راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

رحمان هاتفی
روزنامه نگاری
که نخواهند توانست
پشت بوته فراموشی
پنهانش کنند

اخیرا بخش فارسی رادیو دولتی آلمان موسوم به "دویچه وله" سکوت طولانی رسانه های فارسی زبان درباره یکی از برجسته ترین روزنامه نگاران ایران، یعنی رحمان هاتفی سردبیر روزنامه کیهان در سال انقلاب 57 را شکست و سلسله مقالاتی را درباره وی منتشر کرد. اقدامی قابل ستایش، حتی اگر مطالبی فاقد اطلاعات کافی دراین زمینه و در مورد این شخصیت منتشر شود که شده است. از جمله مقاله ای که اقای جواد طالعی یکی از اعضای هیات تحریریه روزنامه کیهان پیش از انقلاب نوشته و ضمن ستایش از شخصیت انسانی و حرفه ای هاتفی، نکاتی بکلی بیگانه با واقعیت را درباره فعالیت های توده ای وی نیز در مقاله خود گنجانده است. از جمله ادعای حیرت آور چاپ نشریه "استنسیلی" "نوید" در چاپخانه کیهان. یعنی بزرگترین چاپخانه وقت در خاور میانه که مجهز به سیستم "روتاتیو" و "افست" بود. که با اولی روزنامه چاپ می شد و با دومی مجلات موسسه انتشاراتی کیهان. و یا ادعای رهبری رحمان هاتفی در تشکیلات تهران پیش از انقلاب حزب توده ایران. تشکیلاتی که اساسا وجود نداشت که امثال هاتفی مسئول آن باشند. هاتفی از سال 1353 بنیانگذار سازمان "نوید" وابسته به حزب توده ایران شد و ظاهرا آن نکته ای که نویسنده بصورت ناقص از دهان این و آن شنیده و ناقص تر به آن استناد کرد، قبول مسئولیت تشکیلات تهران حزب توده ایران پس از پلنوم وسیع 17 حزب توده ایران در سال 1360 از سوی هاتفی است که ربطی به سالهای پیش از انقلاب ندارد.
در همین ارتباط خانم فهیمه فرسائی، مترجم و منتقد هنری که خود نیز همزمان با جواد طالعی عضو تحریریه کیهان و اتفاقا بسیار بیش از وی با رحمان هاتفی نزدیکی داشته نوشته و دویچه وله منتشر کرده که ما آن را به نقل از همین رادیو در ادامه منتشر می کنیم:

 

