حوادث روزانه ایران وجهان را چگونه باید دید؟ |
جهان، طبیعت و جامعه ماهیتی چندلایه و پیچیده دارند. وظیفه همه علوم اعم از طبیعی یا اجتماعی کنار زدن حواشی، پدیدهها و نمودها برای رسوخ به عمق، به ماهیت جهان است. بقول مارکس اگر نمودها و ظواهر امور می توانستند ماهیت و عمق آنها را نشان دهند که دیگر علم بی معنا می شد. به ظاهر هر چیز که می نگریستیم به عمق و ماهیت آن هم دست می یافتیم. ولی پدیدهها و نمودها نه تنها ماهیت و عمق واقعیت را نشان نمی دهند بلکه در بیشتر موارد آن را پنهان می کنند و حتی ضد آن را نشان می دهند. در عرصه جامعه و سیاست نیز به همین شکل است. ظاهر حوادث و واقعیتها، ماهیت و عمق آنها را می پوشاند. وظیفه یک حزب سیاسی همین است که حواشی، جنجالها، نمودها و ظواهر را کنار زند تا به متن واقعیت به عمق و ماهیت آن دست یابد و آن را به مردم ارائه دهد. مثلا به همین "شورش بنزینی" اخیر نگاه کنیم. همه می دانند که این شورش برسر گرانی بهای بنزین آغاز شد و سراسر کشور را دربر گرفت. اگر کسی بگوید مردم به "دلیل" گرانی بهای بنزین شورش کردند، دروغ نگفته است و حتی شاید بنظر چیزی از این بدیهی تر نیاید. ولی آیا این سخن عمق واقعیت است یا تنها ظاهر، تنها نمودی از آن است؟ عمق مسئله این است که بنزین "بهانه" بود. این شورش تجلی اعتراض و نارضایتی مردم بود. اگر امروز، این هفته، بر سر بنزین خود را نشان نمی داد یک هفته یا یک ماه یا چند ماه بعد بر سر مسئلهای دیگر خود را نشان می داد. می توان پرسید چه تفاوتی دارد که مردم بدلیل افزایش بهای بنزین شورش کرده باشند یا به بهانه آن و به هزاران دلیل دیگر؟ تفاوت آن در همان نتیجه متفاوتی است که مردم از این شورش می گیرند با نتیجه صدا و سیما و امامان جمعه حکومتی که می گویند شورش بنزین بدلیل مدیریت بد دولت بود! یعنی اگر افزایش بهای بنزین را دولت خوب مدیریت کرده بود، آرام آرام آن را پیش برده بود و مردم را توجیه کرده بود شورش و اعتراضی هم در نمی گرفت و همه چیز به خوبی و خوشی پایان می یافت! در یک لایه عمیق تر گفته می شود که این شورش "فرودستان" جامعه بود که زیر فشار اوضاع بد اقتصادی قرار دارند. بی گمان در چنین سخنی بخشی از واقعیت و بخش مهمی از آن وجود دارد ولی اگر در این سطح بمانیم باز به عمق واقعیت هنوز رسوخ نکرده ایم. معنای این سخن آن است انگیزه شورش مردم فقط "اقتصادی" بود. یعنی فشارهای سیاسی و اجتماعی، تبلیغات تهوع آور و یکسویه صدا و سیما، دخالتهای ویرانگر نظامیان و فرماندهان سپاهی در همه امور داخلی و خارجی کشور، سخنان بی مایه و تکراری امامان جمعه تهی مغز حکومتی، فشار به جوانان، به زنان تا حد رفتن و نرفتن آنها به ورزشگاهها، مقابله با خواست مردم، با انتخاب مردم، با اصلاحات، کودتا علیه رای مردم، حبس و حصرها و ... هیچکدام دلیل شورش مردم نبود، فقط و فقط بنزین و مسائل اقتصادی، آن هم فقط قشرهای فرودست که گویا آنها هم فقط دشواریهای اقتصادی دارند و با انواع مشکلات و فشارهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی روبرو نیستند دلیل شورش اخیر بوده است. ملاحظه می شود که دیدن واقعیت در سطح آن، ضمن اینکه میتواند سطحی ترین بخش حقیقت را بیان کند، بخشهای دیگر و عمیق تر آن را از ما پنهان می کند. اکنون که شورش به دلایل اقتصادی یا به بهانه بنزین بود و فرودستان جامعه هم بدرستی بیش از همه از این وضع اقتصادی لطمه دیدهاند باید دلیل این نابسامانیهای اقتصادی را یافت. گفته می شود دلیل نارضایتی مردم سیاستهای نولیبرالی دولت روحانی، خصوصی سازیها، کاهش خدمات اجتماعی، قطع یارانهها و مشابه آنهاست. تردید نیست که سیاستهای دولت روحانی نولیبرالی است ولی آیا این سیاستهای فقط دولت روحانی است یا سیاستهای حکومت است که دولت روحانی هم در چارچوب آن عمل می کند؟ و آیا تنها سیاستهای حکومت ایران است یا سیاستهای جهانی است؟ اگر بگوییم مردم از برنامههای نولیبرالی دولت روحانی ناراضی هستند دروغ نگفته ایم ولی در سطح، در ظاهر باقی مانده ایم زیرا لایه عمیق تر واقعیت را، یعنی اینکه این برنامهها، نه برنامههای دولت روحانی بلکه سیاستهای حکومتی و جهانی هستند از مردم پنهان و آنها را گمراه کرده ایم. نتیجه این سخن که مردم از سیاستهای نولیبرالی دولت روحانی ناراضی هستند یعنی اینکه آنها که در حکومت سعی در ساقط کردن آن دارند یا سیاستهای جهانی که با حکومت ایران مخالف هستند یا می خواهند به ایران حمله کنند، حتما با این برنامههای نولیبرالی مخالفند و می خواهند روحانی یا جمهوری اسلامی را سرنگون کنند تا مردم ایران را از نولیبرالیسم نجات دهند! لایه عمیق تر واقعیت آن است که آنها که در حکومت می خواهند دولت روحانی را ساقط کنند نه از برنامههای نولیبرالی دولت روحانی، بلکه از فضای بزرگی که برای نقد آن بوجود آورده ناراضی هستند. امروز هشتاد درصد مطالب وزین و جدی شبکههای اجتماعی ما نقد برنامههای سرمایه دارانه و نولیبرالی است. مخالفان حکومتی دولت روحانی از این فضا ناراحت هستند و می خواهند آن را ببندند و بیشترین حملات به دولت هم بر سر همین باز گذاشتن اینترنت یا نبستن تلگرام و مشابه آنهاست. آنها یک دولت مانند احمدی نژاد را می خواهند که بزرگترین خصوصی سازی صنایع ایران را در دوران پس از انقلاب انجام داد بدون آنکه کسی بتواند کمترین اعتراضی داشته باشد یا حتی از شرایط آن آگاه باشد. آنها می خواهند دولت روحانی را سرنگون کنند تا یک شعار دیگر از قماش "انرژی هستهای حق مسلم ماست" اختراع کنند و زیر علم آن اجازه ندهند که نفس از کسی بیرون آید. باز هم می بینیم که در هر سطح از واقعیت یک سطح عمیق تر پنهان وجود دارد که توقف آگاهی ما در لایههای سطحی تر می تواند مانع درک ما از لایههای عمیق تر شود. از یک زاویه دیگر نگاه کنیم. همه می دانند که در این شورش و اعتراضها خشونتهایی بروز کرد، لاستیکهایی سوزانده شد، به ساختمانها و بانکهایی حمله شد و به آتش کشیده شد. تردید نیست بخش هایی از مردم در این حوادث شرکت کردند یا بدنبال آن کشیده شدند ولی اگر در همین سطح بمانیم و همه آنچه روی داد را بگذاریم به حساب شورش مردم و تبعات و عوارض ناگزیر آن باز هم دچار ساده بینی و ماندن در ظاهر امور شده ایم. مردم بی گمان نه قصد و انگیزهای برای آتش زدن و تخریب اموال عمومی و متعلق به خودشان دارند و نه وسیله و ابزار و سازماندهی لازم برای آن را. فقط جریانهای سازمان یافته و مسلح و شبه مسلحی در حکومت هستند که سازماندهی و ابزارهای لازم برای تخریب در چنین سطح وسیعی را دارند. بنابراین واقعیت دوم و یک لایه عمیق تر ماجرا آن است که جریانهایی در حکومت در این شورش دخالت کردند و آن را به تخریب و ویرانی سوق دادند تا هم جلوی پیوستن مردم به تظاهرات را بگیرند و هم دولت روحانی را ساقط کنند. ولی ماندن در این سطح از واقعیت و بدین شکل هم می تواند حامل یک سطحی بینی دیگر باشد : این گمان که مردم اعتراضی نداشتند. کل آنچه روی داد یک برنامه ریزی حکومتی برای به آشوب کشاندن کشور و سرنگونی دولت روحانی بود. این هم یک درک سطحی از واقعیت در برابر درک سطحی قبلی است که آتش زدن و آشوب را عمدتا کار مردم می داند. بنابراین حقیقت تا اینجا عبارتست از آنکه افزایش بهای بنزین نه دلیل بلکه بهانهای بود برای سرباز کردن خشم فروخفته و جنبش اعتراضی وسیع و گسترده مردم با انگیزههای مختلف نارضاییهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، قومی، نسلی، جنسیتی و گاه ترکیبی از همه آنها که بخشهایی از حکومت با سازماندهی وارد آن شدند تا آن را به یک آشوب و ویرانی و تخریب تبدیل کنند و میوه سقوط دولت و نهادهای انتخابی را از آن بچینند. باز در چارچوب همین شورش بنزینی گفته می شود که شورش بنزینی نماد و بازتاب بی خاصیت و فشل شدن نهادهای انتخابی مانند ریاست جمهوری یا مجلس شورا یا همراهی شان با قدرت بود. تردید نیست که اکنون از همه سو می کوشند نهادهای انتخابی را دور بزنند و بی اعتبار و بی خاصیت کنند. از شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت گرفته تا بیت رهبر و مجلس خبرگان و شورای انقلاب فرهنگی و دهها نهاد حکومتی دیگر. در اینکه در کشور ما نهادهای انتخابی نسبتا بی خاصیت و بی اعتبار شدهاند تردید نیست. حجم گسترده انتقاد و یورشی که به نهادهای انتخابی چه از طریق صداو سیما و چه مطبوعات حکومتی و حتی رسانههای خارجی صورت می گیرد قابل مقایسه با نقد و حمله حتی به یک از نهادهای انتصابی هم نیست. همه اینها، همه این حواشی، همه این ظواهر چه واقعیت عمیق تری را از چشمها پنهان می کند؟ واقعیت متضاد اهمیت عظیم نهادهای انتخابی را در مبارزه میان مردم و حکومت. اگر به نهادهای انتخابی حمله می شود برای آن است که در دست نظامیان و جناح راست حکومتی نیست. تجربه نشان داد که کودتای 88 از آنرو موفق شد که هم مجلس، هم شوراهای شهرها و هم ریاست جمهوری دست جناح راست و کودتاچیان بود. فقط کافی بود شورایهای شهرهای بزرگ در دست آنها نبود تا کودتا شکست می خورد. یکی از دلایل شکست تمام خیزهای کودتایی سالیان اخیر علیه دولت روحانی آن بوده که مجلس و شوراها با کودتاچیان همراه نیستند. همین امروز هم اگر شورای شهرها در دست جناح راست و نظامیان بود بی گمان این شوراها خود یکی از آتش بیاران معرکه حمله به مردم و تظاهرات حکومتی بودند. کافیست سازماندهی گسترده تظاهرات ساندیسی 9 دی سال 88 به کمک شهرداری قالیباف و صف عظیم اتوبوسها در آن تظاهرات را مقایسه کنیم با سازماندهی تظاهرات بی رونق حکومتی اخیر. بنابراین بخشی از کوششی که برای ساقط کردن دولت روحانی می شود آن است که برگزاری انتخابات مجلس و ریاست جمهوری را به دولت خودی و همراه با کودتاچیان بسپارند. بخشی از حملات به وزیر کشور هم در همین چارچوب است زیرا وزارت کشور برگزار کننده انتخابات است و می خواهند وزیر کشوری صددرصد گوش بفرمان در جریان انتخابات داشته باشند. بنابراین همراهی و تکرار مداوم اینکه مجلس در این کشور کاره ای نیست یا کاری نمی کند، هرچند بخشی از حقیقت را در خود دارد، ولی بخش مهمتری از حقیقت یعنی اهمیت بزرگ مجلس را در سرنوشت تحولات کشور، در شرایط بالا گرفتن رویاروییها، پنهان می کند. اگر همه این عناصر را کنار هم بگذاریم می توانیم یک لایه عمیق تر واقعیت اوضاع موجود را ببینیم : کوشش برای ساقط کردن دولت روحانی قبل از انتخابات مجلس، به قصد برگزاری کنترل شده انتخابات و فتح مجلس و سپس ریاست جمهوری و ایجاد حکومتی کاملا یکپارچه رویاروی مردم. همه اینها نمونه هایی بود که نشان می دهد که در درک جامعه و سیاست چه دشواریها و چه ظرایفی وجود دارد. بیان واقعیت در هر سطح و در هر مرحله ضمن آنکه آگاهی و دانش ما را از آن واقعیت افزایش می دهد می تواند مانع از دیدن واقعیت در لایهای عمیق تر شود. اینکه می گویند حقیقت یگانه وجود ندارد و حقیقت متکثر است هم معنایی جز این ندارد. برای هر لایه و هر سطح از واقعیت، حقیقتی متناسب با آن وجود دارد که فقط در آن سطح معتبر است و برای سطوح عمیق تر یا جنبههای دیگر معتبر نیست و حتی میتواند دروغ و منشا گمراهی باشد. دشواری کار سیاست در اینجاست که نه تنها باید بطور مداوم حواشی و جنجالها و نمودها را کنار زند و واقعیت را در ماهیت و عمیق ترین لایههای آن ببیند و کشف کند، بلکه باید میزان اهمیت آنها را نیز در هر مرحله تشخیص دهد. قرار دادن واقعیت غیرعمده به جای واقعیت عمده در هر مرحله به همان پیامدهایی می انجامد که باقی ماندن در لایههای سطحیتر به جای نفوذ به لایههای عمیقتر.
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 718 - 14 آذرماه 1398