در فرهنگ غرب «نخبگان» به افرادی در جامعه اطلاق می شود که در تعریف
عامیانه؛ دارای قابلیت ها و توانائی های بیشتری نسبت به دیگر افراد جامعه
هستند.
نخبهگرایی باور یا گرایشی است که طبق آن افرادی مدعی هستند که از بدو تولد
دارای ویژگی های سرآمدی معینی هستند و از تخصص یا مهارت های بالقوه ای چون:
از تباری مشخص و والا ، دارای کیفیت یا ارزش ذاتی بیشتر، هوش بیشتر، دارای
ثروتی بیشتر بوده و در نتیجه باید اثرگذاری یا اقتدارشان از دیگر افراد
جامعه بیشتر باشد و دیدگاهشان در موضوعی خاص باید از دیگران جدی تر گرفته
شود، یا بهای بیشتری بدان داده شود. خلاصه اینکه شرایط رهبری جامعه را از
دیگر افراد جامعه بیشتر دارا هستند.
«ویلفردو پارتو» نظریه پرداز ایتالیائی قرن هیجدهم باور داشت که: نخبه کسی
است که ذاتاً دارای امتیازات هوشی، جسمی و روانی بیشتری است! و این موضوع
او را بر دیگران برتری می بخشد!. اصطلاح ذات و ذاتا به معنی فطرت نیز هست و
اینکه شخصی صفاتی مثل باهوشی، زیرکی، قدرت فرماندهی و رهبری را در موقع
تولد با خود همراه داشته باشد. این نوع کلمات مثل: «ذات اقدس همایونی» از
جمله اصطلاحات کهنه شده دوران فئودالیسم و سیستم پدرشاهی است. کلمه «
شاهزاده» کلیه معانی تعریفی را در این رابطه در درون خود داشت. بدین معنی
که در دوران فئودالیسم گفته می شد: فلانی « شاهزاده» است. بدین معنی که از
مادرش شاه زائیده شده است. بدین ترتیب قدرت مسلط «فئودالیستی ـ پدر سالاری
ـ شاهنشاهی»، جامعه بی اطلاع دوران فئودالیسم را مجبور به تبعیت از این
اصطلاح و حامی چنین لقبی کرد. به زبان عامیانه با نهادن کلمه «شاهزاده» در
دهان مردم عملا و غیر مستقیم به مردم عامی تحمیل و القاء می شد که این شخص
چون شاهزاده است پس « آش کشک خاله است، بخورید به پایتان نوشته می شود و
نخورید هم پایتان نوشته می شود. » یعنی ایشان به عنوان نخبه از مادرش شاه
زاده شده و «تمام شد و رفت...».بقایای سیستم پوسیده خان خانی و پدرشاهی در
«عصر دیجیتال» نیز همچنان بخشی از فرهنگ کلماتی خود را به فرهنگ عامه تحمیل
می کند. مثل همین کلمه «نخبه» که کلیه معانی ذکر شده در بالا را در خود
مستتر دارد. ظاهرا نخبه کسی است که از خانواده ای نجیب زاده متولد شده و
طبیعتا! دارای ذاتی پاک! هوشی بالا و قدرت رهبری بی چون و چرا است!
بدیهی است که این اصطلاح عامیانه عملا تعریفی تبعیض گرانه و به معنی کامل
کلمه «طبقاتی» است. به این معنی که ظاهرا افراد نخبه انسان هائی هستند که
توانائی یادگیری و مدیریتی آنها از « روز ازل» و مادرزادی در آنها وجود
داشته است. این ادعا در سالهای اخیر در ایران نیز توسط یکی آقازاده های بی
تجربه با عنوان «ژن برتر» مطرح شد که ابزار سوء استفاده تبلیغاتی جناح راست
حکومتی واقع شد.
« سی. رایت میلز» جامعه شناس آمریکائی در کتاب نخبگان قدرت مینویسد:
نخبگان « این حلقههای سیاسی، اقتصادی، و نظامی، که مجموعه پیچیدهای از
گروههای منطبق بر هم و کوچک اما غالب و مسلط هستند، در تصمیمگیریهایی
شریکند» و «به عنوان یک اصل، یکدیگر را میپذیرند، یکدیگر را درک میکنند،
با یکدیگر ازدواج میکنند و حتی اگر همراه با یکدیگر هم نباشند، مانند
یکدیگر فکر و کار میکنند.» «میلز» بر این عقیده است که : دموکراسی در
آمریکا به علت تمرکز فزایندهٔ سیاسی در دست یک گروه نخبهٔ سهگانه مرکب از
«مقامات بلند پایهٔ حکومت فدرال»( امثال رونالد ریگان، جرج دبیلیو بوش و
ترامپ.م) و «سرآمدان شرکتهای بزرگ» (کنسرن های سرمایه داری.م) و «افسران
بلندپایهٔ ارتش» (پنتاگون.م) تضعیف میشود. او نقش آموزش و پرورش را بسیار
مهم میداند و میگوید اعضای جوان طبقه بالا به مدرسههای برجسته (
خصوصی.م) میروند که در دانشگاههای معتبر مانند «هاروارد و ییل ،
وپرینستون » را بر آنها میگشاید. ورود آنها به باشگاههای اختصاصی ورود
به دانشگاهها را آسان میکند. ورود به این باشگاهها نیز عضویت در
باشگاههای اجتماعی مهم شهرهای بزرگ را در پی دارد که دروازهای است به سوی
شغلهای برترو مقام های بالاتر.
خصوصی سازی و از جمله آن خصوصی سازی مراکز تحصیلی در غرب از سالهای 1970 به
بعد با رهبری «مارگارت تاچر» نخست وزیر انگلیس و «رونالد ریگان» رئیس جمهور
آمریکا در اطاق های فکر جهان سرمایه داری امپریالیستی تدوین شد و سپس بعد
از پیاده شدن در خود غرب توسط صندوق بین المللی پول و بانک جهانی بویژه در
فرصت پیش آمده پس از فروپاشی « سوسیالیسم واقعا موجود» به دیگر کشور های
جهان سوم و در حال رشد تحمیل شد. نام ایدئولوژیک این عملکرد سیاسی ضد مردمی
«نئولیبرالیسم» عنوان شده است. در یک کلام نئولیبرالیسم خصوصی سازی افزار
گسیخته کلیه ساختارهای دولتی (عمومی) و نیمه دولتی و باز و پس گیری کلیه
امکانات دولتی است که در اثر مبارزاتی طولانی توسط اتحادیه های کارگری و
مراکز روشنفکری آن زمان غرب، به دولت های لیبرال سابق در غرب تحمیل شده بود
و هدف از آن تسهیل زندگی زحمتکشان بویژه تهی دستان بود. نام ایدئولوژیک
چنین عملکرد سرمایه داری صنعتی اولیه ( در مقایسه با نئولیبرالیسم)،
لیبرالیسم نام داشت. پدیده ای که امروزه «شیخ با چراغ» برای یافتنش «همی
گرد شهر می گردد». لیبرالیسم قبل از تحمیل نئولیبرالیسم به جامعه کار و
زحمت، یک متلک سیاسی بود که توسط نیروهای مردمی بر علیه طرفداران نظام
سرمایه داری اطلاق می شد، اما با تحمیل شدن نئولیبرالیسم توسط نخبگان
سرمایه داری امپریالیستی، اکنون اصطلاح لیبرالیسم در عمل اما نه در حرف به
کلمه ای مثبت تبدیل شده است. ( باز هم در مقایسه با نئولیبرالیسم). چپ
سیاسی امروزه در غرب در مقام نفی نئولیبرالیسم عملا و مجبورا خواستار
بازگردانده شدن سیستم اقتصادی دولتی ـ حتی نیمه دولتی از نوع سرمایه داری
دولتی است و این نیز از جمله چالش های چپ جدید در غرب می باشد.
روزنامه چپگرای «یونگه ولت: که یکی از ارکان رسانه ای مهم جریان چپ در
آلمان است در رابطه با کوشش «حزب کارگر انگلیس» به رهبری «جرمی کوربین»
علیه نخبه گرائی و کوشش برای به تصویب رساندن برنامه مدون این حزب بمنظور
دولتی کردن بخشی از ساختار کشوری نوشت: حزب کارگر انگلیس می کوشد از جمله
مجموعه سیستم تحصیلات خصوصی ویژه «نخبگان» کشور را دولتی کند.
مدارس خصوصی ابزار نیرومندی برای صاحبان قدرت در انگلیس اند و از این طریق
صاحبان سرمایه و قدرت تسلط خود را برجامعه محکم تر می کنند. مراکز تحصیلات
خصوصی در انگلیس بمثابه «اتوبان های سریع السیری» هستند که راه خانواده
نخبگان را در دسترسی به قدرت و مقام و سود باز بیشتر هموار می
کنند.«دانشگاه های آکسفور و کمبریچ» از جمله معروفترین این مراکز تحصیلی
هستند.«مجتمع کالج خصوصی ایتون» تاکنون20 نخست وزیر « تولید» کرده است.
جدیدترین تولیدی و محصول این مجتمع «بوریس جانسون» نخست وزیر فعلی می باشد
.
حزب کارگر انگلیس تقاضای برچیده شدن کلیه مراکز تحصیلی خصوصی در انگلیس را
در برنامه حزبی خود دارد.«لان لاوری» رئیس هیئت مدیره حزب کارگر نیز از این
برنامه کاملا حمایت می کند.
کمپین « حزب کارگر انگلیس علیه مدارس خصوصی» از طریق آمار و ارقام ثابت می
کند که با وجود اینکه 7 درصد دانش آموزان انگلیس در مدارس خصوصی تحصیل می
کنند، اما این قشر از نخبگان در جامعه عملا حضور بسیار چشمگیرتری نسبت به
دیگر اقشار جامعه دارند. در جامعه انگلیس در حال حاضر 65 درصد وکلا، 70
درصد وزرای کابینه دولت «بوریس جانسون» از حزب محافظه کار انگلیس، 44 درصد
قشر بالای روزنامه نگاران و 16 درصد رواسای دانشگاه ها و مدارس عالی فارغ
التحصیلان مدارس خصوصی هستند. خود «بوریس جانسون» نخست وزیر جنجالی انگلیس
دست پخت یکی از این مدارس خصوصی انگلیس است. او در سال 1977 با دریافت بورس
کینگ وارد کالج اتین، مدرسه مستقل شبانهروزی نخبگان شد و تحصیلات دانشگاهی
خود را با دریافت بورس تحصیلی آکسفورد در زمینه مطالعه متون کلاسیک پی
گرفت. او که روزنامه نگاری خوانده است، نمونه ای از نسل فارغ التحصیل
دانشگاه اکسفورد است که بر سیاست و رسانههای قرن بیست و یکم بریتانیا
سیطره یافته اند. اعضای ارشد حزب محافظه کار بریتانیا چون ویلیام هیگ،
مایکل گوو، جرمی هانت، ونیک بولزهمگی از جمله این نخبگان می باشند. (نوعی
فراماسیونری نوین را این سیستم تداعی می کند- م)
«یونگه ولت» همچنین از قول هفته نامه اشپیگل چاپ آلمان نوشت: از مراکز
تحصیلی خصوصی انگلیس به عنوان « مراکز قدرت اقتصادی» نیز نام برده می شود.
بطور مثال فقط مجتمع کالج خصوصی ایتون در سال تحصیلی2016 ـ 2017 مبلغ 65
میلیون یورو به عنوان هزینه تحصیلی از دانشجویان دریافت کرده است. همچنین
این مجتمع آموزشی 175 هزار یورو به عنوان کرایه و نیز از راه جمع آوری
اشیاء هنری و عتیقه درآمد داشته است. مجتمع آموزشی خصوصی ایتون مدت ها است
که به یک «کنسرن» تبدیل شده است. در اوائل سالهای 2000 برنامه باز هم بیشتر
خصوصی سازی مراکز تحصیلی انگلیس از طریق جناح راست حزب کارگر و توسط دولت
«تونی بلر» اعمال شد.
برنامه فعلی حزب کارگر انگلیس خواستار انحلال مراکز آموزش خصوصی و ادغام
کلیه مراکز آموزشی کشور در یک مجموعه دولتی است. زمانی که مجتمع تحصیلات
خصوصی ایتون در سال 1440 تاسیس شد، قرار بود این مرکز محل آموزش کودکان بی
بضاعت باشد اما امروزه 90 درصد مراکز آموزش خصوصی انگلیس عملا در حیطه تسلط
10 درصد از خانواده نخبگان انگلیس است.
در صورتی که ماه سپتامبر حزب کارگر انگلیس برنامه پیشنهادی خود را در مجلس
قانون گذاری به تصویب برساند؛ قادر خواهد بود ادامه در خواست های خود را
مطرح کند. حزب کارگر می کوشد تا دولتی کردن سیستم های آب و برق و پست و حمل
و نقل قطار ها را نیز به تصویب برساند.
تلگرام راه توده:
https://telegram.me/rahetudeh |