آیا ج. اسلامی سیاستی منطقی برای مقاومت دربرابر امریکا دارد؟ |
هفته گذشته دولت آمریکا، به برزیل درباره استفاده از تکنولوژی نسل پنجم پرسرعت اینترنت موسوم به "جی5" از چین هشدار داد. قبلا نیز آمریکا در همین مورد به انگلستان فشار آورده بود که در نهایت موجب جمع کردن آنتنهای موبایل جی5 و خسارت هنگفتی به انگلستان بدلیل مقابله به مثل چینیها بابت یک معامله خرید چین از انگلستان شد. همین هفته آمریکا خروج بخشی از نیروهای نظامی خود از آلمان را اعلام کرد و یکی از دلایل آن را مشارکت آلمان در پروژه نورداستریم و لوله کشی گاز از روسیه اعلام کرد. پیش از آن آمریکا فشارهای سنگینی را به مکزیک و کانادا در چارچوب موافقتهای میان آن دو کشور با آمریکا وارد کرده بود و این غیر از مداخلات مستقیم و انواع و اقسام کودتاها در آمریکای مرکزی و لاتین است. در همین اواخر فشار آمریکا به پاناما موجب انصراف پاناما از همکاری با چین برای لایروبی و گسترش کانال پاناما شد. انصرافی که خسارتی هنگفت به پاناما وارد آورد زیرا چین دست به کار ایجاد کانالی موازی و به مراتب بزرگتر با همکاری دولت چپ گرای نیکاراگوئه شد که به محض افتتاح عملا جانشین کانال پاناما خواهد گردید. آمریکا همچنین فشار خود را به کشورهای مختلف نظیر ترکیه، مصر، هند بابت خرید سلاح از روسیه افزایش داده است و آنها را به تحریمهای اقتصادی تهدید می کند. این واقعیت امریکاست. امپریالیسمی که استقلال هیچ کشوری را، حتی نزدیکترین متحد خود مانند انگلستان یا یکی از قویترین اقتصادهای دنیا مانند آلمان را به رسمیت نمی شناسد، چه رسد به دولتهای کوچک. نه اینکه فقط به رسمیت نمی شناسد، بلکه آنها را با ابزارهای نظامی و سلاح اقتصادی تهدید می کند. 12 ناو هواپیمابر و 735 پایگاه نظامی آمریکا در جهان اسباب بازی یا مراکز تفریحی نیستند. اینها ابزار مداخله و تهدید مداوم استقلال کشورهایی هستند که مطابق میل آمریکا عمل نکنند. سال گذشته رئیس جمهور آمریکا بدون آنکه به رهبران عراق اطلاع دهد سوار هواپیمای نظامی خود شد و در وسط خاک عراق فرود آمد و از نظامیان عراقی بازدید کرد و از آنجا هم دوباره سوار هواپیما شد و به آمریکا بازگشت. انگار نه انگار که در عراق دولتی و رئیس جمهوری و حکومتی و اساسا ملتی مستقل وجود دارد. همین کار را با افغانستان هم بارها تکرار کردهاند. بنابراین داستان پردازی نباید کرد. اینکه ما رفتیم و سفارت آمریکا را اشغال کردیم و این گویا باعث شد که از پیشرفت و رفاه محروم شویم یک داستان پردازی است که فقط می تواند ساده لوحها را فریب دهد. ایران را اگر دو دستی هم تقدیم آمریکا کنیم رفتارش با ما مانند عراق و افغانستان خواهد بود. بهترین مناسبات اقتصادی و سیاسی و نظامی را هم که با آن داشته باشیم سرنوشتمان بهتر از فیلیپین نخواهد بود، کشوری که از پایان سده نوزدهم رسما زیر قیمومت آمریکا قرار داشت و از 1945 ببعد تا پایان دیکتاتوری مارکوس و حتی پس از آن متحد رسمی آمریکا بود و امروز فقیرترین و عقب مانده ترین کشور آسیای جنوب شرقی است، یعنی در همان منطقهای که بیشترین توسعه اقتصادی دهههای اخیر در آنجا روی داده است. معنای این سخن آن است که حالا باید برویم با آمریکا مثلا بجنگیم و ترور کنیم و بمب بگذاریم و وظیفه نابود کردن آمریکا را به تنهایی در این جهان بر عهده بگیریم؟ به هیچوجه. معنای این سخن آن است که اول بدانیم با چه قدرتی و با چه ماهیتی طرف هستیم و به مردم خودمان درباره آن دروغ نگوییم. نه اینکه مانند رهبران جمهوری اسلامی یک عنوان "استکبار" بسازیم و به هر کسی که قدرت دارد بدون آنکه به میزان و ماهیت این قدرت توجه کنیم آن را بچسبانیم. یا مانند برخی رهبران عرب که مدعی بودند دشمن اصلی ما اسرائیل است و حالا برای مبارزه با اسرائیل می خواهیم با آمریکا متحد شویم! نظریهای که برخیها در سپاه پاسداران ایران هم دنبال آن هستند و با بزرگ کردن اسرائیل می خواهند کنار آمدن با آمریکا را به حساب مبارزه با اسرائیل توجیه کنند. در حالیکه اسرائیل اگر آمریکا نباشد یک سال هم نمی تواند به حیات خود ادامه دهد. بعد از اینکه به مردم درباره ماهیت این امپریالیسم که استقلال هیچ کشوری را چنانکه دیدیم نمی پذیرد دروغ نگفتیم، وقتی میان آن با بقیه قدرتها علامت تساوی نگذاشتیم، آنوقت می شود به راههای مبارزه با آن پرداخت و استقلال خود را نیز حفظ کنیم. یعنی به مسئله متحدان و دوستان و شرکا و همکاران و در مرحله بعد آن دسته از کشورهایی که هر چند خود ممکن است قدرتی استعماری باشند ولی با این امپریالیسم آمریکایی دچار زاویه یا تضاد منافع هستند نیز فکر کنیم. یعنی به رابطه با بقیه کشورهای جهان. در میان آنها متحدان خود را انتخاب کنیم و کشورهایی که با ما متحد نمی توانند باشند ولی حاضرند استقلال ما را بپذیرند یا لااقل با امپریالیسم آمریکایی علیه کشور ما همراه نشوند. در کنار اینها باید به ندادن بهانههای بی دلیل و باز کردن راه مناسبات عادی بدون سلطه نیز فکر کرد و برای آن کوشید زیرا آمریکا برای تحمیل خواستهای خود به دیگر کشورها نیاز به بهانه دارد و بی دلیل نمی خواهد و نمی تواند افکار عمومی جهانی را برعلیه خود بسیج کند. همانطور که نزدیک به هفتاد سال است نتوانسته جزیره کوچک کوبا در کنار گوش خود را از پای دراورد زیرا رهبران آن کشور به آمریکا بهانه ندادهاند. کافی بود دو قایق و چند مسلسل به سمت آمریکا روانه می کردند تا اکنون از کوبا چیزی باقی نمانده باشد. این کارها نشانه انقلابی گری نیست، نشانه بی خردی و بی مسئولیتی است. تجربه کوبا همچنین نشان می دهد که برقراری مناسبات عادی و صلح آمیز با امپریالیسم آمریکایی کار دشواریست. بیش از شصت سال است که کوبا از آمریکا می خواهد که با آن کشور حداقل مناسبات دیپلماتیک برقرار کند و آمریکا زیر بار آن نمی رود. کوبا سفارت آمریکا را هم اشغال نکرده ولی آمریکا فقط بخاطر آنکه انقلاب کرده و به آن کشور باج نمی دهد حاضر نیست مناسبات سیاسی و دیپلماتیک با کوبا داشته باشد. بنابراین کوشش برای ایجاد مناسبات دیپلماتیک و عادی با آمریکا برای کشوری که ماهیت این امپریالیسم را شناخته خود نوعی مبارزه انقلابی است!
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 749 - 16 مرداد ماه 1399