مارکسیسم و شرق- 11 تمدن بشری در تحول تاریخی
|
پیشتر به اهمیت "تمدن" و درآمیزی و سنکرتیک تمدنها در تحول تاریخی اشاره کردیم. اکنون لازم است کمی بیشتر با مفهوم "تمدن" و جایگاه آن دراندیشه مارکسیستی آشنا شویم. تمدن در زبان فارسی از واژه عربی مدینه گرفته شده که به معنای اقامت در شهر و شهرنشینی است. لغت نامه دهخدا آن را به "تخلق به اخلاق اهل شهر و انتقال از خشونت و همجیة و جهل به حالت ظرافت و انس و معرفت" معنا کرده است. ابن خلدون از آن بعنوان "العمران" و "الحضارة" نام برده است. ولی مفهوم علمی "تمدن" که اکنون مورد نظر ماست واژهای است برابر "سیویلیزاسیون" در زبانهای اروپایی که خود از سدههای هفدهم و هیجدهم میلادی در اروپا در آغاز بعنوان ادب و آداب معاشرت به کار گرفته شد و بتدریج استعمال امروزین خود را یافت. این اصطلاح تقریبا نخستین بار توسط لوییس مورگان، انسانشناس برجسته امریکایی، به شکلی علمی مفهوم بندی شد. مورگان در کتاب "جامعه کهن" (1877) سه مرحله را در تحول همه جوامع انسانی از یکدیگر تمیز می دهد: وحشگیری، بربریت و تمدن. وحشگیری مربوط به دوران شکار و جمع آوری خوراک است. مرحله بربریت از پیدایش کشاورزی و دامپروری آغاز می شود و به فروپاشی جامعه اشتراکی اولیه ختم می شود. تمدن، مرحله پیدایش شهرها، دولت و طبقات، اختراع خط، کشاورزی سازمان یافته، افزایش ابزارهای حیات، فزونی جمعیت، پیشرفت صنعت و هنرهاست. مارکس و انگلس تقسیم بندی مورگان را پذیرفتند و انگلس دراثر مهم خود "منشا خانواده، مالکیت خصوصی و دولت" از آن بهره گرفت. با اینحال واقعیت آن است که مارکسیستها عموما - از جمله در کشورهای اروپایی - نسبت به اصطلاح "تمدن" نوعی تردید و بدگمانی داشتهاند. یک دلیل این بدگمانی آن بود که دولتهای استعماری اصطلاح "متمدن" را به اروپاییها و غرب منحصر کرده و خلقهای دیگر کشورها را وحشی و بربر و "غیرمتمدن" می نامیدند که گویا باید توسط اروپاییها یا نابود شوند و یا متمدن گردند. دلیل دیگر اینکه "تمدن" در مارکسیسم چندان مورد توجه قرار نگرفت آن بود که پذیرفته شده مفهوم مرکزی مارکسیسم در تاریخ مفهوم فرماسیون (یا برای برخی شیوه تولید) است. تمدن در کنار فرماسیون یک مفهوم چندان علمی تلقی نمی شد. تنها بحث مدونی که در مارکسیسم اروپایی درباره مفهوم تمدن داریم بحثی است که در دهه 60 میلادی به ابتکار حزب کمونیست فرانسه انجام گرفت. در این دهه و همزمان با رشد و پیروزی جنبشهای ضداستعماری، دولت فرانسه تصمیم گرفت "تاریخ تمدنها" را در برنامه درسی دبیرستانهای آن کشور بگنجاند. بدنبال این تصمیم مرکز پژوهشهای مارکسیستی حزب کمونیست فرانسه یک گروه کاری برای بررسی مفهوم "تمدن" از میان برجسته ترین پژوهشگران، تاریخنگاران و جامعه شناسان مارکسیست فرانسوی تشکیل داد. نتیجه مباحثات این گروه چندی بعد بصورت دو مقاله بلند "مفهوم تمدن" نوشته آنتوان پلتیه و سلسله مقالات ژان ژاک گوبلو با عنوان "تاریخ تمدنها و مفهوم مارکسیستی تحول اجتماعی" در نشریه "پانسه" منتشر شد. این دو مقاله بعدا با اصلاحاتی در یک کتاب با نام "ماتریالیسم تاریخی و تاریخ تمدنها" در سال 1977 و مقاله دوم بار دیگر در سال 2011 پس از درگذشت گوبلو در مجموعهای از آثار وی انتشار یافت. این تنها بحث مدونی است که ما درباره مفهوم و کارکرد تمدن در ادبیات مارکسیستی تا آن زمان در دست داریم. البته در سال 2002 الن وود، مارکسیست امریکایی، مقالهای با عنوان "بربریت، تمدن و مفهوم مارکسیستی تاریخ" منتشر کرد که هرچند دارای نکات جالب توجهی است ولی ارتباطی آنچنان با بحث فعلی ما ندارد و بیشتر به بررسی رابطه بربرها و دولت رم باستان و نقش بربریت می پردازد. مفهوم تمدن گفتیم که مفصل ترین بحث مارکسیستی درباره مفهوم دقیق اصطلاح "تمدن" را آنتوان پلتیه پژوهشگر فرانسوی انجام داده است. با اینحال پژوهش پلتیه ضمن اینکه اهمیت و عینیت مفهوم تمدن و آنچه را وی "واقعیت تمدنها" می نامد می پذیرد، بیش از آنکه بدنبال یافتن معنای دقیقی برای این اصطلاح باشد، در صدد نشان دادن ناپیگیریها و تناقضها و تفسیرهای متفاوت از آن در نزد تاریخنگاران غیر مارکسیست است. از این نظر پژوهش پلتیه بیشتر نوعی انتقاد از نحوه بکارگیری این مفهوم در میان تاریخنگاران کشورهای سرمایه داری است تا روشن کردن مفهوم مارکسیستی تمدن. اساسا پلتیه در امکان اینکه بتوان از مفهوم "تمدن" در مارکسیسم یا ماتریالیسم تاریخی تبیین علمی بدست داد شک دارد. البته پژوهش وی قرار بود بخش دومی داشته باشد که هیچگاه منتشر نشد که خود نشان از تردیدهای مارکسیستهای فرانسوی در نحوه برخورد با مفهوم تمدن دارد. آنها عینیت این مفهوم و اینکه نمی توان در بررسی تاریخ از آن صرفنظر کرد و یا آن را کنار گذاشت می پذیرفتند ولی در اینکه چگونه می توان یک تبیین مارکسیستی از آن بدست داد مشکل داشتند. در ادامه همین بحثها سلسله مقالههای مفصل و پراهمیت ژان ژاک گوبلو انتشار یافت که بموقع خود به آنها و اهمیت آن اشاره می کنیم. باز هم در فرانسه موریس گودلیه، انسانشناس برجسته آن کشور، همزمان با این بحثها کوشیده تا مفهوم تمدن را روشن کند. وی در یک گفتگو می گوید : "ما انسانشناسان، بسیار کم اصطلاح تمدن را بکار می بریم. بجای آن ترجیح می دهیم از اصطلاح فرهنگ استفاده کنیم ... منظور از واژه تمدن عبارتست از مجموع پدیدههایی گسترده تر از یک جامعه که دورانهایی را بیش از یک نسل یا چندین نسل را دربر می گیرد، در نتیجه این پدیدهها عملا عبورناپذیر هستند. ... پدیدههایی که می توانند هم مادی باشند و هم معنوی. حتی ضرورتا میان مادی و معنوی تفکیک قائل نمی شویم." چنانکه می بینیم گودولیه مفهوم تمدن را تقریبا با فرهنگ یکی می گیرد و آن را مجموعه پدیدههایی می داند که از چند "نسل" عبور می کند یعنی درواقع به عناصر تداوم اشاره دارد. گودولیه بعدها تحت تاثیر اختراع مفهوم "جنگ تمدنها" توسط ساموئلهانتیگتون اصولا هر گونه اعتبار علمی مفهوم تمدن را زیر سوال برد. در شوروی، چاپ سوم و آخر انسیکلوپدی بزرگ شوروی که در دهه هفتاد منتشر شده برای "تمدن" سه معنا قائل شده است: 1- تمدن بعنوان مترادف با فرهنگ یا در ادبیات مارکسیستی بعنوان فرهنگ مادی 2- سطح یا مرحلهای از تحول اجتماعی و مادی و غیرمادی 3 – مرحلهای از تحول اجتماعی که پس از بربریت آمده است (مورگان و انگلس) انسیکلوپدی شوروی ضمن اینکه نظر برخی از مورخان سرشناس غربی مانند اسوالد اشپنگلر درباره تمدن را نقل و نقد می کند، هیچ نوع موضع منفی یا مثبت نسبت به مفهوم تمدن نمی گیرد. همین انسیکلوپدی "سنکرتیسم" را به "اختلاط عناصر ناهمگون" تعبیر می کند و آن را در فلسفه مترادف با التقاطی گرایی می داند و به عنوان نمونه به اختلاط و امیزش ادیان و مذاهب در جهان باستان متاخر اشاره می کند. بدینسان، همانطور که گوبلو می گوید: "مارکسیستها بدون آنکه خود را از بکارگیری اصطلاح تمدن محروم یا آن را ممنوع کنند از مفهوم بندی علمی آن خودداری کردهاند." این اظهار نظر مربوط به سال 1977 یعنی در آستانه دهه هشتاد است. با توجه به اینکه گوبلو با زبانهای انگلیسی و فرانسه و یونانی و آلمانی و ایتالیایی و روسی آشنا بود و در زمینه تمدن به تحقیقی مفصل دست زده بود می توان معتقد بود که حداقل تا دهه هشتاد در غرب بررسی جدی مارکسیستی درباره مفهوم تمدن انجام نشده است. در شوروی هم از محتوای تعریف انسیکلوپدی بزرگ شوروی چنین بر می آید که در این زمینه کار جداگانهای انجام نشده و به همان یکی دانستن یا نزدیک دانستن آن به مفهوم فرهنگ یا مرحله تاریخی پس از بربریت اکتفا شده است. پس از آن هم ما هیچ بررسی مارکسیستی ویژهای درباره تمدن تا به امروز نداشته ایم یا حداقل در زبانهای اروپایی که ما بررسی کردیم وجود ندارد. براساس همین شواهد است که از احسان طبری بعنوان احتمالا یگانه مارکسیستی در جهان که به اهمیت مفهوم "تمدن" و نقش درآمیزی تمدنها در تاریخ توجه کرده نام بردیم. چنانکه گفته شد یکی از دلایل عمده این کم توجهی، تمرکز مارکسیستها بر روی مفاهیم فرماسیون و شیوه تولید است. درست است که تمدن دارای آن دقت فرماسیون یا شیوه تولید نیست، ولی قدرت مفهوم "تمدن" در همان گستردگی و چندجانبه بودن معنای آن است که می تواند روندهای وسیعتر و درازمدت را که در آن فرهنگها و قلمروهای مختلف درگیر هستند توضیح دهد. این اهمیت دو چندان می شود وقتی در نظر بگیریم که "درآمیزی تمدنها" چنانکه خواهیم دید نه یک حادثه، نه امری فرعی، نه حاصل تصادف و دارای پیامدهای تصادفی بلکه یک قانون تاریخ است و اکنون که ما و بشریت دربرابر مسئله "گذار تمدنی به سوسیالیسم" قرار گرفته ایم (که بنظر ما با گذار فرماسیونی به سوسیالیسم عینا یکی نیست) باید عمیقا بدان پرداخت. -------- 1- 11 برای مصاحبه موریس گودولیه نگاه کنید به راه توده شماره 369 تیر 1391
تلگرام راه توده:
تلگرام راه توده:
|
شماره 681 راه توده - 25 بهمن ماه 1297