بمناسبت انتشار ترجمه تز دکترای او درایران "مریم فیروز" زنی که چهره فرهنگی او را باید شناخت! منبع- روزنامه شرق خسرو باقری |
آنهایی که با شخصیت سیاسی و اجتماعی مریم فیروز(عضو هیات سیاسی حزب توده ایران و همسر نورالدین کیانوری که پس از یورش به حزب توده ایران بشدت شکنجه شد و 10 سال در زندان انفرادی ماند)، چه به صورت مستقیم و چه غیرمستقیم و از طریق آثار ایشان آشنا بودند، کمتر میدانستند که او دکترای زبان و ادبیات فرانسه دارد. شخصیت فرهیخته، مبارز و والای او، به هیچکس اجازه نمیداد او را با لقب دکتر خطاب کند یا از تبار اشرافی او سخن بگوید. او مادر، رفیقمریم، خالهمریم و مریمخانم بود. خوشبختانه اخیرا به همت حامد فولادوند و کیانا شریفی، تز دکترای ایشان از زبان فرانسه به فارسی ترجمه شده و نشر تاریخ ایران آن را منتشر کرده است. مریم فیروز هرگز در عمر بلند خویش (1292-1386)، علیرغم امکانات سازمانیاش، به انتشار این اثر که خدمتی بزرگ به فرهنگ و زبان فارسی است، دست نزد. رساله ایشان «تأثیر فرهنگ ایران بر آثار نویسندگان فرانسه عصر روشنگری» نام داشته است که در برگردان فارسی آن مترجمان بهتر دیدهاند که آن را با نام «تأثیر فرهنگ ایران بر اندیشمندان عصر روشنگری» به چاپ بسپارند. مریم فیروز در سال 1963 (1342) در دانشکده فلسفه شهر لایپزیک آلمان دموکراتیک از این رساله دفاع کرد. در حالی که اکثر صاحبنظران ایرانی و خارجی بهطور عمده از تأثیر فرهنگ روشنگران اروپایی بر فرهنگ آزادیخواهانه مردم ایران سخن گفتهاند - که البته در آن نه تردیدی هست و نه دلیلی برای شرمندگی- اما شاید تز دکترای مریم فیروز، فتح بابی بوده است بر تأثیر اندیشمندان آزادیخواه ایران بر روشنگران اروپا. فتح بابی که به واسطه تسلط طولانیمدت استعمار و رخنه نوعی ازخودباختگی در میان متفکران ما، چندان که ضروری و مفید است، تداوم نیافته است. 1 سده هجدهم میلادی را عصر روشنگری اروپا نامیدهاند و عصر نبرد مدرنیته با دنیای سنت. برای مدرنیته و سنت، تعریفها و تفسیرهای گوناگونی ارائه شده است، اما بهطور کلی مقوله «مدرنیته» بر ارزشهایی همچون خردباوری، آزادی، حقوق فردی، قانونمداری و... استوار است، در حالی که سنت بر میراثی از ایمان، امت، اطاعت و... تکیه کرده است. در عین حال، این نبرد با دوران انحطاط سلسله صفویه و آغاز تسلط نظام متکی بر سرمایه، نهتنها بر ایران، بلکه بر شرق و بهویژه چین همزمان است. با پیشرفت سرمایهداری و ورود به مرحله امپریالیسم در اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیستم میلادی، یعنی در نیمههای سده سیزدهم خورشیدی، سلطه تمامعیار استعمار، بهویژه استعمار روسیه و انگلیس، در تمام نسوج حکومت قاجار که مستبدانه بر ایران فرمان میراند، آغاز شد. این نبرد سنت و مدرنیته در ایران، سرانجام در نبرد مشروطهخواهان و مستبدان در انقلاب مشروطیت ایران (1284-1288) آشکار شد. در این کتاب مریم فیروز، ابتدا نگاهی بس فشرده به تاریخ ایران و شرایط اجتماعی فرانسه در سده هجدهم میاندازد و سپس به بررسی و نقد آرای اندیشهورزان اروپایی آن دوران میپردازد. او بررسی خود را با فرانسوا ماری آروئه، مشهور به ولتر (1694-1778) آغاز میکند که خرافات و هر شکلی از تعصب و تاریکاندیشی را مورد حمله قرار میداد و تساهل و مدارا را شرط خردورزی انسان آزاد میپنداشت. خانم فیروز اذعان میکند گرچه ولتر در مجموع نگاه مهربانانهای به شرق و ایران داشته، اما اطلاعات او درباره فرهنگ ما دقیق نبوده است. ولتر در کتاب خود با عنوان «مدارا نزد گبرها»، از وجود تساهل و مدارا در میان زرتشتیان ایران استقبال میکند و خود را مدیون اندیشمندانی همچون آنکتیل دوپرون2 میداند که درباره تاریخ ایران و بهویژه سلسله صفویان، سعدی و زرتشت مطالعه کردهاند. مریم فیروز با نکتهسنجی مینویسد که در اغلب روایتهای ولتر، مکانها و اسامی شرقیاند، ولی طرح و مضمون داستان، غربی است. موضوع روایت ظاهرا به جامعه فرانسه بازمیگردد، اما هدف اصلی نویسنده بهچالشکشیدن وضعیت کشور خود و استبداد حاکم بر آن است (ص72) پس از ولتر، مریم فیروز به بررسی اندیشههای دنی دیدرو (1713-1784)، دیگر چهره برجسته عصر روشنگری فرانسه میپردازد. دیدرو، درباره زرتشت، زند اوستا، میترا، اورمزد و اهریمن، مقالاتی در «دانشنامه» نوشته بود و به همین دلیل هم چماق تکفیر فرقه یسوعی بر سرش فرود آمد، اما در این رساله مریم فیروز بیشتر به تأثیر سعدی بر دیدرو توجه داشته است. دیدرو گفته است که در آثار سعدی، خود را بازیافته و به همین جهت به ترجمه آزاد گلستان سعدی روی آورده است. مریم فیروز با اشاره به شعر فناناپذیر سعدی، «بنیآدم اعضای یک پیکرند»، میگوید هم دیدرو، متفکر دینگریز و هم سعدی، شاعر مسلمان، انساندوست و طرفدار مردم ستمدیده بودند و در همان حال چهره ریاکاران و قدرتمندان ستمگر را هم با شجاعت فاش میکردند. مریم فیروز با نکتهسنجی به مسئلهای توجه میدهد که درباره ولتر هم گفته بود؛ مبنی بر اینکه توجه دیدرو به آثار سعدی، بیشتر جنبه سیاسی و عقیدتی دارد تا ادبی. متفکر عصر روشنگری با بهکارگیری بنمایه خردورزی انتقادی و انسانمحور «گلستان» سعدی، نظام سلطنتی پوسیده فرانسه و مسیحیت فرسوده و دستگاه سالوس کلیسایی را مورد تردید و پرسش قرار میدهد (ص82). جالب آن است که این ارجاع به آثار اندیشمندان برای تنویر افکار مردم میهن، در انقلاب مشروطیت ایران هم به نوعی تکرار میشود؛ شیوهای که به خاطر حاکمیت استبداد، کموبیش در همه جای جهان تکرار شده و میشود، همان که در ضربالمثل شیرین فارسی بازتاب یافته است؛ به در میگویند که دیوار بشنود. سومین متفکری که مریم فیروز به بررسی آثار او پرداخته است، شارل دو مونتسکیو (1689-1755) است با کتاب مشهورش «نامههای ایرانی». مونتسکیو با مطرحکردن پرسش «چگونه میتوان ایرانی بود»، در واقع میخواهد خودپسندی، نادانی و بیسوادی فرد اروپایی را به رخش بکشد؛ هنگامی که درباره کشوری غیر از کشور خودش اظهارنظر میکند. مریم فیروز مینویسد: «مونتسکیو از طریق انتخاب اسامی و شخصیتهایی از کشور دوردست ایران قصد داشت که درباره جامعه فرانسه آن زمان تأمل و تعمق کند... مردم فرانسه با تیزبینی، جنبههای مضحک، حقکشیها، رفتارها و رسوم به ظاهر