 
«نزدیک به چهار دهه از مرگ رحمان هاتفی، یکی از برجسته‌ترین روزنامه‌نگاران و نویسندگان معاصر ایران و عضو ارشد شورای سردبیری کیهان در کوران انقلاب ۵۷ می‌گذرد، ولی هنوز نه روز و نه چگونگی جان‌سپاری او روشن نشده است.
روایت‌هایی به مرگ این انسان بزرگ زیر شکنجه اشاره دارند و نقل‌قول‌هایی هم از خودکشی‌اش در سلول یا جویدن رگ دست‌اش، خبر می‌دهند. در چه روز و چه ساعتی؟
می‌گویند در دفتر ثبت اموات گورستان بهشت زهرا، ۱۹ تیر ماه سال ۱۳۶۲ به عنوان روز دفن او به ثبت رسیده است. ولی از آن‌جا که به اطلاعات دست‌اندرکاران جمهوری اسلامی اعتمادی نیست،‌ دوستان او چندی است که یاد این انسان نیک را با برپایی مراسمی خصوصی در ماه شهریور گرامی می‌دارند. با این حال می‌گویند که زن کف‌بینی در جوانی، هنگام تهیه‌ گزارشی در خطه‌ شمال، سال مرگ او را پیش‌بینی کرده و گفته بوده است که هاتفی در ۴۲ سالگی به "اجبار از دنیا می‌رود".
رحمان هاتفی، انسان‌دوستی فرهیخته، همدل، صادق و متواضع بود که نه تنها با کلام پرنفوذش مغزها را به خود جلب می‌کرد، بلکه با رفتار عاری از تکلف و سرشار از مهرش قلب‌ها را هم به تسخیر در می‌آورد. او در طول عمر کوتاه خود، تاثیری چنان پایدار در گستره‌های گوناگون اجتماعی از جمله فرهنگی و سیاسی ایران بر جای گذاشته که پیامدهایش تا دو نسل‌ پس از او نیز هم چنان ادامه دارد. »
مسئولیت و باور
من در این نوشته قصد ستایش از مردی فاضل و فرهنگی که جامعه‌ روزنامه‌نگاری ایران را با ابتکارها و نو‌آوری‌های خود در بسیاری از زمینه‌‌ها دگرگون کرد، ‌ندارم. هم‌چنین به نیت برشماری ویژگی‌های انسانی او، که دوست و دشمن را به احترام وا می‌داشت، قلم به دست نگرفته‌ام. در این زمینه‌ها بسیار گفته، نوشته و منتشر شده است. هدف من در این نوشته معرفی روزنامه‌نگاری خودساخته است که باور راسخ‌اش به روشن‌گری و ارتقا‌ء آگاهی همگانی برای دستیابی به رفاه و عدالت اجتماعی، تنها قطب‌نمای رفتار و رویکردهایش بود و با این که دل‌بستگی‌عمیق‌ به مردم او را به پیوستن به حزب توده‌ ایران تا بالاترین مدارج راهبر شد، ولی هیچ‌گاه مسئولیت حرفه‌ای خود را فدای اعتقادات سیاسی‌اش نکرد. در این راستا کم نیستند قلم‌به‌دستانی که بدون ارائه مدرک و دلیل، حدس و گمان‌های خود را به جای واقعیت می‌نشانند و ادعاهایی خلاف آن را مطرح می‌کنند.
آغاز آشنایی
من با رحمان هاتفی در اواسط سال‌‌های دهه‌ ۱۳۵۰ به عنوان معاون سردبیر روزنامه‌ای که در "سرویس فرهنگی" آن به استخدام درآمده بودم، آشنا شدم. او برخلاف امیر طاهری، سردبیر وقت،‌ که همیشه نشسته در اتاقک شیشه‌ای خود در سالن بزرگ تحریریه‌ کیهان غیرقابل دسترس می‌نُمود، "خاکی" بود، دایم بین سرویس‌های گوناگون می‌چرخید، با این و آن درباره‌ مسایل روز بحث یا شوخی می‌کرد و به درددل‌ها و مشکلات آن‌ها می‌رسید.
رابطه‌ رئیس ـ مرئوسی ما به همین دلیل به زودی به دوستی‌ای صمیمانه بدل شد که پس از آشنایی با خانواده‌‌اش، به ویژه در طول اقامت طولانی‌ام در لندن، ژرفای بیشتری گرفت. تا جایی که پس از بازگشت به ایران در آستانه‌ انقلاب، در دو آپارتمان مجاور یکدیگر ساکن شدیم. در نتیجه من فرصت آن را یافتم که با رحمان نه تنها به عنوان همکار ارشد، بلکه به مثابه همسر، پدر، برادر و رفیق شخصیت‌هایی مانند فاطمه مدرسی (فردین) و سعید آذرنگ که هر دو به حکم قاضی‌های ناعادل جمهوری اسلامی اعدام شدند، آشنا شوم و در بحث‌ها و گفت‌وگوهای آنان شرکت کنم.
آزادی قلم
با این‌حال من به عنوان دانش‌آموخته‌ رشته‌ حقوق قضایی که صحن دادگاه را با سالن تحریریه‌ بزرگترین روزنامه‌ی کشور تاخت زده بود، تا بتواند نظرات خود را، به ویژه در گستره‌ ادب و هنر، در سطح وسیع‌تری با دیگران در میان بگذارد، بیشتر مشتاق آموختن شیوه‌ها و شگردهایی بودم که هاتفی برای دور زدن سانسور و حفظ استقلال قلم در شرایط خفقان‌آور دوران پهلوی، به‌کار می‌بست. او بیش از هر چیز از شعار دادن و "ادای روشن‌فکرها را درآوردن" پرهیز داشت و با روحیه‌ شاعرانه‌ خود به "جلا و تلالو"ی واژه اهمیت می‌داد. می‌گفت، اگر کلمه را "صیقل بدهی" و در فضایی مناسب به‌ کار ببری، «آن‌وقت زمستان می‌شود، "زمستان" اخوان ثالث». او معتقد بود که در هر شرایطی "برای آن که زندگی معنی پیدا بکند، می‌توان و باید کار کرد. حتی زیر تیغ سانسور". به نظر او سئوال این بود: «کجا باید کار کرد تا مؤثرتر بود؟
به خوبی به یاد می‌آورم که در آخرین سفرش به لندن در تابستان ۱۳۵۶ برای دیدار خانواده،‌ پس از گفت‌وگو با احمد شاملو که به او پیشنهاد کرده بود، سردبیری مجله‌ "ایرانشهر" را به عهده بگیرد، گفت که "این شغل" را نپذیرفته است. چون گویا چاپ نشریه از سوی "بازار" هم پشتیبانی می‌شده و او پیش‌بینی می‌کرد که حامیان پس از چندی، تنها به حمایت بسنده نکنند و اداره‌ امور تحریریه را از پشت پرده به دست گیرند. او می‌گفت: «آن‌وقت ما باید حرف حاج‌آقاها را گوش کنیم که حکم کنند، چه بنویسیم و چه ننویسیم.»
هاتفی بر اساس همین منطق، پس از انقلاب و تصاحب کیهان از سوی "انقلابیون طرفد‌ار خط امام" مانند ماشاء‌الله شمس‌الواعظین، در پی دریافت مبلغی به عنوان بازخرید خدمت از کیهان کناره‌گیری کرد. سران حکومت بسیار کوشیدند با دادن وعده و وعید و تطمیع، او را به ادامه‌ی کار تشویق کنند. ولی تصمیم هاتفی بازگشت‌ناپذیر بود. می‌گفت: «این‌ها می‌خواهند از نام و تجربه‌ من سوءاستفاده کنند و بعد از چندی عذرم را بخواهند.»
روشن‌گری، هدف اصلی
هاتفی در مقام روزنامه‌نگاری با نفوذ و باتجربه، آگاه‌سازی و همراهی با خواست‌های مردم را به عنوان وظیفه‌ اصلی قلم‌ به‌ دستان مطرح می‌کرد. او همواره در حال سنجش موقعیت و نقشی بود که خود در شرایط موجود بر عهده داشت و بر همین اساس نیز تصمیم می‌گرفت یا واکنش نشان می‌داد.
این امر به ویژه در آستانه‌ انقلاب ۱۳۵۷، هنگامی که در پی خروج مصباح‌زاده، صاحب امتیاز و امیر طاهری، سردبیر وقت کیهان، از ایران مسئولیت‌های او در تحریریه‌ به مراتب افزایش یافت، آشکارتر می‌شد. یکی از مسایل حادی که در آن دوره‌ بحث‌برانگیز بود، امتناع او از امضای متن اعتراضی چند تن از اعضای تحریریه نسبت به اعمال سانسور از سوی دولت وقت، به نخست‌وزیری جمشید آموزگار، بود.
هاتفی در این برهه‌ زمانی هر روز صبح با راننده‌ کیهان و جیپ مؤسسه به تحریریه می‌رفت تا طی راه از خانه تا لاله‌زار وقت زیادی از او نگیرد. من هم که در همسایگی‌ او زندگی می‌کردم، این فرصت را از دست نمی‌دادم و همراه‌اش راهی کیهان می‌شدم. در طول راه ما اغلب درباره‌ موضوع‌های مهم روز صحبت می‌کردیم. در یکی از این فرصت‌ها، دلیل خودداری‌اش از پیوستن به جمع امضاء کنندگان نامه‌ اعتراضی را پرسیدم. او گفت که «ضرر این اعتراض، بیش از منفعتش است» و معتقد بود که در حال حاضر باید از "همین روزنه‌ی کوچک هم برای روشن‌گری، اطلاع رسانی و تشکیل انجمن‌ها و گروه‌ها" استفاده کرد: «اعتراض و اعتصاب در این شرایط یعنی محروم کردن مردم از خبرها و تحولاتی که در حال حاضر دارد اتفاق می‌افتد.»
هاتفی هر چند با این حرکت اعتراضی به شدت مخالف بود، با این‌حال و به دلیل اعتقاد راسخ‌اش به آزادی بیان و احترام به خواست و تصمیم دیگران اقدامی علیه آن‌ها انجام نداد. در حالی که به سادگی می‌توانست با نفوذ و محبوبیتی که در میان اعضای تحریریه داشت، آنان را به مخالفت با اعتراض‌کنندگان تشویق کند.
دلایل محکمه‌پسند
برای ارزیابی فعالیت‌های حرفه‌ای این روزنامه‌نگار تاثیرگذار که برخی ادعا می‌کنند در یک برهه‌ زمانی تعیین‌کننده از گرایشات سیاسی‌اش متاثر می‌شده،‌ تکیه بر حافظه، خاطره و نقل‌ گفت‌و‌گوهای دو نفره، البته که مدرک و "دلیل محکمه‌ پسندی" نیست. برای این کار باید نه تنها با توجه به رویدادهای تاریخی وقت، مطالب کیهان آن دوران را با مقالات روزنامه‌های صبح و عصر تهران، مانند اطلاعات و آیندگان مقایسه کرد، بلکه هم‌چنین باید کل نوشته‌ها، گزارشات و مطالبی که از رحمان هاتفی در رسانه‌های دولتی و غیردولتی، هم‌چنین در نشریات حزب توده‌ ایران به‌ چاپ رسیده، بررسی کرد. تنها در این صورت است که می‌توان فرض و گمان‌ها را مدلل کرد و ارزیابی‌های امروز را با فاکت‌های دیروز در کفه‌ ترازو گذاشت.
به نظر من شیوه‌ کار هاتفی در آن دوران، مبتنی بر روش‌های مدرن روزنامه‌نگاری و وفاداری بی‌خدشه به اصول آن بود. با نگاهی گذرا به شماره‌های آن دوران کیهان، می‌توان دید که هر روز بین هشت تا دوازده تیتر که مهم‌ترین مسایل روز را بازمی‌تاباند،‌ در نیمه‌ بالایی صفحه‌ اول به چاپ رسیده است. هاتفی همیشه درشتی حروف و تعیین جای عنوان‌ها را در رابطه با اهمیت و دایره‌ فراگیری موضوع‌ها برمی‌گزید و با مشورت با پرویز آذری، صفحه‌ آرای مبتکر و با تجربه‌ کیهان، آرایش صفحه را تنظیم می‌کرد.

