نگاهی تحلیلی به تاریخ 200 ساله ایران سرانجام "نادرشاه" نمونه ای که بارها در ایران تکرار شد "دکتر سروش سهرابی"
|
دوران اوج گیری سلسله صفوی تا جنگهای ایران و روسیه، از مهم ترین فصول تاریخ معاصر ایران است. بررسی تمام دوران سلطنت صفویه به صورت یک دوره پیوسته امکان درک بهتری از تحولات اجتماعی ایران را فراهم میکند. ابتدای این دوران، یعنی حکمرانی شاه عباس دوران اوج و تمرکز پادشاهان صفوی است که طی آن هر چند نشانههای عقب ماندگی ایران نسبت به کشورهای پیشرفته تر آشکار است ولی این عقب ماندگی هنوز به درهای غیر قابل عبور تبدیل نشده است. در تمام این دوران اروپا هم در حال از سر گذراندن تغییرات بسیاری است كه که قدرت تازه بر آمده انگلستان علیرغم محدودیتهایی که با آن روبرو بود و از جمله آنها جمعیت کم تقریبا 5 میلیونی و امکانات کمترمادی نسبت به امپراتوری اسپانیا و پرتغال در روندی رو به پیشرفت قرار گرفته بود. این كشور بتدریج امکان پیدا میکرد جهان را هر چه بیشتر در جهت منافع خود تغییر دهد. تقریبا از این دوران به بعد سیاست خارجی کشورهای قدرتمند اروپائی مدام پیچیده تر میشود که این پیچیدگی یعنی ارزیابی منافع دراز مدت تر و تلاش برای تضمین آن كم كم به کارپایه سیاسی اندیشمندان این کشورها تبدیل میشود. در این دوران اروپا سرشار از تغییرات بنیادی است که در آن چهره جدید اروپا بتدریج شکل می گیرد. قدرتهایی که امکان انطباق با شرایط جدید را نداشتند رو به افول رفتند و قدرتهای جدیدی رو به اوج شدند. در تمام این دوران فقط سه قدرت خارجی یعنی امپراتوری عثمانی، روسیه و انگلستان امکان تاثیر در سیاست خارجی ایران را داشتند. در ابتدای اوج گیری سلسله صفوی، این دولت عثمانی است که واجد بیشترین اهمیت در سیاست ایران است، روسیه هر چند قدرت رو به رشدی محسوب میشود ولی تا نزدیک به دویست سال بعد، همچنان یک قدرت منطقه ای و صرفا اروپائی باقی میماند. این دو قدرت به جز مناطق همجوار، امکان ادعا بر نقاط دوردست را ندارند. تنها انگلستان می تواند همراه با متحد خود هلند، در سواحل بسیار دور جزایر و بنادر جنوبی ایران مستقر شود. ولی همچنان که یادآوری کردیم در این هنگام به دلیل محدودیتهای این دو قدرت اروپائی امکان تبدیل پادشاهی متمركز ایران به مستعمره این قدرتها وجود نداشت و توانائیهای آنها به مناطق دور افتاده و فاقد تمرکزها در شرق آسیا و مهمتر از آن به تاراج غنائم کشورهای اسپانیا و پرتغال در قاره آسیا و آمریکا محدود بود. توانائی این دو قدرت تازه برآمده در سیاست جهانی را احتمالا میتوان با در نظر گرفتن وجود روابط اجتماعی متفاوت و نیز خرد جمعی نخبگان در رهبری و هدایت تدریجی تحولات اجتماعی مورد بررسی قرار داد. در واقع به نظر میرسد در حالی که روابط محدود فئودالی در این کشورها بتدریج به دست فراموشی سپرده میشد، این روابط در کشورهای دیگر از جمله اسپانیا و روسیه و عثمانی به جان سختی خود ادامه می داد. وجود روابط تولیدی گستردهتر از نظر اجتماعی و به عبارتی جوانههای تولید سرمایه داری خود نشان برتری تکنولوژی نظامی انگلستان و هلند بر تمام جهان از قرن هفدهم به بعد بود که بنوبه خود پشتوانه گسترش منافع تجاری و مستعمراتی این دو قدرت به شمار میآمد. نتایج این گسترش منافع دولت انگلستان را از اواخر قرن هفدهم به مهمترین بازیگر عرصه سیاست جهان تبدیل کرد. اما در مورد ایران تمرکز و شکل گیری روابط گسترده اجتماعی در دوران شاه عباس به روندی پیش روتر تبدیل نشد. حتی کارگاه های تولید کننده اسلحه در دوران شاه عباس نتوانستند به زندگی خود ادامه دهند. به طوری که توانائی نظامی ایران در دوران نادرشاه تفاوت کیفی چندانی با صد سال پیش از خود نداشت. علاوه بر عدم پیوستگی پیش رفتهای نظامی، نظام اجتماعی ایران نیز دچار پس رفت و انحطاط در دوران صد ساله آخر سلسله صفوی شد. برخی از مفسران تاریخ اعتقاد دارند که علل انحطاط سلسله صفوی را باید در رویکرد شاه عباس در برابر قزلباشان جستجو کرد. شاید پا برجائی قدرت آن قبایل میتوانست مانع از تسلط افغانها بر حکومت شاه سلطان حسین شود ولی مطمئنا نمیتوانست عامل پیش رفت روابط اجتماعی و تولید در ایران به حساب آید. به این ترتیب به نظر می رسد بررسیها باید بر روی یافتن علل عدم ادامه تمرکز شاه عباس و پیش رفت روابط تولیدی گسترده تر در دوران شاه عباس و پس از آن متمرکز شود. در هر حال در انتهای دوران صفوی با انحطاط اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی حاکم بر ایران موجب استقرار حکومت چند ساله افغانها بر ایران گردید که در پی آن قسمتهای بزرگی از ایران به تصرف روسیه و عثمانی درآمد. هر چند در مورد دولت عثمانی به دلیل آغاز انحطاط و در مورد روسیه به دلیل ضعیف بودن آن امکان اشغال دائمی ایران توسط آنها فراهم نبود. در این دوران تاریخی نادرشاه افشار به عنوان آزاد کننده ایران از قید و بند افغانها و نیز روسیه و عثمانی جلوه گر شد. با اینكه در این دوران نادرشاه به پیروزیهای نظامی بسیاردست یافت، از نظر تحول اجتماعی، ایران به پس رفت و انحطاط خود ادامه داد. حتی غنائم و غارتهای بسیاری که بدنبال تهاجمات و غارتهای در هند به دست آمد کمکی به بهبود وضع اجتماعی و تولیدی ایران نکرد. در واقع لشکرکشیها و جنگهای بیشمار او خود از دلایل انحطاط و پس رفت بیشتر روابط اجتماعی و تولید در ایران شد. در هر حال این سردار بزرگ به دلیل وجود بدبینی شدیدی که همچون بسیاری از مستبدان دیگر تاریخ در او وجود داشت و پیامدهای ناشی از آن، كشته شد. در مجموع می توان گفت كه دوران نادر دوران زوال اقتصاد شهری و روستائی و تجارت محسوب میشود.
تلگرام راه توده:
|
شماره 680 راه توده - 18 بهمن ماه 1297