ترجمه بخش هائی از فیلم مستند |
فیلم "15 سالگی ریاست جمهوری پوتین" یک فیلم مستند و با ارزشی است که پیش از هر ایرانی، رهبران جمهوری اسلامی باید آن را با دقت و چندین و چند بار ببینند و چند مترجم زبان روسی آن را به دقت برایشان ترجمه کنند. ما در حد امکانات خودمان، بخش هائی از این فیلم را به فارسی ترجمه کرده ایم. البته مختصر و مفید. این خلاصه را در زیر می خوانید: - من اسناد زیادی را مطالعه کرده بودم. تروریست ها نوشته بودند که اکنون زمان بسیار مناسبی است که ما قفقاز را از روسیه بکنیم. یا الان اینکار را میکنیم و یا هرگز این شانس نصیبمان نخواهد شد و البته بر ما هم روشن بود یا الان میتوانیم قفقاز و یکپارچگی کشور را حفظ کنیم و یا هرگز. - در آن زمان ما می دانستیم، - البته مردم عادی شاید به این اندازه وارد جزئیات نبودند- و در جهان روسای جمهوری کشورهای مختلف می گفتند که ما فکر میکردیم ادامه زندگی روسیه بدین صورتی که هست به پایان می رسد. فقط سئوال این بود که چه زمانی این حادثه بوقوع می پیوندد و عواقب آن چه خواهد بود. فروپاشی یک کشور قوی اتمی. - اغلب اتفاق افتاده است که در میادین و در خیابانها از مردم عادی سخنانی شنیده ام که برایم بسیار با ارزش هستند. آنها می گفتند ما به شما ایمان داریم، ما به شما امید می بندیم و میدانیم که ما را گول نمی زنید. من هم گفتم می توانم اطمینان بدهم که من با تمام نیرو بصورت استثنایی به نفع مردمم عمل خواهم کرد. شاید نتوانم از اشتباهاتی جلوگیری کنم اما آنچه را که می توانم قول بدهم و قولش را میدهم اینست که تا پایان علنی و شرافتمندانه کار خواهم کرد. - در آن زمان از نظر مالی و سقوط ارزش ها همه جا مثل چچن بود، چچن فقط روی نقشه نبود، بلکه در همه زمنیه ها چچن داشتیم. ضعف حکومت در سال های 90 باعث شد که همه فکر کنند حتی دولت جدید هم نخواهد توانست بر مشکلات غلبه کند و تحت نفوذ الیگارشی مالی قرار خواهد گرفت. در آن زمان الیگارشی مالی خواسته هایش را به دولت دیکته می کرد. بعضی از آنها وقتی که یلتسین مرا به جای خود معرفی کرد به دفترم آمدند و گفتند شما باید بفهمید که هرگز رئیس جمهور نخواهید بود. من گفتم: خب، همدیگر را می بینیم! این صحنه ها در کاخ سفید هم برایم پیش آمد. - چطور توانستید بر آنها غلبه کنید؟ پوتین: به روش های مختلف. تعداد زیادی از دریانوردان یک زیر دریایی غرق شده بودند. وقتی من به دیدار بازماندگان ملوانان رفتم جو بسیار بدی حاکم بود. حتی فکر می کردند احتمال دارد به من حمله ور شوند. ولی من به حرفهای همه آنان گوش کردم و به آنها اجازه دادم رنج و دردشان را بگویند و بعد با آنها سخن گفتم. وقتی جورج بوش آمد خیلی در مورد حقوق بشر سخنان تندی گفت. در مورد دمکراسی، در مورد چچن و حدود نیمسال این بحث و جدال مثل بازی پینگ پنگ با اعتراضات تند بین ما ادامه داشت. تا مدتها امریکا حاضر نبود با روسیه چشم در چشم صحبت کند، ولی اکنون شرایط تغییر کرده. من و بوش 18 بار در مدت 7 سال ریاست جمهوری بوش با هم دیدار کردیم. آن موقع امریکا فکر میکرد روسیه تبدیل به یک مستعمره شده است. فکر می کردند که ما به بانک جهانی محتاج هستیم و متخصصین آنها باید به ما یاد بدهند که چگونه اقتصادمان را توسعه بدهیم. کجا نفت استخراج کنیم. آنها آن زمان برایمان دست زدند و به شانه هایمان زدند. انگار می خواستند بگویند بچه ها شما در مسیر درستی حرکت می کنید. اما، ما همه جا عوامل خودمان را داشتیم و به نظرمان می آمد بعد از فروپاشی شوروی و بعد از آنکه تصور کردند روسیه داوطلبانه - می خواهم تاکید کنم روی کلمه داوطلبانه و آگاهانه- از بعضی از مناطق تاریخی خود صرف نظر خواهد کرد. یا از ظرفیت تولد دوباره منصرف خواهد شد. در داخل خودمان عده ای فکر می کردند حالا که با ایدئولوژی شوروی سابق خداحافظی شده، ایدئولوژی که روسیه را از کشورهای متمدن جهان جدا کرده، همه با روی باز از ما استقبال خواهند کرد و برادرانه به کمکمان خواهند آمد. اما زود فهمیدند که برادران عجله ای نداشتند و قدرتی به ما نمی خواستند بدهند بلکه هر ظرفیت نظامی که مانده بود را می خواستند به تاراج ببرند. حتی در ابتدا من هم که 20 سال در "ک. گ ب" کار کرده بودم فکر می کردم که اگر این مانع ایدئولوژی از بین برود همه چیز دگرگون خواهد شد؛ ولی نه، اینطور نبود و خیلی زود همه چیز روشن شد. این مسائل کوچک به راحتی دیده نمیشود. منافعی وجود دارد که هیچ ربطی به هیچ ایدئولوژی ندارد و ما این را خوب فهمیدیم. در این مورد جهان باید می فهمید که باید با احترام به منافع دیگران رفتار کرد و باید تعادل برقرار باشد. قبل از هر چیز باید به اقتصاد کشور رسیدگی میشد. در آن سالها درصد سود قرضمان برابر با 3 بودجه دولتی بود و وقتی ما فهمیدیم که کشور به مرحله جدیدی وارد میشود تازه فهمیدیم که مکانیزم این کار وجود ندارد. در آن زمان ما به اندازه کافی نیروی انسانی متخصص نداشتیم و کسی نبود که بگوید در این شرایط چه باید کرد. زمانی طولانی با افراد مختلف صحبت کردم تا بالاخره برای اولین بار بعد از مدتها یک برنامه 10 ساله در کشور تنظیم شد. - یک بار نیروی امنیتی ما مکالمات اپوزیسیون قفقازی را که در آذربایجان بودند و با نیروی امنیتی امریکا صحبت می کردند ضبط کردند. من با پرزیدنت وقت امریکا صحبت کردم. با عرض معذرت! پرزیدنت گفت: "من کونشان را کبود خواهم کرد" و بعد از 10 روز کارمندان اطلاعاتی ما از همکارانشان از واشنگتن نامه ای دریافت کردند که نوشته شده بود: ما از همه نیروهای اپوزیسیون روسیه دفاع میکردیم و دفاع خواهیم کرد زیرا معتقدیم که این راه صحیح است و به کارمان ادامه خواهیم داد. هرگز نمی توان و نباید از تروریسم برای حل مشکلات موجود در مورد سیاست و یا گپوپلتیک استفاده کرد، زیرا اگر از آنها پشتیبانی کنیم آنها سر بلند خواهند کرد و به همانهائی که از ایشان پشتیبانی می کردند ضربه خواهند زد. بعضی دولتمردان فکر میکردند که اگر تروریستها به رغیب گئوپلتینی آنها - که ما باشیم- ضربه بزند این به نفع آنان است. ولی در عمل دیدیم اینطور نیست. من در مجلس آلمان "بوندس تاگ" به صراحت گفتم: ما هنوز هم در ارزش های قدیمی زندگی می کنیم. ما از همکاری صحبت میکنیم ولی تا به امروز یاد نگرفته ایم به هم اعتماد کنیم. با وجود سخنرانی های شیرینمان در وجودمان نیروهای متقلب می بینیم. ما امروز و برای همیشه باید با جنگ سرد وداع بگوییم و از امروز باید بگویم که ما با جاه طلبی خداحافظی میکنیم و با هم امنیت اروپا و تمام دنیا را فراهم خواهیم کرد. اکنون بدون حضور ما تصمیماتی گرفته میشود و خواسته میشود که از این تصمیمات پشتیبانی شود و بعد در مورد نظامیگری ناتو صحبت می شود و گفته می شود بدون روسیه این تصمیمات قابل اجراء نیستند. بیایید از خودمان سئوال کنیم: آیا این روش طبیعی است؟ آیا این را میتوان همکاری نامید؟ - پوتین از قدرت بالائی برخوردار است. شب تا دیر وقت کار میکند و صبح اول وقت پای تلفن است. از خصوصیات اخلاقی جالبی که تا به امروز آن را ادامه داده اینست که او به حرف همه گوش میدهد. اجازه میدهد همه نظراتشان را بیان کنند. بعضی وقت ها بیش از آنچه لازم است اجازه میدهد حرف بزنند و به همین دلیل اغلب سر قرارهایش دیر میرسد و باعث ناراحتی خبرنگاران می شود. او قادر است از تمرکز روی یک موضوع بلافاصله روی موضوع دیگری متمرکز شود. او برای هر مصاحبه ای مدت های مدید آمادگی می گیرد و تمرکز حواس او در مصاحبه ها 100 درصد است. پوتین: کشور باید روی پای خودش بایستد. کمتر قرض بدهد و کمتر قرض بگیرد. دست دراز کردن و گدایی کردن برای روس ها سخت است. تا سال 1998 زندگی ما متکی شده بود به واردات. - وقتی شما با مردم حرف میزنید و به آنها نگاه میکنید آیا دنبال اطلاعات بیشتر و یا خبرچین می گردید؟ پوتین: نه. من هیچ احتیاجی به اطلاعات و خبرچین ندارم. من خود را قسمتی از مردم احساس میکنم و این را بدون مبالغه و یا بدون قصد تبلیغ می گویم. البته برایم خیلی مهم است که با مردم در ارتباط باشم و حس قوی دارم و می فهمم که مشکلات مردم چیست. نارضایی کجاست. البته این ارتباط حتما باید دو طرفه باشد. این احساس در هر کسی نیست. من هیچوقت در شرایط امتیازی زندگی نکردم. من نمی گویم داشتن شرایط خوب زندگی بد است. نه. آن هم مزایایی دارد. حتی بعضی وقتی به آنها حسودیم میشد، چون امکانات بهتری برای پرورش داشتند ولی در کاری که اکنون انجام میدهم این یک مزیت بزرگی است که بتوانم مردم عادی را حس کنم و این کمک بزرگی در کارم می باشد. مادرم همیشه میگفت بترس از آدم هایی که قدرت برایشان آرزوست. برو به نزد آدم هایی که قدرت برایشان صلیب است (اشاره به این است که مسیح بخاطر اعتقاداتش به صلیب کشیده شد و صلیب وسیله مرگش) - "نظربایف" رئیس جمهور قزاقستان می گوید: میگویند دوست و دشمن را خودت انتخاب میکنی اما همسایه فرستاده خداست. ما خیلی خوشحالیم که همسایه روسیه هستیم و روابط دوستانه ای که ما با هم داریم در هیچ دولت دیگری فکر نمیکنم باشد. ما اکنون در مورد اتحاد اقتصاد اروپایی صحبت میکنیم و این پروژه را من پیشنهاد دادم. می گویند که روسیه می خواهد شوروی سابق را احیا کند. ولی این پیشنهاد من است. اگر یک اتحادیه اروپایی تشکیل میشود این طبیعی است ولی اگر ما چنین کاری بکنیم بد است! پوتین: تاریخ بشریت با دوران تک قطبی آشناست. پادشاهان برای رسیدن به چنین قدرتی چه جنایاتی را در تاریخ بشری انجام دادند. معنای تک قطبی چیست؟ هر قدر که این ترمولوژی را آرایش نکنند در نهایت و در عمل فقط یک معنا را بازگو می کند و آن یک مرکز دولت، یک مرکز قدرت و یک مرکز اتخاذ تدبیر این یعنی جهانی با یک مالک. - سرنوشت کوزوو و صربستان چه می شود. پوتین: ما نباید تصمیم گیرنده باشیم. مردم آن کشورها باید خودشان تصمیم بگیرند. نباید نقش خدا را برایشان بازی کنیم. ما فقط باید شرایط را فراهم کنیم و کمک کنیم که آنها خودشان مسائلشان را حل کنند. - چرا پس از پایان دو دوره 4 ساله نخواستید باز هم رئیس جمهور شوید؟ پوتین: در سال 2008 دو دوره ریاست جمهوری من تمام شد و هرگز مردد نبودم که برای بار سوم نامزد نشوم. من از روزهایی که به این مقام رسیدم تصمیم گرفتم هرگز قانون اساسی را نقض نکنم. من این واکسن را حتی زمانی که "چکیست" بودم و مصونیت داشتم هم به خودم تزریق کرده بودم. این سیگنال مهمی در جامعه میباشد. همه باید به قانون احترام بگذارند و احترام شروع میشود از دولتمردان. - چه برنامه هایی را توانستید انجام بدهید و چه برنامه هایی به پایان نرسیدند؟ پوتین: من به همه اهدافی که داشتم رسیدم. من در برابر انتخاب کنندگانم شرمنده نیستم. در تمام این دوران از صبح تا شب کار کردم و با تمام نیرو کار کردم و از نتایج کارم راضی هستم. - شما طرح صلح جویانه به جهان ارائه می دهید اما انگار جهان نمی خواهد به حرف شما گوش کند. شما میگوئید این سفید است آنها می گویند نه سیاه است. آنان از نقش جهانی که روسیه شروع به ایفای آن کرده ترسیده اند. روسیه ای که در حال ذوب شدن بود ناگهان به یک قدرت جهانی بدل شد. پوتین: من احساس میکنم غرب وقتی ما را دوست دارد که ما محتاجشان باشیم. آنوقت آنها برایمان سیب زمینی می فرستند. البته بدون شوخی، من ممنون هستم که برایمان سیب زمینی در روزهای سخت فرستادند، زیرا این کمک ها از طرف انسان های معمولی انجام شد. ولی در طبقات ممتاز و دولتمردان فقط وقتی ما را دوست دارند که محتاج و فقیر باشیم و وقتی ما خواستار منافعی هستیم آنان احساس می کنند که ما رقیب جهانی آنان هستیم که البته این خیلی طبیعی است. این در ذات بشریت است. آیا شما خوشتان می آمد اگر اکنون به جای شما یک نفر جوانتر، با اطلاعات بیشتر در یک کلام یک رقیب قوی داشته باشید؟ درباره کریمه برای ما مهم بود که بفهمیم مردم کریمه چه می خواهند. اگر آنان می خواستند به ما بپیوندند و زیر دست نئوفاشیست ها نمانند، ما حق نداشتیم آنها را تنها بگذاریم و این برای من خیلی مهم بود. نه بخاطر آنکه می خواستیم تکه ای از اوکرائین را جدا کنیم و یا چون آن نواحی از نظر استراتژی مهم بود، بلکه این عدالت تاریخی بود که مردم می خواستند به میهنشان بازگردند و من معتقدم که کارمان درست بود و پشیمان نیستم.
- نسلی که در زمان پوتین رشد کرد، نسلی خواهد بود که کشور را در 50 سال آینده به پیش خواهد برد. این نسلی است که به مرور زمان یاد گرفت وطن پرستی را، نسلی که یاد گرفت لباسی بپوشد مزین به پرچم کشورش و به آن افتخار کند، نسلی که یاد گرفت مملکتش خیلی بهتر ازهر جای دیگر دنیا میباشد. وقتی مسئله کریمه پیش آمد ما فهمیدیم که ما ارتش داریم. ما قدرت نظامی داریم. اگر چه لیبرال ها می گفتند که نباید بودجه برای ارتش خرج شود ولی آرام آرام ارتش شکل گرفت. پوتین: اگر ما قدرت نظامی نداشتیم نمی توانستیم با تروریسم بین المللی مبارزه کنیم. حتی در زمان سخت اقتصادی در سال 2000 ما سعی کردیم ارتش را احیاء کنیم. آن زمان ما توانستیم به سختی 50 هزار نفر ارتشی را از جاهای مختلف کشور جمع کنیم. در حالیکه ارتش ما مرکب از یک میلیون و 300 هزار نظامی بود. وضع ارتش هم از نظر مالی و هم از نظر روحی در شرایط بسیار بدی بود و من از فرصت استفاده میکنم و از تمام نظامیانی که در آن زمان سخت بر شانه های خود بی پولی و بی اعتباری را تحمل کردند و ارتش را ساختند تشکر میکنم. بودجه دولتی ما در مقایسه با سال 1990 بیست و دو برابر شده است. درآمد سرانه 3 برابر شد. کشور حدود 42 میلیون نفر زیر خط فقر داشت و اکنون دقیقا 8ر2 درصد زیر خط فقر هستند. در سال 1990-2000 تقریبا یک میلیون نفر می مردند و متولدین مان کمتر بود. یعنی سالی یک میلیون انسان را از دست میدادیم و این یک فاجعه بود و اصلا می رفتیم به این سمت که دیگر روسیه وجود نداشته باشد. اکنون نه تنها از میزان مرگ کاسته ایم، بلکه اکنون 2 سال متناوب است که به جمعیت کشور اضافه میشود. هیچکس به این باور نداشت و این فقط بخاطر حمایت از مادران نیست که به جمعیت اضافه میشود، بلکه سیستم های دیگر نیر به کار افتادند. این بخاطر شرایط عمومی است. مردم به آینده امیدوار شدند و فهمیدند که می توانند بچه دار شوند و امکان تربیت بچه فراهم شد!
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 749 - 16 مرداد ماه 1399