نگاهی به یک شماره
برای مثال، تیتر اول ۲۱ تیر ۱۳۵۸ که از "تعیین تکلیف همه زندانیان تا دو هفته دیگر" از قول دادستان انقلاب خبر می‌دهد، به این دلیل انتخاب شده که شعار آزادی زندانی سیاسی یکی از خواست‌های اصلی تظاهرکنندگان در انقلاب بود. در کنار این عنوان، خبر اعدام سه زن از کارگران جنسی آن زمان در "شهر نو"، "پری بلنده، ثریا ترکه و اشرف چهار چشم به دستور دادگاه انقلاب اسلامی" هم به دلیل اهمیت اجتماعی آن، به چاپ رسیده است. در بالای صفحه اعلان خبر "توزیع کارت‌های کنکور در ۸ حوزه" که برای میلیون‌ها جوان داوطلب کنکور اهمیت حیاتی داشته، هم از قلم نیفتاده است. ...
آیینه‌ رویدادها
تیترهای بحث‌ برانگیز "شاه رفت" با حروف ۸۴ پس از فرار او، چاپ عکس خمینی زیر درخت سیب در نوفل لوشاتوی پاریس در زمانی که نوارهای سخنرانی‌های او در کوچه و بازار دست به دست می‌گشت، انتشار تصویر بزرگ همافران نیروی هوایی ارتش با او در مدرسه‌ علوی برای "بیعت با رهبر انقلاب" و ده‌ها خبر و تصویر دیگر از این دست که صفحات اول کیهان در دوران انقلاب را مزین می‌کردند، همگی در پیوند با رویدادهای روز و تنها در جهت بازتاباندن حوادث جاری صورت گرفته و در انتشار آن‌ها نه "رهنمودها و مشی حزب" و نه گرایشات هاتفی به این خط، نمی‌توانسته نقشی اساسی بازی کند. از جمله به این دلیل که انعکاس اخبار مهم و چگونگی بازتاباندن آن‌ها در دوران یادشده، میان رحمان هاتفی و غلامحسین صالحیار، سردبیر اطلاعات، هماهنگ می‌شد. این دو مسئول، در گفت‌وگویی به توافق رسیده بودند که عنوان‌ها و تصاویر مهم صفحه‌ اول را با رایزنی و موافقت یکدیگر انتخاب و منتشر کنند تا در صورتی که ورق برگردد و اوضاع در جهت روال پیشین تغییر کند، مسئولان هر دو روزنامه به یک‌سان جواب‌گو باشند.
دست‌خط‌های مختلف
رحمان هاتفی نه تنها وظایف حرفه‌ای و مسئولیت‌های حزبی خود را از یک‌دیگر تفکیک می‌کرد، بلکه می‌کوشید با به‌ کارگیری سبک و شیوه‌‌های متفاوت، این جدایی را در نوشته‌‌های خود نیز بازبتاباند: او اگر گزارشی از فاجعه‌های طبیعی یا نابسامانی‌های اجتماعی برای کیهان تهیه می‌کرد، می‌پسندید که حس و عاطفه‌ خواننده را مخاطب قرار دهد و در صورت نوشتن مطلبی برای رسانه‌های حزب توده، تلاش داشت با ارائه‌ فاکت، واژه‌ها و جمله‌ها را با لحنی حماسی و تهییج‌ کننده رنگ آمیزی کند. تنها کافی است دو مقاله از این و آن رسانه را در کنار هم گذاشت و داوری کرد.
هر چند در حال حاضر نمی‌توان سردمداران جمهوری اسلامی را واداشت، به جنایتی که ۳۶ سال پیش نابودی رحمان هاتفی را به همراه داشت، اعتراف کنند و تاریخ دقیق و چگونگی مرگ او را منتشر سازند، ولی می‌توان با مرور و بازبینی نوشته‌های او، روایت‌های سره درباره‌ فعالیت‌های روزنامه‌نگاری و حزبی او را از ناسره‌های فرض و گمان غربال کرد. نتیجه‌گیری‌های مستند، همیشه از آلترناتیو فاکت‌ها و فیک ‌نیوزها پر رنگ‌تر است.»

تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh



 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 700 - 3 مرداد ماه 1398

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت