علی امینی روی امواج بحران نخست وزیر ایران شد! "بر بال بحران" زندگی نامه علی امینی است که به همت فرزند وی "ایرج امینی" تهیه و تدوین و منتشر شده است. علی امینی، شاید پس از دکتر مصدق و قوام السلطنه، مشهورترین نخست وزیر دوران سلطنت محمدرضا شاه بود. او که پس از چند دوره حضور در کابینه های مختلف – از جمله کابینه مصدق و سپهبد زاهدی کودتاچی- به ماموریت سفارت شاهنشاهی در امریکا اعزام شده بود، در دوران ریاست جمهوری "کندی" در ایران به نخست وزیری رسید. شاه با نخست وزیری او موافق نبود اما فشار کندی به شاه برای رفرم و اصلاحات موجب شد تا شاه عقب نشینی کرده و تن به نخست وزیری امینی بدهد.
|
دوران نخست وزیری امینی طولانی نبود. شاه که نمی خواست سلطنت کند بلکه خیال حکومت داشت، سرانجام امینی را برکنار کرد و با ترور کندی و بر سر کار آمدن لیندن جانسون معاون او، دست و بال بسته شاه برای حکومت کاملا باز شد. شاه خود مدعی رفرم شد و نام رفرم خود را انقلاب شاه و مردم گذاشت که بعدها به انقلاب سفید هم معروف شد. بسیاری از محققان تاریخ معاصر معتقدند امینی آخرین شانس شاه برای رفرم و بقای سلطنت در ایران بود و شاه این فرصت را از دست داد و درانقلاب 57 همه تیرها به سوی او نشانه رفت. شاه از اواخر سال 56 که عرصه را یکبار دیگر بر خود تنگ دید، بار دیگر به یاد علی امینی افتاد و او را که سالها مغضوب بود به دربار فراخواند. به او پیشنهاد تشکیل کابینه کرد، اما امینی زیرک تر از آن بود که بار دیگر فریب شاه را خورده و نخست وزیر شود. بدین ترتیب او تبدیل شد به مشاور شاه و مشهورترین پیشنهاد وی به شاه همان است که در اواخر سال 56 به شاه گفت مهندس بازرگان را نخست وزیر کند. شاه زیر بار نرفت و این فرصت را نیز از کف داد. درکتابی که ایرج امینی تدوین کرده، اسناد مهمی برای نخستین بار انتشار یافته است. از جمله سندی که دراین شماره راه توده آن را منتشر می کنیم. این سند مربوط به فشار سنگین کاخ سفید به شاه برای قبول رفرم و اصلاحات برای جلوگیری از در گرفتن یک انقلاب در ایران است. در این زمان فساد و اختلاس، علاوه بر دربار و وابستگاه به دربار شاه، تا زیر پوست ژنرال های ارتش و روسا و مدیران ساواک شاهنشاهی نیز نفوذ کرده بود و امریکا نگران سرانجام این فساد بود. کاخ سفیدی که کندی در آن بود، امینی را می شناخت. از تسلط او به امور اقتصادی آگاه بود و او را مبرا از فساد مالی میدانست و بدین ترتیب امینی بر سر کار آمد. سندی که می خوانید، گزارش رئیس سازمان اطلاعات امریکا در ایران آن زمان است. از کتاب ایرج امینی می خوانید:
مارک گازیوروسکی که مطالعات زیادی در باره ایران نموده و کتابش تحت عنوان "سیاست خارجی آمریکا و شاه" و مقاله اش راجع به کودتای سرلشکر قرنی به فارسی برگردانده شده است، به سئوال من درباره این که آیا ممکن است سرهنگ "یاتسویچ"، رئیس قرارگاه سیا در تهران، نقشی در انتصاب دکتر امینی به نخست وزیری ایفا کرده باشد، این چنین پاسخ داد:
بیست سال پیش که سرگرم تحقیقات خود در باره این دوران بودم، از چندین نفر راجع به این که آیا ایالات متحد جهت انتصاب پدرتان به شاه فشار آورده یا خیر؟ سوال کردم. همه گفتند که ایالات متحده آشکارا این قدم را برنداشته، ولی واضح بود که ایالات متحده به پدرتان علاقمند بود و در صورت انتصاب او بسیار خشنود می شد. آن ها همه دیپلمات های وزارت خارجه بودند. امکان دارد که یاتسویچ که در آن زمان رئیس قرارگاه سیا بود این قدم را برداشته باشد؛ ولی تردید دارم. البته در آن مقطع مذاکرات زیادی بین مقامات آمریکایی و شاه جریان داشت و مقامات آمریکایی به شاه تفهیم کرده بودند که اوضاع ایران بحرانی است و برای حل آن می بایست به اصلاحات اساسی دست زده شود. این موضوع از زمان کودتای 1953 مطرح بود؛ اما پس از کودتای 1958 عراق، قضیه قرنی (کودتای قرنی- راه توده) و دیگر وقایع اواخر دهه 1950 فوریت بیش تری یافت. مسلما با روی کار آمدن کندی- که بالاخره یک اصلاح طلب بزرگ بود- این گونه بحث ها به میزان چشمگیری افزایش یافت. در گزارش مشترکی که چند ماه بعد از آغاز ریاست جمهوری کندی توسط دوایر مختلف دولت ایالات متحده به او تسلیم شد، نگرانی مقامات مربوطه از وضع ایران کاملا مشهود است. موضوع دیگری که با این جریان ارتباط زیاد دارد، رابطه شاه با ایالات متحده است که در آن زمان چنان دستخوش تغییر بود که امکان فشار امریکا به شاه را به طور روز افزون دشوار می کرد. دلیل اصلی اش این بود که دستگاه های شنود الکترونیکی که ایالات متحده آن را نخستین بار در سال 1957 به منظور زیر نظر گرفتن آزمایش های موشکی شوروی در ایران نصب کرده بود، برای ایالات متحده اهمیت بسیار داشت و شاه می توانست هر آن، آن ها را از کار بیندازد. بنابراین روابط امریکا با ایران دو سویه بود و آمریکا نمی توانست به شاه حکم کند- به ویژه در مورد امر حساسی مانند انتصاب نخست وزیر. لذا مقامات امریکایی ناچار بودند به جای اعمال فشار، به طورضمنی او را به این اقدام ترغیب نمایند. به رغم تردید مارک گازیوروسکی در باره نقش یاتسویچ، شخصا بر این باورم که مامورانی مثل او و نماینده دستگاه اطلاعاتی انگلیس می توانستند حرف هایی به شاه بزنند و پیغام هایی به او برسانند که سفرای آن کشورها از بیان آن ابا داشتند و آن را خلاف عرف دیپلماتیک تلقی می کردند. این حرف ها به هیچ وجه حالت دستور نداشت و شخص شاه نیز از شنیدن این حرف ها استقبال می کرد؛ زیرا فرصتی می یافت که مسائل ایران را به طور غیر رسمی با آن ها در میان بگذرد و از نظرات دولت های متبوعشان آگاه شود. استوارت راکول نیز تایید می کند که شاه «ارتباط خیلی نزدیکی با مآمور سیا در تهران داشت... گمان می کرد که از این مجرا می تواند موقعیت حاکم در وزارت خارجه را دور بزند.» از سوی دیگر اکثر سیاستمداران ایرانی، از هر مسلک سیاسی، به تصور این که شاه از خارجی ها حرف شنوی دارد، مشکلات مملکت و راه حل های پیشنهادی خود را با آن ها در میان می گذاشتند. با این که هر کس از ظن خود از دکتر امینی به عنوان حلال مشکلاتی که کشور را در بحران و ورطه سقوط قرار داده بود سخنی می گفت و به قول معروف همه راه ها به رم ختم می شد، شاه تعلل به خرج می داد و از تن دادن به نخست وزیری دکتر امینی امتناع می کرد. به نظر می رسد که او پس از سرخوردگی از وزارت امور خارجه آمریکا و گرداننده های آن، به مقامات سیا و به خصوص گراشیان یاتسویچ، رئیس قرارگاه آن در تهران، امید بسته بود و می خواست که از طریق روابط حسنه ای که با او داشت واشنگتن را متقاعد نماید تا از ادامه فشار جهت تغییر وضع موجود و روی کار آمدن دولتی جدید صرف نظر کند. برای این نویسنده محرز نیست که اگر نام امینی از هر سو در کاخ پادشاه انعکاس نمی یافت، آیا اعلیحضرت هرگز حاضر می شدند که مقام نخست وزیری را به دکتر امینی تفویض نمایند؟ شواهدی در دست است که نشان می دهد آخرین مقاومت های شاه پس از شرفیابی یاتسویچ به حضور ایشان زائل شد. ماجرای این شرفیابی را یکی از نمایندگان مجلس بیستم که از ذکر نام او معذورم بدین شرح تعریف کرد: با توجه به بحران سیاسی و اقتصادی ای که در آن زمان گریبانگیر ایران بود، با چند تن از دوستان تصور می کردیم که شاید راه نجات مملکت، روی کار آمدن دولت جدیدی باشد که قدرت انجام اصلاحات لازم را داشته باشد. در آن مقطع فردی مانند دکتر امینی را برای ریاست چنین دولتی مناسب دانستیم. در یکی از شب نشینی هایی که امینی نیز در آن شرکت داشت، این فکر را با او در میان گذاشتم. امینی از من خواست که روز بعد ناهار را با هم در پارک امین الدوله صرف کنیم. هنگام صرف ناهار، نظر امینی را راجع به احتمال نخست وزیری اش جویا شدم. امینی نظر مثبت داد و گفت زمینه ای هست و می توانید مسئله را با دوستان امریکایی خود مطرح کنید. من با تعدادی از شخصیت های امریکایی مقیم تهران، از جمله گراشیان یاتسویچ، مامور اصلی سیا در ایران، دوست بودم. روز بعد به نامبرده تلفن کردم و قرار ملاقات گذاشتم. در این ملاقات نگرانی خود را از وضع بحرانی ایران برای یاتسویچ بیان کردم و لزوم تشکیل دولت جدیدی را یادآور شدم. یاتسویچ ضمن تایید حرف های من و ابراز نگرانی شخص خود و مقامات امریکایی از اوضاع سیاسی و اقتصادی ایران، نام شخصی را که برای نخست وزیری مورد نظر من بود، استفسار کرد. پاسخ دادم امینی. یاتسویچ گفت آیا تصور نمی کنی شخصیت جوان تر و فعال تری در این موقع مناسب تر باشد؟ جواب دادم در این وضع داشتن تجربه مهم تر است. یاتسویچ پس از تایید حرف من اضافه کرد که احترام زیادی برای دکتر امینی قائل است و به زودی نتیجه را به من خبر می دهد. یکی دو روز بعد یاتسویچ به من تلفن کرد و اظهار داشت که اقداماتی شده و لازم است دو باره با هم ملاقاتی داشته باشیم. در این ملاقات یاتسویچ به من گفت که با تایید مقامات مربوطه در واشنگتن، از شاه تقاضای ملاقات کرده و برای این که شاه آمادگی لازم را داشته باشد، ضمن تقاضای شرفیابی به ایشان اطلاع داده که قصد او از این ملاقات مذاکره سیاسی است. روز بعد شرفیاب شده و پس از مذاکره در اطراف مسائل روز، با احتیاط زیاد و پس از چندین بار تکرار که قصد دخالت در امور داخلی ایران را ندارد و اگر توصیه ای بکند صرفا روی علاقه به ایران است، بالاخره اسم امینی را برای نخست وزیری به میان آورده است. در این موقع شاه به طرف پنجره رفته و سپس برگشته و گفته: حرفی ندارم. حال آن که کاملا می توانستند مخالفت کنند. شاه سپس به لزوم توجه بیش تر به مسائل اقتصادی و سیاسی و به ویژه موقعیت ایران در خاورمیانه که ایجاب می کرد توجه بیش تری به کمک های نظامی بشود، اشاره کرده و اظهار داشتند: به هر حال در شرایط کنونی با شما موافقم.
متاسفانه صورت جلسه مذاکره یاتسویچ با پادشاه ایران در باره نخست وزیری امینی از انظار مخفی مانده است. علی رغم این امر یاتسویچ قبل از فوتش طی مصاحبه ای به نقش خود و سفیر آمریکا در انتصاب دکتر امینی اعتراف کرد: س: بسیاری از ایرانیان احساس می کنند که امینی کاندیدای دلخواه امریکا برای سمت نخست وزیری بوده است. ج: بله. س: نقش امریکا را در تصمیم شاه به انتصاب امینی چگونه تشریح می کنید؟ ج: فکر می کنم به وضوح به ایشان تفهیم شد که این انتصاب بسیار عاقلانه تلقی خواهد شد و فکر می کنم همین طور هم بود. به ایشان تحمیل نشد. س: با ظرافت تلقین شد؟ ج: با ظرافت تلقین شد. شخصا او را سیاستمرد موثری برای این دوره و زمانه نمی دانستم ولی ظاهرا خیلی مورد توجه واشنگتن بود. س: فکر می کنم تا حدی به دلیل نقشی بود که در مذاکرات با کنسرسیوم در 1953 ایفا کرد؟ ج: فکر می کنم همین طور است. س: برگردیم به انتصاب امینی. آیا با اسم تلقین شد؟ ج: با اسم. س: با اسم. توسط ویلز یا هر دوی شما؟ ج: من نه. (خنده) س: بنابراین خود سفیر بود؟ ج: بله.
شواهد نشان می دهد که در آن مقطع امریکایی ها هر گونه کمک اقتصادی و نظامی به ایران را مشروط به انتصاب نخست وزیری کرده بودند که اولا طرفدار غرب باشد، ثانیا به اصلاحات عمیق اقتصادی و اجتماعی و مبارزه با فساد مبادرت کند و سرانجام ضمن اعتقاد به مقام سلطنت، شاه را به سلطنت مشروطه تشویق کند. دکتر امینی واجد این شرایط بود زیرا طرفداری خود را از نزدیکی ایران و غرب هیچ گاه انکار نمی کرد؛ در زمان حکومت علاء از عضویت ایران در پیمان بغداد جانبداری کرده بود؛ متخصص اقتصاد به شمار می رفت و در سخنرانی های خود به مناسبت انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی بارها به ضرورت اصلاحات مالی و اقتصادی، اصلاحات ارضی و مبارزه با فساد اشاره کرده بود. ضمنا بر خلاف تصور محمدرضاشاه، به نهاد سلطنت ایمان داشت، هر چند که مانند قوام السلطنه و دکتر مصدق معتقد بود که شاه باید سلطنت کند، نه حکومت. دکتر امینی در مورد رابطه اش با شاه می گفت: «مجبور بودم او را قانع کنم که قصد ندارم چیزی بیش از یک نخست وزیر باشم. فقط می خواهم به او و مملکت خدمت کنم برای این که اعتقاد دارم این کشور به شاه احتیاج دارد. باید بگذارد خواست های او را اجرا کنم و مستقیما در امور دولت دخالت نکند. باید به من اعتماد کند.»
ادامه در شماره آینده راه توده
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 695 - 30 خرداد ماه 1398