده اند درس بگیرد و راه را برای حضور مستقیم مردم در صحنه و حل بحرانها بدست خود آنها و با مشارکت خود مردم حل کند. مثلا می تواند به سخنان محسن صفایی فراهانی نماینده سابق مجلس ششم اشاره کرد که تاکید می کند "اولین گام حاکمیت مجلس آینده است و مردم باید تغییر رفتار حکومتی را حس کنند و اگر حس کردند، بزرگترین دلجویی از خانواده جانباختگان خواهد بود. ۱۲ سال مذاکره برجام در اثر عملکرد دولت پنهان بی نتیجه ماند. از آتش زدن سفارت عربستان و به زبان عبری شعار نوشتن روی موشک و مانور در اطراف ناوهای آمریکا و خلیج فارس و... فرصتها از دست رفت. ویتنام ۲۰ سال سنگین ترین جنگ پس از جنگ جهانی با آمریکا را تحمل کرد، اما حتی یک روز هم میز مذاکره را ترک نکرد. اگر در روی پاشنه قبلی بچرخد، هر راه دیگری شرایط را سخت تر می کند." به این ترتیب می توان دید که حاکمیت، جامعه ایران را به بن بست کشانده است. راه برونرفت از بن بست تکیه به مردم و آزادیها و اجازه دادن به کارکرد نهادهای انتخابی و عقب راندن تدریجی نهادهای انتصابی و وابستگان به آنهاست. 4 درصد جامعه ما با این راه مخالف و طرفدار خشونت و سرکوب است ولی این 4 درصد اهرمهای عمده اقتصادی و نظامی و کانونهای ثروت و قدرت را در چنگ خود گرفتهاند. سرنوشت ایران در سرانجام رویارویی میان 96 درصدی که برای کشور آزادی و آرامش و گفتگو می خواهند با 4 درصدی که خواهان ادامه وضع موجود با خشونت و سرکوب هستند روشن خواهد شد.
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 722 - 12 دیماه 1398