راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

نگاهی به مقاله محمد صفوی

 در سایت

"نقد اقتصاد سیاسی"

نظرات

کج پایه ای که

بنام چپ تبلیغ میشود

    

آقای محمد صفوی در سایت "نقد اقتصاد سیاسی" که دارای گرایش چپ می باشد به نقد طرح "یک کمربند- یک راه" و زمزمه‌های پیرامون احتمال قرارداد 25 ساله ایران با چین پرداخته و با تاکید بر اینکه "در مقاله‌ی حاضر، از منظر یک کارگر زیست‌ بوم ‌باور به دغدغه‌ها و نقدهایی که در مورد این «ابتکار» وجود دارد می‌پردازم." می فرمایند که این طرحی است "سرمایه‌ محور با انگیزه‌ی سود"، "نه یک رویکرد اجتماعی پیشرو"، پروژه‌ای است که "از طریق ساختار فرماندهی از بالا و تحت قوانین بازار برای انباشت بیشتر و گسترش اقتصادی بیشتر و درنتیجه باعث تخریب بیشتر محیط زیست می‌شود و با نقض حقوق ابتدایی کارگران و نیروی کارهمراه است. به این سبب به چنین تفاهم‌ نامه‌های درازمدتی که حق حمایت دولت‌ها را از تولیدات ضعیف داخلی و محلی خود نفی می‌کند و بافتار اصلی‌اش همان الگوی توسعه‌ی اقتصادی و بحران‌آفرین و تجربه‌شده‌ی سرمایه‌داری غرب و شوروی دهه‌ی 1930 به بعد است باید به دیده‌ی شک و تردید و انتقادی نگاه کرد."

آقای محمد صفوی می گویند که از "منظر یک کارگر زیست بوم باور" به نقد این طرح پرداخته‌اند و فراموش می کنند که منظر یک "کارگر زیست بوم باور" هیچ ارزش و اعتباری بخودی خود ندارد اگر همراه با منظر منافع "همه یک ملت" نباشد. وظیفه یک فعال چپ، جریان چپ، یک حزب چپ، حتی یک حزب کارگری جز این نیست که منافع طبقه کارگر را درون منافع ملی بگنجاند و نشان دهد که چگونه تامین منافع طبقه کارگر به تامین منافع ملی نیز منجر خواهد شد.

ادعای آقای صفوی در مورد اینکه طرح چین چون براساس سود است و موجب استثمار کارگران می شود و محیط زیست را خراب می کند بنابراین باید به آن انتقاد کرد در بهترین حالت بسیار ساده گرایانه است. اگر معیارهای آقای صفوی را به کار گیریم پس احزاب کمونیست در کشورهای اروپایی که از انتقال صنایع این کشورها به کشورهای دیگر انتقاد می کنند همه گمراه و نااگاه هستند. مگر آنها نمی دانند که ماندن این صنایع در اروپا یعنی ادامه سود سرمایه و استثمار کارگران و تخریب محیط زیست؟ با معیارهای آقای صفوی بعنوان یک "کارگر زیست بوم باور" کشورهای استعماری که هیچ صنعتی به کشورهای عقب مانده نمی دادند به آنها لطف می کردند و اجازه استثمار کارگر و تخریب محیط زیست را نمی دادند. شاید هم بهتر باشد از امریکا بخواهیم که همه صنایع ایران را بمباران کند تا دیگر نه سرمایه داری سود کند، نه کارگری استثمار شود و نه محیط زیست ما تخریب گردد؟! همین دیدگاه نشان می دهد که ایشان تا چه اندازه از درک روند متناقضی که در طی آن نظام های اجتماعی جای خود را به دیگری می دهند دور هستند.

بخش مهمی از مقاله آقای صفوی به تکرار آمار و ارقامی اختصاص دارد که ‌اندیشکده‌های کشورهای سرمایه داری و بویژه امریکا منتشر می کنند تا اثبات کنند که چین هم به همان راه سرمایه داری امریکایی رفته است با دو هدف. هدف نخست اینکه به مردم جهان چنین القا کنند که سرمایه داری چشم انداز عبور ناپذیر بشریت است و هیچ راهی برای برونرفت از آن وجود ندارد. دوم اینکه بگویند ماهیت چین با ماهیت سرمایه داری غربی یکی است با این تفاوت که چین یک دیکتاتوری سرمایه داری است و امریکا دموکراسی سرمایه داری. بنابراین باید از امریکا دربرابر چین دفاع کرد! همه این نظریه سازی‌ها که از نشریات ماورای راست امریکایی ریشه می گیرد و در نشریات ماورای چپ تکرار می گردد در آخر و دیر یا زود به این نتیجه می رسد. مشابه همان نظریه‌‌ای که زمانی خود چین از ماورای چپ سردمدار آن در جهان شده بود و مدعی بود "سوسیال امپریالیسم" شوروی، امپریالیسمی مهاجم و خطرناکتر از امپریالیسم غربی است که علیه آن می شود با اروپا و حتی امریکا متحد شد!