عجیب و غیرعادی و منحرف را مشاهده و با اخلاقیات و رسوم خود مقایسه میکردند و در نتیجه بهشدت دست به انتقاد از جامعه فرانسه میزدند» (ص146.) مریم فیروز که به قول حامد فولادوند سالها در برابر استبداد، بیعدالتی و تبعیض مبارزه کرده، بهطور طبیعی طرفدار افکار پیشرو سه اندیشمند فرانسوی است و با این وجود، از نقد آرای آنها هراسی به دل راه نمیدهد: «اروپاییان آن عصر مانند ولتر و دیدرو، اسلام را با اعراب یکی میپندارند و در نتیجه نقش اساسی ملل و فرهنگهای غیرعرب در تدوین تمدن اسلامی محو یا نفی میشود» و «شاردن سیاح فرانسوی، که بسیاری از این اندیشمندان به نوشتههای او استناد کردهاند، مقام زن ایرانی را به زن حرمسرای شاه و درباریان تقلیل داده... در حالی که زن ایرانی، خانوادهدوست، مدبر و زحمتکش بوده و با زن سفرنامههای غربی تفاوت فاحش داشته است» و مانند آن. به نظر مریم فیروز، گرچه هر سه متفکر فرانسوی پیرو خرد، عقلانیت، آزادی و قانون و مخالف خرافات و بیعدالتی و استبدادند، اما در نگاه آنها، تفاوتهایی هم وجود دارد؛ محور رویکرد ولتر، بر تساهل و مداراست، اما نگاه دیدرو بیشتر اعتراضی است علیه دستگاه مسیحیت و نظام سلطنتی و مونتسکیو هم قانونمداری و حقوق شهروندی را سرلوحه کارهایش قرار میدهد. حامد فولادوند مقدمهای سزاوار و مهربانانه در 34 صفحه نوشته است که باید آن را ستود. نگارنده درباره بلاغت ترجمه هم نمیتواند داوری کند، چون با زبان فرانسه آشنایی ندارد، اما آنچه آه خواننده را برمیآورد، غلطهای ویرایشی، دستوری، چاپی و املایی بیشمار کتاب است که آن را تا مرز بیاعتباری پیش میبرد. به نظر میرسد مترجمان گرامی و از همه بدتر ناشر حتی یک بار، پیش از انتشار آن را نخواندهاند، ویرایش جای خود دارد. چاپ این کتاب ارزنده با چنین غلطهای حیرتآوری، توهینی است به مریم فیروز و خوانندهای که با پرداخت 80 هزار تومان با شوق، خواندن آن را آغاز میکند. غیر از مقدمه که اشتباههای کمتری دارد، به جرئت میتوان گفت صفحهای در کتاب نیست که از یک غلط ویرایشی، دستوری، چاپی یا املایی عاری باشد. وظیفه مترجمان است که نگاهی دوباره به حاصل کار بیندازند و به ناشر تذکر دهند و به دفاع از نویسنده برخیزند که دستش از جهان کوتاه است! -------------------------------------------------------------- (1) از میان معدود آثار درخشانی که در این مورد 30 سال پس از رساله مریم فیروز منتشر شد، باید از کتاب «از سعدی تا آراگون» (مرکز نشر دانشگاهی، تهران،1373) اثر دکتر جواد حدیدی نام برد. (2) آنکتیل دوپرون (1731-1805) خاورشناس بزرگ فرانسوی و نخستین مترجم و مفسر اروپایی اوستا. در سال 1755 برای آموختن زبان و علوم زرتشتی به هندوستان سفر کرد و نزد رهبران زرتشتیان هند، زبان پهلوی و آداب و آیینها و احکام دینی و حقوقی را آموخت. در سال 1761 به فرانسه بازگشت و در 1771 ترجمه و تفسیر اوستا و در 1778 کتاب قانونگذاری شرقی را منتشر کرد. از ایشان بهعنوان پیشرو ایرانشناسی علمی نام برده میشود.
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 749 - 16 مرداد ماه 1399