شورش مکرون علیه نظم جهانی قطب دومی که فرانسه در برابر چین و امریکا میخواهد ترجمه ع. خیرخواه |
از حدود یکساعت و نیم سخنرانی رئیس جمهور فرانسه "مکرون" در کنفرانس سالانه سفرای آن کشور ترجمه ای از رئوس مطالب مهم مطرح شده در این سخنرانی را می خوانید. مکرون روز سه شنبه، 27 ماه اوت، در کنفرانس سالانه سفرای آن کشور وضع جهان و اروپا و فرانسه و چالش های مقابل آن را برای دهه های آینده ترسیم کرد. ماکرون در آغاز این سخنرانی پس از اشاره به تردیدهای خود در بیان این سخنان و با اشاره به نشست گروه هفت و اینکه "آینده نشان خواهد داد که با موفقیت توام بوده یا نه" گفت: من می خواهم خیلی سریع دیدگاه هایم را با شما در میان بگذاریم و تابلوی سریعی از جهان و بینظمی های آن و در این چارچوب الویت هایمان ترسیم کنم. نظم بین المللی به شکلی بدیع دگرگون شده است بویژه تغییری عظیم، احتمالا برای نخستین بار در تاریخ ما، تقریبا در همه عرصه ها با ابعادی عمیقا تاریخی در حال روی دادن است. در درجه نخست یک دگردیسی و تغییر آرایش ژئوپولیتیک و استراتژیک را شاهدیم. ما یحتمل در دوران پایان هژمونی غرب بر جهان زندگی می کنیم. ما به یک نظم جهانی عادت داشتیم که از سده هجدهم شکل گرفته بود که بر مبنای هژمونی غرب بود که با برتری فرانسه، سپس انگلستان و بالاخره در سده بیستم در نتیجه دو منازعه بزرگ به برتری ایالات متحده انجامید. اوضاع اکنون تغییر کرده است. این تغییر برآمده از اشتباهات غربی ها در برخورد با پاره ای بحران هاست. همچنین برآمده از گزینش های آمریکاییها از سال ها پیش است و تنها به دولت کنونی (ترامپ) مربوط نمی شود ولی ما را ناگزیر می کند که درباره پیامدهای آن در منازعات خاورمیانه و نزدیک و نقاط دیگر بازاندیشی کنیم و لازم است دوباره درباره یک استراتژی عمیق دیپلماتیک، نظامی و شاید عناصر همبستگی که گمان می کردیم برای همیشه پایدار است بیاندیشیم. این همبستگی را با هم در لحظه های ژئوپولیتکی شکل داده بودیم که اکنون تغییر یافته است. مسئله دیگر ظهور قدرت های نوین است که احتمالا برای مدتی طولانی اهمیت آنها را دست کم گرفته بودیم. چین در درجه نخست. ولی همچنین استراتژی روسیه که باید گفت اکنون سالهاست که با موفقیت بیشتری به پیش می رود. هند با اقتصاد نوین آن که اکنون نه تنها قدرت اقتصادی که قدرتی سیاسی نیز هست. به هند، روسیه و چین نگاه کنیم. آنها درک سیاسی بسیار نیرومندتر از اروپایی های امروز دارند. آنها با جهان با یک منطق واقعی، فلسفه ای واقعی، با الهامهایی نگاه می کنند که ما آن را از دست داده ایم. همه اینها عمیقا در حال تکان دادن ماست و کارتها را از نو چیدن است. خطر این چرخش بزرگ با یک چرخش ژئوپولیتیک و نظامی دو برابر می شود چرا که در جهانی هستیم که در آن منازعات شدت می گیرد و من دو خطر اصلی می بینم. نخست اینکه سرشت این منازعات تغییر کرده و روز به روز بیشتر قربانی های غیرنظامی می گیرد. دوم اینکه وحشیگری از نو آغاز شده و در این عرصه نیز نظمی که یقین ما و سازماندهی ما بر روی آن قرار داشت در حال نابودی است. ما اکنون معاهدات مربوط به محدودیت تسلیحات را در سکوت و معصومیت کنار می گذاریم. همه اینها پرسشهایی عمیق را دربرابر ما قرار می دهد. نخست اینکه دادههای گذشته و عادتهای ما دیگر معتبر نیستند. و دوم اینکه ما باید درباره استراتژی خودمان بیاندیشیم چرا که آن دو قدرتی که اکنون کارتهای واقعی را در اختیار دارند عبارتند از ایالات متحده و چین. و ما دو گزینشی در برابر این دگرگونی بزرگ داریم: یا متحد کوچک یکی از این دو، یا کمی از این و کمی از آن باشیم؛ یا تصمیم بگیریم که سهم خود را در این بازی داشته باشیم و اثر بگذاریم. در همین زمان ما با یک بحران بی سابقه اقتصاد بازار مواجه هستیم که در اروپا و برای اروپا اندیشیده شده بود و از چند دهه پیش منحرف گردید. نخست این اقتصاد بازار عمیقا مالی شده و آنچه اقتصاد بازار یا به گفته برخی اقتصاددانان بازار اجتماعی بود و در مرکز توازنی که ما بدان اندیشیده بودیم قرار داشت اکنون به یک اقتصاد انباشتی تبدیل شده است. در وهله اول مالی شدن و سپس تحولات تکنولوژیک بدانجا انجامید که یک تمرکز فزاینده ثروت در نزد قهرمانان، یعنی هوشمندان کشور ما، متروپلهای بزرگی که در جهانی شدن کامیاب شدند و در کل کشور انجامید. ولی اکنون اقتصاد بازار که تا به امروز به لحاظ نظری دارای امتیاز نسبی بود و همه ان چیزهایی که ما پذیرفته بودیم و کشور ما و جهان را از فقر بیرون آورده بود از نو به نابرابریهایی انجامیده که دیگر قابل دوام نیست. این اقتصاد بازار نابرابریهای بیسابقهای را بوجود آورده که بنوبه خود نظم سیاسی ما را عمیقا دگرگون کرده است. در درجه نخست مشروعیت این نظام اقتصادی به زیر سوال رفته است. چگونه به مردم مان بگوییم که این سازمان اقتصادی درستی است در حالی که آنها سهم خود را در آن نمی یابند. و اکنون باید بدان بیاندیشیم که چگونه در این سیستم توازن ایجاد کنیم، سیستمی که فقط فرانسوی نیست، بلکه اروپایی و جهانی است. آن زمان که به مردم مان می گفتیم کارخانههائی که از فرانسه می روند کار درستی می کنند و به سود شماست، که اشتغال به لهستان و چین و ویتنام می روند و دوباره باز می گردند پایان یافته است. ما دیگر این داستان را نمی توانیم ادامه دهیم. بنابراین ما باید ابزارهای تاثیرگذاری بر جهانی شدن را پیدا کنیم، همچنانکه باید درباره این نظم جهانی از نو بیاندیشیم. اگر ما به همین راه ادامه دهیم برای همیشه کنترل را از دست خواهیم داد و آن زمان از صفحه روزگار محو خواهیم شد. من این را با یقین به شما می گویم. تمدن نابود خواهد شد و کشور ما به همچنین و اروپا. اروپا نابود خواهد شد و جهان در حول دو قطب سازماندهی خواهد شد : ایالات متحده و چین. روابط با روسیه : در این کوشش ما برای تفکر دوباره بر روی رابطه های بزرگ، مسئله رابطه ما با روسیه مطرح است. ما از زمان سقوط دیوار برلین روابط خودمان را با آن کشور، بر اثر یک سلسله سوتفاهمها، بر مبنای سوءظن قرار داده ایم. من در این درخواست تجدید نظر در این روابط دچار هیچ گونه خوش خیالی نیستم ولی متکی بر یک سری بدیهیات هستم. ما در اروپا هستیم و روسیه به همچنین. و اگر ما نتوانیم در این یا آن زمان کاری مثبت با روسیه انجام دهیم در تنشی عمیقا بیهوده باقی خواهیم ماند. ما اکنون در سرتاسر اروپا با نزاعهایی روبرو هستیم که به بن بست رسیده اند. و ما با اروپایی روبرو خواهیم بود که صحنه مبارزه استراتژیک میان ایالات متحده آمریکا و روسیه خواهد بود. در اساس ما همچنان پیامدهای جنگ سرد را بر روی خاکمان خواهیم داشت و نخواهیم توانست