راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

به یاد غلامحسین ساعدی

که "گاو" را در "دایره مینا" گرداند!

 

   

غلامحسین ساعدی نمایشنامه نویس بزرگی بود که با فیلم گاو که بر اساس داستانی از ساعدی تبدیل به فیلمنامه شده و یکی از مسلط ترین بازی ها را عزت الله انتظامی در آن ارائه داد شهرت عمومی یافت.

پزشک بود و آذربایجانی و از قربانیان شکنجه و اعتراف گیری در دهه 1350 رژیم شاه. فیلم اعتراف او را در حالیکه بشدت از وزنش کاسته شده و در هم شکسته بود بدستور ساواک از تلویزیون ملی ایران پخش کردند تا بقیه روشنفکران حساب کار خود را بکنند و از هیچ روزنه ای بیرون نیآیند!

او را مدتی پس از پخش فیلم اعترافات از زندان آزاد کردند اما دیگر ساعدی آن چهره امیدوار و پر انرژی نبود که تا پیش از زندان بود. او نیز از جمله قربانیان روشنفکران امیدوار به جنبش چپ چریکی ایران بود که همه بنیانگذاران آن بتدریج یا در خانه های تیمی به محاصره ساواک در آمده و کشته شدند، یا در درگیری های خیابانی کشته شدند و یا اگر فرصت نکرده بودند سیانور زیر زبانشان را بجوند در زندان زیر شکنجه کشته شدند و یا تیرباران. ساعدی  که با نام "گوهر مراد" داستان و نمایشنامه می نوشت  در سال 1314 (24 دی‌ماه) در تبریز به دنیا آمد. علاوه برگاو، داستان «آرامش در حضور دیگران» را نوشت که تبدیل به فیلمی با همین نام شد. فیلم گاو را داریوش مهرجوئی ساخت و بدنبال آن داستان  "دایره‌ی مینا"ی ساعدی را تبدیل به فیلم کرد. در سالهای پیش از کودتای 28 مرداد جوان و دانشجوی پزشکی دانشگاه تبریز بود و عضو سازمان جوانان حزب توده ایران.

در سال 56  درکنار احمد شاملو در مجله‌ ایرانشهرکه  در خارج از کشور منتشر می شد قرار گرفت. ساعدی در دهه‌ی 60 از ایران خارج شد و در فرانسه اقامت گزید و در دوم آذر 1364 به علت خون‌ریزی دستگاه گوارش درگذشت و در گورستان پرلاشز در کنار صادق هدایت به خاک سپرده شد.

این آخرین عکس غلامحسین ساعدی در تابوتی است که ساعاتی بعد در قعر خاک قرار گرفت.

مصطفی خلجی اخیرا یادداشت های دوران زندان خود در زمان شاه را منتشر کرده است. در بخشی از این کتاب درباره ساعدی می نویسد:

 

«در زندان اوین پاسبانی بود آذربایجانی (همزبان با ساعدی) که نصف وقت کار می‌کرد. روزی که غلامحسین را شلاق زده بودند، برای این‌که پاهایش ورم نکند، این پاسبان آن‌ها را ماساژ می‌داد. غلامحسین را نمی‌شناخت و فقط می‌دانست که دکتر است.از او می‌پرسد: تو چه کار کرده‌ای که این‌طور تو را زده‌اند؟ صمد بهرنگی یا ساعدی را خوانده‌ای؟»

اگر جمهوری اسلامی عکس برگردان رژیم شاه نشده بود، نسل امروز و پس از انقلاب با چه نفرتی می توانستند این واقعیات تلخ دوران شاه را بخوانند!

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 696  - 13تیر ماه 1398

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت