تجربه و نیرنگ های راستگرایان را در ج. ا سلامی فراموش نکنیم!
|
مذهبیون طرفدار سرمایه داری می گویند که جامعه و خواست خداوند بر آن قرار گرفته كه عدهای محروم و بدبخت و عدهای دارا و خوشبخت باشند.
در تمام دوران پیش از انقلاب، راست ایران به رغم ماهیت واپسگرایانه و ارتجاعی اش، با ظاهر مدرن و فکل و کراوات به غارت منابع و ثروتهای کشور مشغول بود. انقلاب بهمن 57 این نیروی ضد پیشرفت و عقب مانده را برای مدت کوتاهی به حاشیه راند ولی در هم نشکست و جناح راست جمهوری اسلامی توانست با توجه به امکانات وسیع مادی که در اختیار داشت و با سوء استفاده از جنگ و شکل مذهبی انقلاب، خود را بازسازی کند و با کنار گذاشتن فکل و کراوات و بدست گرفتن تسبیح و آب کشیدن جانماز، اینبار با ظاهری متفاوت و ماهیتی چون گذشته نه تنها به چپاول مردم و ثروتهای کشور ادامه دهد، بلکه به غارت کشور ابعاد گسترده تری ببخشد. البته در این دگردیسی ظاهری و دوران انتقال، راست ایران به حق خود را وامدار مهندس بازرگان و دولت موقت میداند که توانست از آوار شدن بهمن انقلاب بر سر سرمایه داری تجاری پیشگیری کند و اکنون به دلایلی که در پی میآید میخواهد او را به نماد آزادی برای احیای ایدئولوژیک خود تبدیل کند. بورژوازی ایران بویژه پس از انقلاب بهمن بیشتر آموخت که همه تخم مرغهای خود را در یک سبد نچیند و برای بازسازی ایدئولوژی خود، که بر اثر انقلاب بهمن لطمه خورده بود، خود را به شکلهای متفاوت با ریش و تسبیح، بی ریش و فکلی، به هیبت نظامی، به صورت کلاهی، در لباس معمم و با نامهای گوناگون عرضه کند تا ضمن ادامه غارت وچپاول مردم، هر بار با پدیدار شدن نتیجه سیاستهای ضد ملی خود توسط یکی از این طیف ها، پرچم ادامه وضع موجود را در کف طیفی دیگر از کارگزاران خود بگذارد و با استفاده از تحریف و هیاهو ضمن شانه خالی کردن از مسئولیت پیامد سیاستهای ویرانگر خود، از به خطر افتادن جدی منافع خود پیشگیری کند. به همین دلیل شاهدیم که در طول 40 سال گذشته، این نیروی ارتجاعی و ضد ملی هر بار تحت نامی که البته هیچگونه سنخیتی با ماهیت آن ندارد، ظاهر میشود. اصولگرایان، آبادگران، رایحه خوش خدمت، جامعه مهندسان، حزب موتلفه، جمنا و... همه و همه نامهای مستعاری هستند که بورژوازی ایران هر از چندی برگروهی از کارگزاران خود نهاده و روانه میدان میکند و پس از پایان تاریخ مصرف، آن را به نامی دیگر تغییر میدهد و هر بار هم همه نیروهای آشکار و پنهان خود را به خدمت میگیرد تا با گشودن جبهههای انحرافی، پیامد سیاستهای خود را به گردن رقیبان افکنده و یا با قربانی کردن این یا آن تشکل خود ساخته، از زیر ضربه رفتن ایدئولوژی خود پیشگیری کند. تاریخ پس از انقلاب شامل فهرست بلند بالایی از این نام هاست. با پایان جنگ و بر کرسی رهبری نشستن علی خامنه ای، بخشی از نیروهای محافطه کارکه تا آن زمان به رغم چپاول گسترده، از نظر ایدئولوژیک زیر فشار شعارهای انقلاب و کاریزمای آیت الله خمینی قادر به دفاع آشکار از سرمایه داری نبودند، فضا را برای حمله ایدئولوژیک به شعارهای با مضمون عدالت اجتماعی مساعد دیدند. البته از هم پاشیدن اتحاد شوروی و بلوک شرق و شرایط بین المللی هم راه را برای آنان هموارتر کرد و آنها با تکرار اینکه «دولت تاجر خوبی نیست» و یا «دولت کارفرمای خوبی نیست»، با هدایت «صندوق بین المللی پول» و «بانک جهانی» تحت لوای «تعدیل اقتصادی» برای تصاحب ثروتهای ملی و عمومی خیز برداشتند. دوقلوی دیگر این جریان در قالب مؤتلفه و حجتیه و سازمانهای مشابه، هنوز فضا را برای طرح آشکار ایدههای خود مساعد نمیدیدند. آنها ترجیح میدادند که همچنان از روش ریاکارانه پس از انقلاب یعنی تحریف و مضحکه کردن شعارهای اصلی انقلاب و منحرف کردن آن با مضامینی نظیر مبارزه با منکرات، در خفا به تصاحب ثروتهای عمومی بپردازند. با شکست گروه اول و برآمد جنبش دوم خرداد، که در واقع بیان نارضایتی عمومی از سیاست تعدیل و خصوصی سازیهای اموال عمومی و گسترش نارضایتی توده مردم از شکاف طبقاتی بود، گروه دوم توانست با جنجال و استفاده از همه اهرمهای قدرت و رسانه و همچنین ضعف نیروهای اصلاحات میدان نبرد را تغییر دهد و مبارزه را به عرصههایی نظیر آزادیهای اجتماعی و آزادی بیان محدود کند. در این کارزار راست شکست خورده با جنجال آفرینیهای مداوم توانست آماجهای عدالت طلبانه مردم را به حاشیه رانده و با تحمیل بحرانهای ساختگی به جبهه اصلاحات، بتدریج پشتیبانی کارگران و زحمتکشان را از دولت و مجلس اصلاحات از بین برده و در نهایت اصلاح طلبان را در هم شکسته و از قدرت بیرون براند. این مبارزه ماهرانه راست ارتجاعی بر علیه رأی مردم در جنبش اصلاحات البته خلق الساعه نبود و بر بستر و زمینه تبلیغ و ترویج ایدئولوژی راست در سالهای پیش از آن یعنی در دوره سازندگی شکل گرفته و در سالهای اول جنبش دوم خرداد و با استفاده و یا به عبارت بهتر«سوء استفاده» از گشایش فضای سیاسی آهنگی پر شتاب گرفت. در همان دوره بود که « افسانه طبقه متوسط» و نقش تعیین کننده آن در تحولات اجتماعی و تحقیر مردم زحمتکش و حتی نقش منفی آنان در پیشرفت جامعه صفحههای روزنامهها و سایتهای اینترنتی در داخل و خارج را پر کرده و نظریات پوپر و هابر ماس و مکتب فرانکفورت و مانند اینها نقل و موضوع همه نشستها و مناظرهها و بحثها شده بود. در این جنجال پردازیهای بی حاصل و هیاهویهای پوچ که با صحنه گردانی راست لیبرال و البته همراهی بخش بی تجربه و ناآگاه جبهه اصلاحات به پیش میرفت، مهمترین مشکلات جامعه مانند فروش گسترده کارخانهها و اخراج دسته دسته کارگران، مشکلات زنان سرپرست خانوار، مشکلات آموزگاران و پرستاران به فراموشی سپرده شد و مردمی که امیدوارانه با هدف بهبود شرایط زندگی خود به اصلاح طلبان رأی داده بودند سرخورده شده به حاشیه رفتند. سیطره ایدئولوژی راست در این دوره در تاریخ ایران بی نظیر بود. در این دوره بود که برای نخستین بار حتی جنبش دانشجویی که از آغاز پیدایش خود پیوسته در جبهه عدالت اجتماعی رزمیده و همواره پشتیبان محرومان و زحمتکشان بود به چرخ پنجم گاری راست تبدیل شد و با شعارهای لیبرالی بر سر شاخ نشسته و بن میبرید. مجلس اصلاحات که در مواجهه با سد شورای نگهبان قادر به تصویب لایحههای بنیادین نبود، دچار سرگیجه شده بود و مثلاٌ وقت خود را صرف تصویب لایحه خروج خانمهای مجرد متقاضی تحصیل دکترا میکرد که در آن زمان گویا مشکل شش نفر از خانمهای کارشناس ارشد در ایران بود که تازه پس از آنهمه جار و جنجال این مصوبه از سوی شورای نگهبان رد شد. بدتر آنکه گاهی نمایندگان این مجلس تحت تاثیر هژمونی ایدئولوژیک راست، قوانینی ضد مردمی مانند «خارج کردن کارگران کارگاههای زیر ده نفر از شمول قانون کار» را تصویب کردند که نتیجه آن چیزی جز حریص تر شدن راست و تضعیف اصلاحات نبود. آنها فراموش کرده بودند که مردم به دلیل پیشینه چپ آن افراد در سالهای نخست انقلاب به آنها رأی داده بودند و انتظار داشتند که این نمایندگان بساط خصوصی سازی وغارت کشور توسط سرمایه داری تجاری را برچینند و این در حالی بود که بر خلاف پیشینه گذشته، بسیاری از آنان از اواخر دهه شصت بتدریج به اردوی مقابل پیوسته و طرفدار سرسخت خصوصی سازی و حذف خدمات اجتماعی شده بودند. هر چند این استحاله در بخش محدودی از آنها به دلیل دستیابی آنها به ثروت در دوران پس از انقلاب و تغییر پایگاه طبقاتی آنها بود ولی بخش بیشتر این سینه چاکان و مداحان نئولیبرالیسم و هوا خواهان بازار آزاد تحت هیمنه ایدئولوژیک راست که البته با توجه به شکست اتحاد شوروی در پهنه جهانی هم دست بالا را داشت، به آن سوی غلطیده بودند. در این آشفته بازار پر هیاهو، هر گونه سخنی از حقوق محرومان، کارگران و سایر زحمتکشان از سوی راست لیبرال و متحدان پر هیاهوی آن با برچسپها و فریادهایی نطیر «پوپولیست»، «چپ ارتدکس»، «عقب مانده در دوران جنگ سرد» گم و مدفون میشد. آشفتگی در سالهای آخر اصلاحات به حدی به مغشوش شدن مرزها دامن زد که راستهای افراطی و ارتجاعی پرچم و شعارهای انقلاب را مزورانه مصادره کرده و آنها را علیه مردم و اصلاحات به خدمت گرفتند. روزنامه کیهان شریعتمداری به یکباره مدافع حقوق معلمان شد و اخبار اعتصابها و تظاهرات آنان را در برابر مجلس با آب و تاب منعکس میکرد. مؤتلفه و انجمن اصناف بازار در حمایت از اقشار آسیب پذیر اطلاعیه میدادند و رهبری پرچم مبارزه با «فقر و فساد و تبعیض» را بلند کرده و برای شانه خالی کردن ازپرداخت مالیات و نظارت مجلس و مردم بر نهادها وبنیادهای تحت امر خود، از «دغدغه هایش در مورد مستضعفان و جانبازان» داد سخن میداد. تمام این بازی ها و ترفند ها اکنون نیز به خدمت گرفته شد و هرچه به انتخابات مجلس آینده نزدیک تر می شویم شدید تر می شود. از دلائل و انگیزه های ما برای مرور این گذشته، درس آموز و یاد آوری به اصلاح طلبانی است که فراموش کرده اند چه مسیر را طی کرده، چه اشتباهاتی را مرتکب شدند و اگر بیدار نشوند بار دیگر از همان روزنه گزیده خواهند شد.
با رویگردانی توده مردم و زمینگیر شدن جنبش اصلاحات، راست ارتجاعی که میدان را از رقیب خالی میدید، برای تصاحب کامل منابع کشور خیز برداشت و پرچم دزدیده شده انقلاب را به دست احمدی نژاد داد تا با شعارهای «مبارزه با فساد» و «آوردن نفت سر سفره مردم» راه را برای گسترده ترین چپاول تاریخ کشور هموار کند. از این به بعد بود که جناح راست افراطی به برچیدن همه تشکلهای مزاحم مانند« جبهه دموکراتیک دانشجویی»، «جنبش تحکیم وحدت»، «انجمن صنفی معلمان» «جنبش زنان»، «سندیکای کارگران» که در دوران اصلاحات پای گرفته و حتی گاهی بصورت ابزاری از طرف راست ارتجاعی بر علیه اصلاحات به کار گرفته شده بودند دست زد و فضای امنیتی بتدریج گسترش یافت. از سوی دیگر از آنجا که احمدی نژاد با همدستی رهبر با شعارهای انقلاب به میدان آمده و با فریب از تودههای زحمتکش رأی گرفته و آن آرمانها و شعارهای انقلابی با سمتگیری عدالت اجتماعی را به مضحکه کشانده بود، به نومیدی گسترده توده مردم دامن زد. بتدریج آثار سیاستهای دیکته شده از سوی « صندوق بین المللی پول» و« بانک جهانی» میوههای تلخ خود را که همان گسترش فقر عمومی و فساد گسترده بود و چپاول مردم و مملکت توسط باندهای مافیائی بود به بار آورد. در آستانه سال 88 و انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری،ارتجاع ایران خود را در آستانه پیروزی کامل میدید. از یکسو خصوصی سازی و حراج ثروتهای ملی با شتاب و بدون مانع به پیش میرفت و از سوی دیگر در اردوگاه رقیب که همان اصلاح طلبان بودند آشفتگی و اختلاف مسلط شده بود. ارتجاع مطمئن بود که بخش عظیمی از تودههای مردم که در دور اول با امید به عدالت اجتماعی به احمدی نژاد روی آورده و در طول چهار سال گذشته سرخورده شده بودند، از این پس خانه نشین شده و از صندوقهای رأی فاصله میگیرند و با به راه افتادن موج تحریم از سوی نیروهای بینابینی راه برای ادامه حاکمیت ارتجاع هموار خواهد شد. با ورود میرحسین موسوی به کارزار انتخابات معادلات ارتجاع بر هم ریخت. بویژه که بسیاری از مردمی که دوران نخست وزیری موسوی را به یاد داشتند او را فرد پاکدست، مدیر و دارای دیدگاههای اقتصادی چپ و رادیکال می شناختند. از آنجا که نیروهای راست ارتجاعی حاکمیت به رهبری خامنهای و احمدی نژاد هنوز در ادامه فریبکاری خویش پشت شعارهای انقلاب پنهان شده بودند، نمیتوانستند بر علیه موسوی که با شعارهای انقلاب 57 به میدان آمده بود موضعگیری کنند زیرا در این صورت ته مانده نیروهای خود را در بدنه سپاه و بخش مهمی از حکومت از دست میدادند. بعلاوه رد صلاحیت مهندس موسوی به عنوان نخست وزیر مورد حمایت خمینی برای ارتجاع پر هزینه بود. ولی با اینهمه راست ارتجاعی امیدوار بود که مبارزه ایدئولوژیک و فضای مسمومی که از سوی بخش راست لیبرال و ریزه خواران رنگارنگ آن درداخل و خارج کشور در سالهای پس از جنگ در تقابل آزادی با عدالت اجتماعی و نفی انقلاب و افسانه «طبقه متوسط» به راه انداخته بودند، میوه خود را به بار بیاورد و موسوی را از پشتیبانی اقشار بینابینی محروم کند. این امید ارتجاع بیهوده نبود بویژه نسل پس از انقلاب که دوران موسوی را به یاد نداشت و پیوسته زیر بمباران تبلیغاتی راست لیبرال و عملکرد راست ارتجاعی ریاکار رشد کرده بود، در ابتدا روی چندان خوشی به موسوی نشان نداد. نسل پس از انقلاب با مشاهده کاریکاتور شعارهای انقلاب که از سوی راست ارتجاعی در طول این سالها از بلند گوهای نماز جمعه و صدا و سیما تبلیغ میشد، انقلاب را موجب همه آزادی کشیها و تیره روزیهای خود میدانستند و پدران و مادران خود را بخاطر شرکت در انقلاب سرزنش میکردند. با آغاز مبارزه انتخاباتی و بویژه پخش مناظرههای تلوزیونی و هوشیاری میر حسین موسوی در این مناظره ها، بتدریج افسانه «این همانی» احمدی نژاد و موسوی رنگ باخت و بخش عظیمی از جامعه و بویژه نسل جوان به رغم هشدارها و تبلیغات راست لیبرال و متحدان آن، به وی متمایل گردیدند. در طول کارزار انتخاباتی، مهندس موسوی ازانقلاب گفت، از آزادی و آزادی دگراندیشان گفت، از برابری مردم و حقوق کارگران، پرستاران و معلمان گفت، از استقلال کشور از قدرتهای بزرگ و در عین حال از نفی ماجراجویی گفت، از کنترل واردات و حمایت از تولید داخلی گفت، از حقوق زنان و اقوام و اصول زیر پا گذاشته قانون اساسی گفت، از لزوم پیوند جنبش دانشجویی با زحمتکشان و محرومان گفت. از دلاوریهای جوانان و بسیجیان در جنگ هشت ساله گفت. او توانست مردم را دگربار حول آرمانها و شعارهای انقلاب بهمن متشکل کند و بر علیه راست در کلیت خویش به حرکت در آورد و راست ارتجاعی و راست لیبرال را همزمان به وحشت اندازد. با پیروزی مهندس موسوی در انتخابات، راست ارتجاعی دست به کودتا زد. البته تصور آنها این بود که مقاومتی جدی از سوی موسوی و هوادارانش در کار نخواهد بود و میتوانند حتی با سوء استفاده از برخی مقاومتهای پراکنده، بویژه از سوی هواداران مهدی کروبی، که به عمد و با قصد تحریک او وهودارانش، تعداد آرای او را حتی کمتر از آرای باطله اعلام کرده بودند، همه مخالفان را دستگیر و سلاخی کنند و برای همیشه به حاکمیت بلا منازع خود ادامه دهند. ولی محاسبات آنها اشتباه از آب درآمد. مهندس موسوی با هوشیاری به موقع و با پیشدستی خود را پیروز انتخابات اعلام کرد و مردم را به مقاومت فراخواند و به این ترتیب جنبش سبز بر علیه راست ارتجاعی متولد شد. با گسترش و تعمیق جنبش سبز شعارها و پرچم انقلاب 57 از کف ارتجاع بدر آمد و تمام تبلیغات چندین ساله راست لیبرال در نفی انقلاب و خرابکاری راست ارتجاعی در سرکوب آزادیها و تفرقه افکنی میان مردم به نام انقلاب در مدت چند هفته بر باد رفت. بخشی از نسل پس از انقلاب که حتی تا هنگام رأی گیری نتوانسته بود خود را از تأثیر ویرانگر تبلیغات ضد انقلابی راست لیبرال و متحدانش برهاند و تن به تحریم داده بود، از انفعال بدر آمد و به جنبش پیوست. شکاف نسلها ترمیم شد و نسل جدید همگام با پدران و مادران خود با همان شعارها و شیوههای پدران و مادران و برای همان آرمانها، خیابانهای شهرهای بزرگ را با جمعیت میلیونی تسخیر کردند. راست ارتجاعی غافلگیر شده از حرکت مردم در ابتدا تلاش کرد که با همان شیوه اوایل انقلاب، یعنی با شانتاژ و انگ زدن و اینکه تودهایها و دگر اندیشان در این جنبش هستند، رهبری جنبش بویژه مهندس موسوی را وادار کند تا علیه دگراندیشان موضعگیری کند تا با ایجاد تفرقه و نومید کردن بخشی از مردم از فشار جنبش بر خود بکاهد و سرکوب آن را سهل تر کند. از سوی دیگر راست لیبرال و متحدان آن هم با سمپاشی بر علیه موسوی که او «می خواهد ما را به دوران طلایی امام ببرد» و تکرار اینکه «این جنبش افقی است و رهبر ندارد» تلاش گستردهای را برای کنار زدن او به عنوان نماینده «چپ مذهبی» از رهبری جنبش سبز آغاز کردند. با پایمردی و هوشیاری موسوی، کروبی و بانو رهنورد، ارتجاع که سرکوب و شانتاژهای خود را در ایجاد تفرقه در صفوف جنبش بی اثر میدید، به حصر آنان روی آورد تا صدای آنها را قطع کند و وظیفه مبارزه با موسوی و «چپ مذهبی» را به متحد دیرین خود یعنی راست لیبرال و ریزه خواران و متحدان آن واگذار کند.
همانگونه که راست ارتجاعی ریاکارانه با پوشش شعارهای انقلاب و ادعای انقلابیگری به مسخ و مبارزه با انقلاب پرداخت. آنها در عرصه فراملی بر علیه «چپ» و به سود راست بی پرواترند و کمتر پیچیده عمل میکنند. آنان آشکارا از هر حرکت ارتجاعی دست نشانده یا حامی سرمایه داری جهانی پشتیبانی میکنند آنها امروز نیز می کوشند یک آلترناتیو برای ریاست جمهوری که در خدمت سیاستهای لیبرالیسم باشد معرفی و با بهره گیری از نارضائی مردم و بحران اقتصادی او را به مردم تحمیل کنند. البته شور بختی راست لیبرال که نام های مختلفی را مانند جمنا و اصولگرا و ... برای خود انتخاب کرده و بر این اسامی افزوده نیز خواهد شد در آن است که در میان وابستگان حاضر و غایب شخصیتی را برای فریب دادن مردم ندارد و نمیتواند داشته باشد. بویژه که بموجب همه شواهد و نشانه ها (از جمله شعارهای کارگران معترض و یا در جنبش دانشجوئی) گرایش به چپ، پس از یک دوره فترت، در ایران هم مانند سایر کشورها آغاز شده است. کارنامه راست ایران پیش چشمان همگان است و نباید اجازه داد تا با ترفند و حقه بازی این عجوزه زشتخوی زشترو را بزک کرده و به نام عروس آزادی و بهروزی به مردم ایران قالب کنند. نفوذ، تجربه، امکانات و سیطره ایدئولوژیک و مذهبی راست را به هیچ وجه نباید دست کم گرفت. فضای بسته سیاسی و امکانات مادی گسترده راست، به او این امکان را داده و میدهد که ایدئولوژی خود را در لایههای مختلف اجتماعی به روشهای گوناگون تبلیغ و ترویج کند و با تخریب چپ، هر جنبش اجتماعی به بیراهه بکشاند. این نوشته را با جملههایی از زنده یاد نورالدین کیانوری معمار هوشیار چپ انقلابی ایران به پایان میبریم:
«مبارزه ایدئولوژیك ارتجاع نه تنها بر روی تاریخ حزب توده ایران متمركز است، بلكه اساسا و در درجه اول بر روی آن بخش از این تاریخ تمركز یافته است كه به نحوی از انحاء با سمتگیری حزب ما، در سالهای پس از انقلاب در پیوند است. برای آن که ارتجاع میداند اگر اتحاد میان طبقه كارگر و تودههای محروم و بینابینی جامعه تحقق یابد، اگر نیروهای حزب و نیروهای انقلابی ملی و مذهبی نزدیك شده و در یك اتحاد قرار گیرند، در آن صورت قادرند نیرویی را بوجود آورند كه میتواند سد ارتجاع و بورژوازی بزرگ را در هم شكند.» (نورالدین کیانوری "سخنی با همه تودهای ها" منتشر شده در راه توده)
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 696 - 20تیر ماه 1398