برنامه عمیق ایجاد دوباره تمدن اروپایی را به پیش بریم. زیرا این کار را بدون تفکر مجدد و بسیار عمیق بر روی پیوند با روسیه نمی توان انجام داد. علاوه بر آن به نظر من دور کردن روسیه به خارج از اروپا یک اشتباه بزرگ استراتژیک است زیرا ما روسیه را به سمت قدرت بزرگ دیگری یعنی چین سوق می دهیم که به هیچوجه بسود ما نیست. در عین حال باید گفت که روابط ما با روسیه در چارچوب سوءظن تنظیم و ساختاربندی شده است. امروز روسیه با حملات سایبری، ثبات زدایی از دموکراسی برنامهای عمیقا محافظه کارانه و علیه برنامه اتحادیه اروپا دارد. و همه اینها در جریان سالهای دهه 1990 و 2000 شکل گرفت زمانی که یک سلسله سوتفاهمها نقش بازی کرد و اروپا هم احتمالا نتونست یک استراتژی درست در پیش گیرد و این احساس را بوجود آورد که به اسب تروای "غرب" تبدیل شده که هدف نهایی آن ویران ساختن روسیه است و روسیه تصورات خود را بر مبنای ویران کردن غرب و در نتیجه تضعیف اتحادیه اروپا شکل داد. ما اکنون در اینجا قرار داریم. ما می توانیم از آن ناراحت باشیم، می توانیم در این جنگ روی مواضع باقی بمانیم ولی این مطابق با منافع عمیق ما نیست. منافع ما در این نیز نیست که خود را در یک ضعف احساس گناه نسبت به روسیه قرار دهیم و همه موضوعات اختلاف و نزاعهای گذشته را فراموش کنیم. ولی من معتقدم این چارچوب را باید عمیقا بررسی دوباره کرد. بنظر من باید ساختمان نوینی از اعتماد و امنیت در اروپا بوجود آوریم زیرا اروپا هرگز ثبات نخواهد داشت، هرگز در امنیت نخواهد بود، اگر روابطمان را با روسیه صلح آمیز و روشن نسازیم. به صراحت بگویم این مطابق با منافع برخی از متحدان ما نیست. برخیها حتی ما را به سمت آن راندند که تا می توانیم مجازاتهای بیشتری علیه روسیه اعمال کنیم زیرا مطابق منافع آنها (امریکا- م) بود. هر چند که دوستان ما هم هستند. اما اینها منافع ما نیست. و بنظر من برای آنکه بتوانیم به هدفی که به آن اشاره کردم یعنی پایه گذاری مجدد یک برنامه واقعی اروپایی در این دنیایی که با خطر دوقطبی شدن {آمریکا و چین} روبروست، باید بتوانیم جبهه متحدی میان اتحادیه اروپا و روسیه بوجود آوریم و چنین چیزی ناگزیر است. برای این کار - و این چیزیست که من به رئیس جمهور پوتین گفتم - باید گام به گام پیش رفت. برای این کار باید هر روز کوشید زیرا دیگر بازیگران هر روز می کوشند تا این برنامه را مورد تهدید قرار دهند از جمله در سمت روسها زیرا در آنجا هم بازیگران بسیاری در دستگاه ها، در نیروهای اقتصادی وجود دارند که با حملات و تحریکات خود خواهند کوشید این طرح را شکننده سازند. ما زمانی که حاکمیت خود و همکارانمان به خطر بیفتد بسیار محکم خواهیم بود. ولی باید به لحاظ استراتژیک راههای نزدیکی را پیدا کنیم و شرایط بنیادین خود را مطرح کنیم. باید از منازعات به بن بست رسیده در سطح قاره اروپا خارج شد. باید درباره مهار تسلیحات قراردادی، اتمی، شیمی و بیولوژیک چارهای اندیشید زیرا کافیست به شرایطی که در آن قرار داریم نگاه کنید. ما اروپایی هستیم که مسئله تسلیحات را در دست معاهداتی قرار داده که مربوط به قبل از پایان جنگ سرد بین آمریکا و روسیه است. آیا این آن اروپایی است که گمان می کند آینده اش را می سازد؟ من به چنین چیزی اعتقاد ندارم و بنابراین باید در این مورد با روسیه گفتگو کرد. پایان معاهده کنترل سلاحهای میان برد ما را ناگزیر از چنین گفتگویی می کند زیرا این موشکها بر روی خاک ما فرود خواهند آمد. موضوع سوم که باید با روسیه درباره آن بیاندیشیم مسئله استراتژی فضایی است. ضمن اینکه در این زمینه در گذشته هم کار کرده ایم و تا آنجا که می دانم در این عرصه متحدان ما آمریکاییها نیستند. ما باید با روسیه به یک استراتژی درباره فضای سایبری بیاندیشیم که بسیار از آن دور هستیم. امروز حملات سایبری هر روزه ادامه دارند ولی باید آن را علنی و بدون خوش خیالی مطرح کرد، در این زمینه تبادل نظر کرد و بطور خستگی ناپذیر برای ایجاد یک تقویم اعتمادسازی کوشید. ما ضمنا به یک گفتگوی استراتژیک نیاز داریم برای آنکه بتوانیم شرایط حاکمیت فنآوری خودمان را در عرصه صنعتی بسازیم. هیچکدام از اینها بدیهی نیست، هیچکدام آسان نیست و شما هر روز با دلایلی روبرو هستید که در این سمت حرکت نکنید. من از شما (سفرا) می خواهم که به تحریکات تسلیم نشوید، همواره از منافع ما، حاکمیت ملی ما دفاع کنید، نیرومند بمانید ولی عمیقا معتقدم که باید در یک گفتگوی صریح و مطالبه گرانه با روسیه کارتها را از نو چید. و ما باید در حول این محور حرکت کنیم، اگر می خواهیم به یک استراتژی اروپایی دست یابیم. این چیزیست که در روزهای آینده وزرای خارجه و نیروهای مسلح با سفر چند روز آینده خود به مسکو انجام خواهند و در یک گفتگوی 2+2 با روسها شرکت خواهند کرد. ما اکنون یک گفتگوی مدام با رئیس جمهور پوتین را پی می گیریم و می خواهیم یک گروه کاری تشکیل دهیم تا بر روی تفاهم بر سر یک ساختار مشترک پیش برویم. و البته یکی از مهمترین موارد آن است که بتوانیم در زمینه نزاع روسیه و اوکراین بر مبنای توافق مینسک گام برداریم. از این نظر گفتگوهای اخیر امکان داد به پیشرفتهای مشخصی دست یابیم که همراه با صدراعظم آلمان در روزهای آینده جلسه دیگری از سران تشکیل خواهد شد. برای درک وضع باید به استراتژی روسها برای خود نیز توجه کنیم. به این کشور بزرگ نگاه کنید که توانسته است بر اثر ضعفهای ما یک قدرت مانور دوباره بدست آورد. از پنج سال پیش بدینسو روسیه جایگاهی بیسابقه در همه منازعات بزرگ جهان بدست آورده است، روسیه این جایگاه را بدست آورده زیرا ایالات متحده، بریتانیا و فرانسه ضعیف بودند. ما خطوط قرمزی ترسیم کردیم و آنها آن را زیر پا گذاشتند و ما واکنشی نشان ندادیم. آنها وضع را خوب درک کردند و به پیشرفت خود ادامه دادند ما باید در این زمینه منطقی داشته باشیم و بسود ما نیست که بخواهیم با همسایه خود با منطق قدرت سخن بگوییم. روسیه در وضع کنونی تمام منافع خود را به حداکثر رسانده است : به سوریه بازگشته، به لیبی بازگشته، به افریقا بازگشته و در همه منازعات بدلیل ضعف یا اشتباهات ما حضور دارد. آیا این وضع ادامه خواهد داشت. من گمان نمی کنم این پرسشی است که همواره باید از خود داشته باشیم، کشوری که سرمایه گذاری سنگینی روی تسلیحات خود انجام داده و این همه ترس در ما ایجاد کرده . بنابراین ما باید در گفتگوی صریح با روسیه در یک لحظه معین که به ناگزیر خواهد رسید گزینشی استراتژیک را ارائه دهیم و این وظیفه ماست که آن را تدارک ببینیم.
تلگرام راه توده:
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 706 - 14 شهریور ماه 1398