هم این ادعا که چین یک کشور سرمایه داری است، و هم این ادعا که رقابت آن با غرب جنبه امپریالیستی دارد از پایه نادرست است زیرا نه تضادهای تحول انقلاب و سوسیالیسم در چین را در نظر می گیرد و نه تضادهای دوران ما و روند پر پیچ و خم انقلاب و سوسیالیسم در جهان را. چین در سال 1949 یکی از فقیرترین کشورهای جهان بود. تولید آن سه چهارم هند و معادل کشورهای صحرای افریقا یعنی فقیرترین بخش جهان بود. رهبران چین در دوران مائو، در یک جهان در مجموع متخاصم و زیر سلطه آمریکا، با یک سلسله برنامه‌های اراده گرایانه که برخی از آنها با شکست‌های نسبی روبرو شد، توانستند این کشور را از وضع فلاکت بار پیشین خارج کنند. فقط برای نمونه، در نتیجه این برنامه‌ها‌ متوسط سن در چین که در سال انقلاب 43 سال بود در سال 1979 و مرگ مائو به 68 سال رسید. برابری طلبی دوران مائو، در یک جهان زیر سلطه امپریالیسم و سرمایه داری، در این زمان به بحران و مرزهای محدودیت خود رسید. اگر جهان ما جهان دیگری بود، اگر جهانی زیر سلطه سرمایه داری نبود، سوسیالیسم چینی هم می توانست به شکلی دیگر و بدون تناقض و بحران‌هایی از نوع دیگر به مسیر خود ادامه دهد. ولی واقعیت جهان چنین نبود. رهبران چین برای توسعه نیروهای مولده و غلبه بر عقب ماندگی پذیرفتند که میزانی از سرمایه گذاری خارجی و بازار آزاد سرمایه داری را با همه تناقض‌های آن وارد نظام اقتصادی و اجتماعی چین کرده و بکوشند آن را کنترل کنند.

این راهی است که چین در سه دهه گذشته رفته با افراط و تفریط‌ها و اشتباهات و هوشمندی‌ها و درس گیری‌ها و غیره که محتوای آن کوشش برای ایجاد یک نظام پیشرفته اقتصادی دارای سمتگیری سوسیالیستی درون یک جهان مسلط سرمایه داری است. ما هنوز نمی توانیم به نتیجه قطعی این راه مطمئن باشیم زیرا که همچنان در جهانی زیر سلطه سرمایه داری زندگی می کنیم. ولی از آنجا که قدرت اقتصادی چین خود به بزرگترین عامل ایجاد بحران در این جهان سرمایه داری تبدیل شده است می توانیم امیدوار باشیم و پیش بینی کنیم که توسعه قدرت اقتصادی چین راه خود را در مسیری سوسیالیستی خواهد گشود، چرا که این توسعه خود یکی از عوامل تضعیف آن قدرت امپریالیستی است که بصورت توپخانه صدور سرمایه داری در جهان عمل می کند.

حتی اگر همه اینها را هم کنار بگذاریم، واقعیت آن است که سرانجام جهان سرمایه داری در تمدن‌های قدیمی سرمایه داری روشن خواهد شد. قدرت‌های جدید و نوظهور حتی اگر هم سرمایه داری باشند، با تضعیف تمدن‌های قدیمی سرمایه داری، در مسیر تضعیف سلطه شیوه تولید سرمایه داری عمل می کنند. بنابراین شکل گیری قدرت‌های نوظهور – ولو سرمایه داری – بطور بالفعل و بالقوه دارای ظرفیت ضد امپریالیستی و ضد سرمایه داری است. سرانجام آنچه را در جهان امروز می گذرد با چند عدد و رقم که ‌اندیشکده‌های آمریکایی منتشر می کنند نمی توان سنجید بلکه باید آن را درون روند پرتضاد مبارزه و انقلاب در جهان ما درک کرد.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 



 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 750 - 23 مرداد ماه  1399

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت