راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

 

مارکسیسم و شرق - 18

همسانی سرنوشت

دو تمدن رم و تمدن سرمایه داری

 

 

 تاریخ بشر تا به امروز تاریخ رشد ناموزون بوده است. از همان زمانی که نخستین تمدن‌ها در میاندورود (بین النهرین) و کنار رودهای نیل و سند شکل گرفتند، در حالیکه در نزدیکی یا مجاورت آنها قلمروها و سرزمین‌های عقب مانده و "بربر" زندگی می کردند، رشد بشری شکلی ناموزون به خود گرفت که تا به امروز ادامه یافته است. در نتیجه این ناموزونی رشد و از خلال درآمیزی‌ها، تمدن‌ها با فراز و فرودها و قوس‌های صعودی و نزولی مواجه شدند و تاریخ بشری سیری مارپیچی به خود گرفت.

رشد ناموزون سخنی تازه نیست. حداقل از زمان لنین بدینسو و حداقل درباره سرمایه داری در این ناموزونی رشد تردیدی وجود نداشته هر چند نتایجی بسیار محدود از آن گرفته شده است. آنچه تازه‌ تر است، پذیرش این ناموزونی برای کل تاریخ بشری و از آن مهمتر درک این نکته است که ناموزونی رشد یعنی عدم تعادل میان سرزمین‌ها و قلمروها در جهان، و این عدم تعادل در هر مرحله ضد خود را بوجود آورده یعنی به تعادل‌های موقت و نسبی منجر شده است. مهمترین پیچ‌های این سیر مارپیچی تاریخ لحظه‌های این تعادل‌های بزرگ هستند، لحظه‌‌ای که تمدن‌ها و قلمروها و سرزمین‌ها با هم به یک تعادل موقت می رسند. این، لحظه‌ی فروپاشی تمدن‌های بزرگ، برآمدن تمدن‌های تازه، از هم پاشی سیستم‌های تولیدی کهنه و آغاز فرماسیون‌های نوین است. پایان جهان باستان، آغاز سده‌های میانه و سپس آغاز عصر جدید، همه لحظات برآمد و پیامد این تعادل‌های بزرگ هستند.

کافیست به سرنوشت تمدن برده داری روم نگاه کنیم. تمدنی که در آغاز با برده کردن مردمان قلمروها و سرزمین‌های نزدیک و مجاور خود آغاز کرد ولی درنهایت همه آنها را به میدان تمدن برده داری و دستاوردهای فنی و مادی و فرهنگی آن کشید و سرانجام توسط همان قلمروها و سرزمین‌هایی که آنها را "بربر" و پیش از آن منبع تامین برده می دانست نابود شد. نابودی تمدن برده داری رم حاصل این تعادلی بود که بین این قلمروها بوجود آمد و آنها را از نظر سطح رشد نیروهای تولیدی به هم نزدیک ساخت بنحوی که آنها توانستند سلاح‌ها و ابزارهایی با همان کیفیت ابزارهای رمی بسازند و با آنها ابتدا نظم برده داری روم را با دشواری‌های پیاپی و بحران‌های درونی و بیرونی مواجه کنند و در نهایت روم را شکست دهند و تسخیر و ویران کنند.

ولی مهمترین مسئله در اینجاست که پایان تمدن برده داری رم، آغاز یک تمدن برده داری جدید نبود، پایان تمدن یا فرماسیون برده داری نیز بود. مسئله این نبود و این نشد که آنها که رم را تسخیر کردند اکنون مردم آنجا را برده کنند و خود برده داری را ادامه دهند. چرا؟ چه عاملی مانع از آن شد که برده داری به حیات خود ادامه دهد و تنها جای برده‌ها و برده دارها تغیییر کند؟ سقوط امپرتوری رم برآمده از یک تغییر موقت در تناسب قوا نبود، برآمده از بن بست نظام برده داری در همه عرصه ها بود. از نظر اقتصادی و اجتماعی و در عرصه تولیدی برده داری ناکارآمدی خود را بصورت بروز بحران‌های پیاپی نشان داده بود. ضرورت وجود جنگ های دائمی برای تامین برده، این نظم را با تناقض و بن بست روبرو کرده بود. در همان دورانی که برده داری هنوز وجود داشت درون آن کلون‌ها یعنی زحمتکشان آزاد و غیربرده که بر روی زمین های مالکان کار می کردند گسترش یافته بود که پایه بعدی نظم فئودالی شد. به لحاظ ایدئولوژیک، بحران نظام برده داری به شکل گسترش دین مسیحیت با خدای یگانه تجلی کرده بود که جایی را برای برده کردن یک عده از مومنان بدست دیگران نگذاشته بود و این خود نمادی از بحران ایدئولوژیک و فرهنگی و اخلاقی نظام برده داری بود.

ولی سرنوشت برده داری رم آیا در ذهن ما سرنوشت امروز بشریت را تداعی نمی کند؟ اگر‌اندکی دقت کنیم می بینیم که جهان امروز نیز در یکی از همین دوران‌های تعادلی خود قرار گرفته است، دورانی که نتیجه آن، این بار فروپاشی ناگزیر تمدن سرمایه داری است و نه جانشین شدن تمدن‌های جدید سرمایه داری به جای تمدن‌های قدیمی تر. تمدن سرمایه داری یعنی تمدنی که بر مبنای سیستم تولید برای سود قرار دارد اکنون باید جای خود را به تمدنی نوین بدهد که هدف آن تولید برای رفع نیازهای اجتماعی است و همه چیز نشان می دهد که تمدن جهانی سرمایه داری با سرعتی بسیار بیش از آنچه ما فکر می کنیم به سمت فروپاشی می رود. عامل تشدیدکننده و تسریع کننده این روند، رشد سریع کشورهایی نظیر چین، کره جنوبی، هند و همه کشورهایی است که از آنها بعنوان اقتصادهای "نوظهور" یاد می شود. مهم نیست که آنها بر مبنای سرمایه داری تولید می کنند یا نه؛ رشد آنها عامل ایجاد یک "تعادل" است که به حیات تمدن سرمایه داری پایان خواهد داد، از نوع همان تعادلی که به حیات برده داری رم خاتمه داد.

احسان طبری زمانی نوشته بود:

"رم مانند ایالات متحدهٔ امروز اوج تکامل فرهنگ مادی جهان کهن محسوب میشد و مانند ایالات متحده در همین ثروت مادی پوسید و گندید و پوک شد، چنانکه ضربات بردگان و بربرها آنرا آسان از پای درآورد. جامعه شناسان بورژوا در ایالات متحده چشم به راه سرنوشتی همانند برای تمدن امپریالیستی خود هستند که در آن مردم زحمتکش آمریکا و از آن جمله سیاهان نقش بردگان، و خلقهای ستمدیدهٔ جهان نقش بربرها (مانند ژرمن و واندال و هون و ویزگوت و لمبارد) را بازی میکنند! شاید تشبیه بلیغی نیست، ولی به هر صورت تشبیهی است که خالی از محتوی نیز نیست."

تشبیه طبری به هیچوجه خالی از محتوا نیست، بلکه امروز بیش از گذشته دارای محتواست. ولی این مبارزه به شکل مبارزه نظامی و فتح یکی بدست دیگری نخواهد بود، بلکه به شکل رقابت و فتح اقتصادی است. آنچه طبری نوشته بود در چارچوب امکان و درک آن دوران از سقوط سرمایه داری در جریان نبرد دو سیستم قرار داشت یعنی محاصره کردن تمدن‌های قدیمی سرمایه داری از طریق خلق‌ها و تمدن‌های نوظهور سوسیالیست و غیر سرمایه داری. این تصویر اکنون جای خود را به محاصره اقتصادی تمدن‌های قدیمی سرمایه داری از طریق ظهور قدرت‌های نوین سرمایه داری یا نیمه‌ سرمایه داری داده است. سرمایه داری در جریان نبرد دو سیستم فرو نپاشید و حتی از این نبرد به ظاهر پیروزمند بیرون آمد، ولی ضرورت فروپاشی آن به شکلی دیگر تحمیل شد و تاریخ راه خود را از طریقی دیگر گشود: از طریق جهانی شدن سرمایه داری. جهانی شدن سرمایه داری که در آغاز همچون پیروزی آن بر تاریخ تلقی می شد، در نهایت معلوم شد چیزی نیست جز شتاب بخشیدن به فروپاشی آن از راهی دیگر.

اکنون نیز نتیجه رقابت آسیا و شرق با اروپا و غرب این نخواهد بود که مثلا چین و آسیا، می توانند اروپا و آمریکا را فتح کنند و تبدیل به قدرت برتر سرمایه داری جهان شوند و آمریکا و اروپا به جهانی پیرامونی و وابسته. در جریان این رقابت و در جریان رشد قدرت‌های نوظهور، جهان به تعادلی خواهد رسید که حاصل آن فروپاشی نظام سرمایه داری، به این یا آن شکل، و بطور تقریبا همزمان خواهد بود و نه ادامه سرمایه داری با ابرقدرت‌هایی تازه. چرا؟ چرا در رشد چین یا آسیای سرمایه داری نمی توان پیروزی تمدن سرمایه داری را دید؟ چرا آنها نمی تواند جانشین آمریکا و اروپای سرمایه داری و اینان جانشین کشورهای سرمایه داری عقب مانده شوند و نظام سرمایه داری از این طریق تداوم یابد؟ به همان دلایلی که "بربرها" نتوانستند یک تمدن برده داری جدید بجای رم بوجود آورند و برده داری را ادامه دهند.

ناگزیری فروپاشی سیستم سرمایه داری

چرا فروپاشی سیستم سرمایه داری در مقیاس جهانی ناگزیر و اجتناب ناپذیر است؟‌ ضرورت این روند در کجاست؟ ضرورت‌های عمیق این روند در رشد بیسابقه دانش و فن، آگاهی ها و نیروهای تولیدی است که نوعی دیگر از سازمان اجتماعی را ایجاب می کند. ولی مکانیسم و سازوکار مشخص ناگزیر شدن دیر یا زود این فروپاشی در قرار داشتن آن زیر تسلط نیروهای کور بازار است که فقط بر مبنای سود عمل می کنند. این در واقع خود سرمایه داری است که سرنوشتش را بدست سازوکار کوری سپرده که هیچکس بر آن کنترل و تسلطی ندارد و نمی تواند مانع آن شود. هیچکس نمی داند بحرانی از نوع بحران 2007- 2008 با شدت و ویرانی بمراتب وسیع تر چه زمانی فرا خواهد رسید؟ کدام دولت پیشرفته سرمایه داری زودتر از دیگری ورشکست خواهد شد و قادر به پرداخت بدهی‌هایش و حتی حقوق کارمندانش نخواهد بود؟ هیچکدام از اینها را نمی دانیم ولی می دانیم که آنها دیر یا زود فرا خواهند رسید. در شرایطی که چند هزار سال تاریخ بشری و رشد نیروهای مولده و دانش و آگاهی‌ها، برای نخستین بار در تمام این تاریخ، امکان تسلط بشر را بر سرنوشت خود فراهم کرده است، سرمایه داری برعکس آینده خود و بشریت را بدست نیروهای کور بازار و سازوکار سودآوری سپرده است. و این بازار از طریق تضعیف مراکز قدیمی سرمایه داری یعنی آمریکا، اروپا و ژاپن و تقویت اقتصادهای نوظهور؛ از طریق نابودی محیط زیست و تلف کردن منابع تولید؛ و از طریق مالی کردن و تسلط بانک‌ها و نهادهای مالی بر سرنوشت جهان و ایجاد زمینه بروز بحران‌های غیرقابل پیش بینی و کنترل ناپذیر این سیستم را به سمت فروپاشی می برد. کوششی که اکنون آمریکا یا اروپا برای اعمال تعرفه بر کالاهای دیگر کشورها می کنند یا حتی بخشی از آنچه زیر پوشش "تحریم"‌ انجام می دهند، در واقع برای کنترل این بازار است. ولی این کافی نیست. کل سازوکار بازار متکی بر سودمحوری باید مورد تجدیدنظر قرار گیرد زیرا پیچیدگی اقتصاد جهانی و مسائل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و زیست محیطی برآمده از آن اصلا به شکلی نیست که بتوان تنظیم آن را به دست مکانیسم‌های کوری از نوع بازار سپرد. فقط و فقط هدایت آگاهانه و مهارشده بدست مردم و زیر نظارت مردم می تواند جهان را به سمت جلوگیری از بروز فاجعه هدایت کند.   

در واقع همه‌ی خطر این روند فروپاشی سرمایه داری در همینجاست که به شکل ضرورت کور عمل می کند یعنی زیر تسلط مردم و هیچکس نیست. سرمایه داری بناگزیر و با سرعت به سمت فروپاشی می رود، صرفنظر از اینکه نیروی اجتماعی که برای تبدیل این فروپاشی به فرارویی به تمدنی سوسیالیستی کوشش می کند، شکل بگیرد یا نگیرد. اگر این نیروی اجتماعی شکل نگیرد، فروپاشی ناگزیر سرمایه داری شکل یک فاجعه تمدنی را به خود خواهد گرفت. از اینرو تمام کوشش بشریت در آن است و باید آن باشد که چگونه عمل این نیروهای کور را هدایت کند بنحوی که پایان سرمایه داری به پایان بشریت تبدیل نشود. با وجود فضای به ظاهر یاس آور کنونی، علائم و شواهد زیادی وجود دارد که نشان می دهد تشدید بحران سرمایه داری جهانی می تواند موقعیت نیروهایی را که برای پشت سرگذاشتن آن در سمتی مترقی عمل می کنند تقویت کند.

نظام سرمایه داری همه ظرفیت‌های خود را نشان داده و به پایان رسانده است. ادامه این نظام، طبیعت، محیط زیست، انسان و ادامه حیات آن را بر روی کره زمین در خطر قرار داده است. در یک چشم انداز مثبت و محتمل، بحران داخلی، و شکلگیری قدرت‌های نوین و برتر در آسیا و شرق و رقابت آنها با تمدن‌های قدیمی سرمایه داری در اروپا و آمریکا و ژاپن می تواند سرانجام در یک نقطه به گسست از نظم سرمایه داری در یکی از این تمدن‌های قدیمی- مقدم بر همه در اروپا- بیانجامد. این گسست می تواند از آنجا به همه جهان با سرعت کمابیش زیاد گسترش یابد.

در حالیکه اروپا به لحاظ اقتصادی، فرهنگی و ایدئولوژیک و به لحاظ اینکه بسیاری از نهادها و ساختارهای سوسیالیستی از قبل درون آن پدید آمده‌اند به حلقه ضعیف زنجیر تبدیل می شود، چین نیز به لحاظ ایدئولوژیک و ساختار دولتی بیش از دیگر کشورها ظرفیت عقبگرد از گرایش‌های سرمایه داری را دارد. چین، هند، کره و آسیا با سرعت زیاد در حال شکل دادن به یک طبقه کارگر بزرگ و صدها میلیونی، و میلیادرها مزدبر هستند که در صورت گسست از سرمایه داری در اروپا دیگر نمی توان آنها را در چارچوب مناسبات سرمایه داری حفظ کرد. گسست در یک نقطه، در یک قلمرو، بسرعت گسترش خواهد یافت و همه این تمدن مبتنی بر جستجوی دیوانه وار سود را فرو خواهد پاشاند. مالی شدن و جهانی شدن سرمایه داری را باید با همه تضادهای آن در نظر گرفت، یعنی نباید تنها پیامدهای آن در اروپا و آمریکا و ژاپن را دید، باید پیامدهای آن در چین و هند و کره و آسیا و اورآسیا را نیز دید. در یکجا طبقه کارگر را درون یک طبقه بزرگ مزدبر حل می کند و مقدمه‌ی جامعه‌ی بی طبقه آینده را از این طریق فراهم می کند؛ در جای دیگر صدها میلیون کارگر بوجود می آورد و نیروی مبارزه با نظم سرمایه داری را از این طریق گسترش می دهد. بازگشت از این راه و از آن راه تاثیری در سرنوشت آن ندارد، اگر بازگشتی هنوز ممکن باشد. بدون دیدن تضادهای جهانی شدن سرمایه داری نمی توان عناصر نوینی را که در این جهان در سمت برقراری تعادل، در سمت فروپاشی کل سیستم سرمایه داری هم در اروپا و آمریکا، و هم در آسیا عمل می کنند تشخیص داد. 

تعادلی که جهان به سمت آن حرکت می کند، با تمدن سرمایه داری که شالوده آن بر ناموزونی رشد و بر عدم تعادل استوار است در تضاد قرار دارد. این تعادل شرایط را برای آنکه کشورهای عقب مانده نیز خود را از مدار باج دهی و انتقال ثروت و سرمایه به کشورهای قدیمی سرمایه داری بیرون کشند روزبروز بیشتر فراهم می کند و در نتیجه باز هم بیشتر به زیان تمدن‌های قدیمی سرمایه داری و  بسود تعادل بیشتر میان شرق و غرب عمل می کند. حفظ این تعادل نوین به یک شالوده جدید یعنی به یک تمدن سوسیالیستی نیاز دارد که در آن صلح و همکاری در جهان، پایان طبقات و استثمار در داخل، و نظام نوینی از تولید و مصرف و رفع نیازها جانشین سیستم تولید برای سود گردد. آغاز این تمدن، پایان رشد ناموزون تاریخ بشری، یا به گفته مارکس پایان "ماقبل تاریخ" بشریت نیز خواهد بود، زیرا دیگر سرنوشت انسان بدست نیروهای کور نیست، بلکه بدست مردمی است که می کوشند آینده خود را آگاهانه و در همکاری و همبستگی بسازند. تبدیل کردن روند کور کنونی فروپاشی سرمایه داری به برآمد آگاهانه تمدن نوین سوسیالیستی خود بی گفتگو مستلزم آن است که بشریت قبلا بر عمل این نیروهای کور مسلط شده باشد.

بدینسان شرق و آسیای "عقب مانده" نیز اکنون نقش خود را در پیشرفت تاریخ به شکلی دیگر ایفا می کند.

---------------------------------------------------------------------------------------------

*

باید توجه داشت که ما در سراسر این نوشته از فروپاشی "تمدن" سرمایه داری مبتنی بر "سیستم تولید برای سود" سخن گفتیم و نه فروپاشی "شیوه تولید سرمایه داری". شیوه تولید سرمایه داری، همه جا و همزمان در همه بخش‌ها فرو نمی پاشد حتی در پیشرفته ترین کشورهای سرمایه داری. آن بخش از تولید سرمایه داری، یعنی افراد یا شاخه‌های اقتصادی پراکنده‌‌ای که برای سود تلاش می کنند ولی فعالیت آنها به نیازهای مردم پاسخ می دهد و حاضرند سودآوری خود را تابع اهداف تمدنی نوین و رفع نیازهای اجتماعی کنند هنوز و برای مدتی کمابیش طولانی خواهند توانست نقشی سازنده درون یک تمدن سوسیالیستی در سطح جهانی ایفا کنند.

همینجا به اختصار توضیح دهیم که اصطلاح "سیستم تولید" در تفکیک از "شیوه تولید" را نخستین بار پل سوئیزی مارکسیست پیشگام آمریکایی به شکلی منسجم به کار برد. (نگاه کنید به منبع 3-2) وی در بحث‌هایی که با موریس داب مارکسیست برجسته بریتانیایی داشت بطور ضمنی گذار از فئودالیسم به سرمایه داری را نه گذار از یک فرماسیون یا شیوه تولید به دیگری بلکه به شکل گذار از یک "سیستم تولیدی" به سیستم تولیدی دیگر تعریف کرد. سوئیزی فئودالیسم را "سیستم تولید برای استفاده (یا مصرف)" و سرمایه داری را "سیستم تولید برای مبادله" نامید وکوشید گذار را از این طریق تبیین کند. وی برای توجیه این تعریف از سیستم‌های تولیدی – بویژه تعریف نادقیق او از فئودالیسم -   ناگزیر از استدلال‌هایی شد که حتی برخی جوانب درست نظرات داب را نیز نفی کرد و با انتفاد دیگر شرکت کنندگان در بحث از ادامه راه برتری که گشوده بود یعنی نوعی نگاه جهانی و فرافرماسیونی به مسئله گذار ناتوان شد. ما همانطور که پیشتر هم بارها گفته ایم معتقدیم که گذار امری جهانی است و نمی توان آن را به شکل امری داخلی و گذار از یک فرماسیون یا شیوه تولید به دیگری درک کرد، ولی معتقدیم سیستم های تولیدی را باید به گونه ای دیگر و بر مبنایی دیگر تبیین کرد یعنی فئودالیسم را همچون "سیستم تولید برای مازاد"، سرمایه داری را "سیستم تولید برای سود" و سوسیالیسم را "سیستم تولید برای رفع نیازهای اجتماعی" همگی در جهان‌هایی با رشد ناموزون فهمید. به این موضوع بعدا با تفصیل بیشتری خواهیم پرداخت.

------------------------------------------------------------------------------------------

 شماره‌های گذشته را از روی لینکهای زیر می توانید دنبال کنید:

1 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/AGUST/657/bazgardim.html

2 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/AGUST/659/marksism.html

3 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/septamr/661/marks.htm

4 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/septamr/662/marks4.html

 5- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/october/664/marksism.html

6- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/october/666/marks.html

7- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/novamber/668/marksism7.html

8- http://www.rahetudeh.com/rahetude/2018/desamber/672/marksism.html

9 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2017/janweh/675/marksism.html

10 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2019/janvie/678/marksism.html

11 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2019/febri/681/marksism.html

12 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2019/merts/684/marksism.html

13 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2019/april/687/marksism.html

14 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2019/may/689/marksism.html

15 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2019/may/691/marksism.html

16 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2019/may/693/marksism.html

17 - http://www.rahetudeh.com/rahetude/2019/octobr/710/maksism.html

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 711 - 18مهر ماه 1398

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت