شورای نگهبان بار دیگر با حکم رهبر جمهوری اسلامی در ترکیب گذشته خود باقی
ماند. جامعه متحول و عمیقا دگرگون شده ایران که خواهان نوگرایی و نوجویی و
وزش نسیم شادی و رفاه و آزادی و برابریست باید همچنان چهرههای تکراری و
انزجار آور و متفرعن با مغزهای منجمد و خشکیدهای نظیر احمد جنتی و شیخ
محمد یزدی را تحمل کند، که حتی دیدن قیافه آنها- چه رسد به شنیدن سخنان یا
تبعیت از دستورات آنها - از ظرفیت و حوصله اکثریت مردم ما خارج است. البته
رهبر، هم خود به یکی از این چهرههای تکراری تبدیل شده، و هم به آنها نیاز
دارد زیرا در قیاس با آنها افکار کهنه خود او و حجتیهایهایی که دور و
بروش را گرفتهاند "نو" محسوب می شود. انصافا هم در مقایسه با یزدی و جنتی
و مصباح، آقای خامنهای که سی سال است نتوانسته درباره مسئله سادهای
مانند رفتن یا نرفتن زنان به ورزشگاه یا دوچرخه سواری تصمیم بگیرد و نظر
بدهد "روشنفکر" محسوب می شود. و این هم از عجایب کشور ماست که جامعه جوان
ایران سده بیست و یکم علاوه بر همه فشارها و مشکلاتی که با آن دست و پنجه
نرم می کند برای دوچرخه سواری هم باید منتظر فتوای رهبر باشد یا از احمد
جنتی که احمد شاه و رضاشاه را هم خاک کرده دستور بگیرد.
عضو دیگر ابقا شده شورای نگهبان شیخ محمد یزدی است که او را روی کالسکه
اینطرف و انطرف می برند و لابد برای انتخابات آینده مجلس خبرگان بار دیگر
نامزد خواهد شد تا به این مجلس بازگشته و ریاست آن را بار دیگر برعهده
بگیرد. یزدی همراه با جنتی و مصباح یزدی از جمله سرشناس ترین طرد شدگان
انتخابات پیشین مجلس خبرگان بود که با توصیه و حکم حکومتی رهبر نفرسی ام
تهران را از لیست برندگان آن انتخابات حذف کردند تا جنتی که نفر سی و یکم
بود بتواند وارد مجلس خبرگان شود. شد و ریاست آن را هم با اشاره بیت رهبری
به اعضای مجلس برعهده گرفت!هاشمی رفسنجانی چوب مرگ را از جمله بدلیل همان
انتخابات خبرگان و حذف جنتی و مصباح و یزدی خورد و استخر مرگ شد.
در اصل اگر حساب و کتابی در کار بود حداقل بموجب مستنداتی که محمد رضاخاتمی
دردادگاه خود ارائه داد همین دو نفر که در انتخابات 88 هم در شورای نگهبان
بودند و نقشی اساسی در تقلب حداقل 8 میلیون رایی داشتهاند باید بازداشت و
محاکمه می شدند نه اینکه سرنوشت کشور در آستانه دو انتخابات مجلس و ریاست
جمهوری دوباره بدست آنها سپرده شود. و مسئله اصلی هم در همینجاست یعنی این
انتصابها در ادامه بی هویت کردن نهادهای انتخابی از طریق نهادهای انتصابی
است و تقابل این دو مسئله ایست که مدتهاست به نقطه بحرانی رسیده و راه حل
خود را می طلبد. اینکه بخشی از مردم حاضر نیستند در انتخابات شرکت کنند یا
برخی سخن از تغییر قانون اساسی و سپردن همه امور بدست رهبر می کنند بنوعی
بازتاب همین تضاد است، تضادی که ادامه آن از ظرفیت کشور و مردم خارج است.
مردم دیگر نمی توانند بپذیرند که در انتخابات شرکت کنند و رای بدهند و رهبر
و بیت رهبری رای آنها را نادیده بگیرد و کشور را هر روز از آن چاله و این
چاه به چاله و چاهی دیگر و از این ستون به آن ستون بکشاند. در واقع نیز
چارهای جز آن نیست که یا کشور به شکل انتخابی و براساس خواست و رای مردم
اداره شود یا به شکل انتصابی براساس تصمیمات رهبر و بیت رهبری. البته رهبر
طرفدار راه دوم است.
امروز همه و حتی در خود حکومت هم فهمیدهاند که نظام به یک خانه تکانی
اساسی نیازد دارد و این خانه تکانی به عزم و اراده و پایگاهی مردمی در کنار
خوی انقلابی نیازمند است که رهبر جمهوری اسلامی فاقد آنست و ظاهرا این خانه
تکانی مانده است برای بزرگترین سونامی سیاسی در جمهوری اسلامی و یا پس از
درگذشت ایشان و سرانجام کشاکشی که اجتناب ناپذیر و به هماناندازه خونین و
پرحادثه می نماید. شاید گفته شود که ایران و جمهوری اسلامی در چنان محاصره
خارجی و بحرانی است که وقت این نوع خان تکانیها نیست زیرا نظم امنیتی حاکم
نیز زیر و رو خواهد شد. باید گفت زیر و رو شدن این نظم قطعی است زیرا مردم
آن را نمی خواهند وای بسا در شرایطی بحرانی تر از امروز این "زیر و روئی"
گریز ناپذیر شود!
تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh
|