راه توده بزودی 29 ساله می شود |
نزدیک به 29 سال پیش، یعنی در مهرماه 1371 نخستین شماره دوره دوم راه توده منتشر شد. عمر دوره اول راه توده بسیار کوتاه بود. این نشریه با تصویب هیات سیاسی وقت حزب توده ایران در سال 1361 و با پیش بینی تنگ تر شدن هرچه بیشتر فعالیت های تشکیلاتی و تبلیغاتی حزب در داخل کشور، بعنوان نشریه خارج از کشور حزب آغاز به انتشار کرد و تمام مطالب منتشره در آن، گزیده ای از مطالبی بود که حزب در داخل کشور منتشر می کرد. این اقدام گام اولیه برای خروج بخشی از رهبری حزب توده ایران از کشور بود که یورش به حزب این فرصت را نداد. در فاصله یورش اول به حزب توده ایران نیز چارچوب اختیارات راه توده همان باقی ماند که پیش از یورش تعیین شده بود. پس از یورش دوم، راه توده چند شماره ای منتشر شد که عمده مطالب آن افشای یورش به حزب و کارزار دفاع از زندانیان توده ای بود. دراین دوره نظارت بر محتوای مطالب راه توده به کمیته برون مرزی حزب توده ایران منتقل شد. این کمیته متشکل بود از تنها دبیر و عضو هیات سیاسی حزب که در خارج از کشور بود (علی خاوری) و چند عضو اصلی و مشاور کمیته مرکزی که در خارج از کشور بودند (مانند بابک امیرخسروی و فرهاد عاصمی) و یا از ایران خارج شده بودند. این دوران که همراه بود با کشاکش های سیاسی درباره محتوای راه توده و نحوه نظارت کمیته برون مرزی بر آن دیری نپائید. پلنوم هیجدهم کمیته مرکزی با شرکت اعضای کمیته مرکزی تشکیل شد و هیات رهبری که در این پلنوم انتخاب شد، ادامه انتشار راه توده را صلاح ندانست و انتشار "نامه مردم" را زیر نظر "حمید صفری" که بار دیگر به رهبری حزب منتقل شده بود کافی دانست. بدین ترتیب از بهمن 1362 تا مهرماه 1371 راه توده منتشر نشد، تا در مهرماه 1371 راه توده دوره دوم حیات خود را با سیاستی که با سیاست "نامه مردم" تفاوت های جدی داشت و با تاکید بر مشی توده ای، دفاع از آرمان های انقلاب 57 و درستی سیاست رهبری حزب در سالهای پس از انقلاب از سر گرفت. طبیعی بود و هست که آن سیاست بر حسب تغییرات در رهبری جمهوری اسلامی، محتوائی متناسب با زمان و دوران بود و هست اما چارچوب سیاست دفاع از انقلاب 57 حفظ شد. انتشار دوره دوم راه توده 4 سال پس از قتل عام زندانیان سیاسی و 2 سال پس از فروپاشی اتحاد شوروی آغاز شد. فاجعه هایی هر یك بزرگتر از دیگری كه كمر جنبش انقلابی در ایران و جهان را زیر فشار خود خم كرده بود . در داخل كشور انقلاب سراشیبی سقوط را طی می كرد. دولت ائتلافی هاشمی رفسنجانی و جناح راست بر سر كار بود. جریان موسوم به خط امام و چپ مذهبی تقریبا از صحنه حذف شده بود. فعالیت مجمع روحانیون مبارز متوقف و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در انزوا بود. احزابی مانند كارگزاران و جبهه مشاركت هنوز وجود خارجی نداشتند. اجرای برنامه تعدیل اقتصادی در دولت هاشمی به تورم بیسابقه، از هم گسیختگی اجتماعی و نارضایتی وسیع مردم انجامیده بود كه بعدها در شورش های اسلامشهر و قزوین و مشهد و غیره خود را نشان داد. ارتباط میان داخل و خارج از كشور تقریبا قطع بود. اینترنت و ایمیل و فیسبوک و تلگرامی وجود نداشت. چند روزنامه ای كه در داخل كشور منتشر می شد پس از چند هفته و گاه چند ماه به خارج از کشور می رسید. فضای خارج از كشور در انحصار نشریه "كیهان لندن" بود كه بصورت هفتگی و منظم منتشر می شد و تقریبا همه گروه های سیاسی اطلاعات خود راجع به ایران را از طریق آن دریافت می كردند. خط این هفته نامه و تیترها و عناوین آن طوری انتخاب می شد كه گویا سقوط جمهوری اسلامی قریب الوقوع است و مهاجرین سیاسی خارج از كشور جز همراه شدن با این جریان و نشستن در انتظار چیدن میوه این سرنگونی وظیفه دیگری ندارند. فضای سیاسی بشدت مبهم و آشفته بود. انقلاب بهمن در سراشیب شكست بود و فراتر از آن، یك حركت ارتجاعی در داخل حاکمیت در حال رشد سریع بود. خواست عدالت اجتماعی عامل عقب ماندگی و مبارزه ضدامپریالیستی مقابله با مدرنیسم معرفی می شد. قتل عام زندانیان سیاسی و اعدام رهبران حزب در زندان كمر سیاست حزب در دفاع از انقلاب را شکسته بود و دیگر دفاع از آن سیاست نه تنها بسیار دشوار بود بلکه توسط مخالفان حزب توده ایران جنایتكارانه اعلام می شد. اصل اندیشه انقلاب برای تحولات اجتماعی در معرض عمیق ترین تردیدها قرار گفته بود. فروپاشی اتحاد شوروی در بنیان برخی باورها نیز خلل های جدی ایجاد كرده بود و بنظر می رسید كه دیگر هیچ آینده ای برای اندیشه انقلابی و آرمان هایی كه حزب توده ایران چند ده سال برای آن مبارزه كرده بود وجود ندارد. بازتاب این وضع در شتاب فرصت طلبانه و رعشه آور بخشی از رهبری سازمان فداییان خلق اكثریت خارج از كشور در جدا كردن حساب خود از حزب توده ایران آشكارا دیده می شد. این وضع در درون رهبری جدید حزب توده ایران نیز تاثیرات خود را گذاشته بود. با زنداني شدن و كشتار رهبران پرسابقه حزب و فرو ریختن اتوریته های جهانی، امكان پذیرش یا تحمیل یك خط مشی در مجموعه حزب ناممكن شده بود. حفظ انسجام حزبی در این شرایط مستلزم رهبری كارآمد، پرتجربه و ساختارهای منعطف بود كه بتواند امكان یك بحث و گفتگوی داخلی را در چارچوب ایستادگی بر روی اصول و اعتقادات مشترك آغاز كند. اتوریته جدیدی باید از درون این گفتگو و مقایسه و مبارزه دیدگاه ها ی مختلف بتدریج ساخته می شد. هسته مركزی كه بنام حزب عمل می كرد از یكسو تحت تاثیر جو غالب بود و از سوی دیگر ناتوان از درك ضرورت های نوین. در شرایطی كه اوضاع وخیم ایران و انقلاب 57 بطور عینی خود را به همه نیروهای سیاسی تحمیل می كرد و از آنها می طلبید كه درك و تحلیل عمیقی از این روند داشته باشند، هسته مركزی رهبری جدید حزب شناخت درستی از انقلاب، نقش و پیآمدهای آن و آن دگرگونی عظیم و زیر و رویی كه این انقلاب در جامعه ایران بوجود آورده نداشت. نه تنها نداشت، بلكه تحت تاثیر جو غالب می كوشید هر چه زودتر حساب خود را با سیاست گذشته حزب، رهبری آن دوران و دفاع از انقلاب جدا كند. با همان شتابي كه رهبري سازمان اكثريت تلاش مي كرد سرنوشت خود را از حزب توده ايران جدا كند، هسته رهبري حزب نيز مي كوشيد حساب خود را با سیاست حزب توده ایران از انقلاب جدا كند. و اين هر دو برخاسته از يك نگاه، يك تحليل و تسليم دربرابر جو غالب در دو شكل مختلف بود. درواقع، درخشان ترین فصل تمام تاریخ حزب توده ایران از دو سو زیر فشار سنگین تحریف و حذف قرار گرفته بود. هسته رهبری حزب عمدتا تشكیل شده بود از معدود شخصیت هایی كه هم مضمون سیاست حزب در دفاع از انقلاب را درست درك نكرده بودند و هم با برخی از رهبران حزبی بویژه نورالدین كیانوری اختلاف شخصی و قدیمی داشتند. اینان بتدریج عده ای جوان را كه برخی از آنان انقلاب ایران را ندیده و نشناخته بودند و یا فعالان دو یا سه ساله سازمان جوانان حزب بودند دور خود جمع كرده، بالا كشیده و به كمك آنها اكثریتی را ایجاد كرده بودند كه مدام دنبال حذف اقلیت بود. این هسته رهبری حزب، ظرفیت، اعتماد به نفس و انگیزه ایجاد گفتگوی واقعی و صریح میان توده ای ها را نداشت. بر این تصور بود كه ایجاد تك صدایی و سخن گفتن بنام حزب توده ایران بخودی خود اعتبار و اتوریته تاریخی حزب توده ایران را به این تك صدا منتقل خواهد كرد. سیر حوادث شكست سنگین این تصور را نشان داد. تاریخ این هسته را به آنجا رساند كه پس از 20 سال تن به زشت ترین و نا رفیقانه ترین تهمت ها و نارواها به "راه توده" و معرفی كردن آن بعنوان "ضدتوده ای" و از آن سخیف تر "عامل امنیتی" داد. سازمان مخفی و غیر علنی حزب در سالهای پیش و پس از انقلاب را دار و دسته پرتوی اعلام کردند، بی خبری خود از ایران و شرایط چند تنی از رهبران حزب که از زندان بیرون آمدند را هنر اطلاعاتی خود معرفی کردند و .... این چكیده شرایطی بود كه راه توده در آن پا به عرصه انتشار گذاشت. اگر این شرایط ذکر شده در این یادداشت را در نظر نگیریم هرگز نمی توانیم درک کنیم كه راه توده تا چه اندازه و با چه جسارتی دربرابر جو حاكم در داخل و خارج از كشور ایستادگی كرد و این شرایط چگونه تغییر یافت. بعدها که جنبش اصلاحات و سپس جنبش سبز قد علم کردند و پشتیبانی های کم رنگ و پر رنگ و دو پهلوی آنها بصورت اطلاعیه ها و اعلام ها بیرون آمد، همان نویسندگان و صادرکنندگان اطلاعیه ها و مقالات که تازه از خواب بیدار شده بودند به روی خود نیآوردند که راه توده از همان ابتدای انتشار، بر ضرورت شناخت و حمایت همین نیروها تاکید کرده و کار انقلاب را پایان یافته ندانسته بود. راه توده با جسارتی کم نظیر دربرابر همه ارزیابی های غلط از اوضاع ایران و تحمل تمام اتهاماتی که با کمال تاسف بخش عمده آن خنجر دوست بود که در پهلو فرو می رفت به فعالیت خود ادامه داد. برای آن که غیر مستند سخن نگفته باشیم، چند نمونه از بیراهه نویسی های سیاسی همان ها که خنجر در پهلوی راه توده فرو می کردند و همچنان می کنند را بخوانید:
نامه مردم در شماره 453 سال 1373 در مقاله «راه آزادی و مسئله کمک های بی شائبه احزاب برادر» چنین اظهار نظر می كند: "... دشمنان قسم خورده حزب ما، افرادی مانند «منوچهر اقبال»، (نخست وزیر شاه در دوران غیر قانونی کردن حزب توده ایران)، «موسوی اردبیلی» (رئیس سابق قوه قضائیه حکومت اسلامی) و «موسوی» (نخست وزیر سابق(..."
و راه توده در پاسخ به این جمله باصطلاح تحلیلی نامه مردم نوشت: "واقعا هر سه آن ها در یک ردیف قرار دارند؟ با قرار دادن موسوی، نخست وزیر، در کنار دکتر «اقبال» (لژ اعظم فراماسیون ایران)، کدام هدف دنبال می شود؟ این که دولت برآمده از انقلاب بهمن 57 از همان ابتدا ادامه سلطنت پهلوی بود و ما اساسا غلط همه چیز را فهمیده بودیم؟ این که هیچ وزنی نباید برای نقش مثبت آن ها در جنبش کنونی توده ها قائل شد و حزب نباید آن را جدی تلقی کند؟" (راه توده شماره 20 - اردیبهشت 73- به این تاریخ دقیق فکر کنید.) از اين شناخت واژگونه از انقلاب و چهره هاى آن، از اين قرار دادن میرحسین موسوی در كنار دكتر اقبال و معرفی كردن او بعنوان دشمن قسم خورده حزب راه درازی طی شده و تحولات زیادی رخ داده است اما با کمال تاسف نویسندگان نامه مردم همچنان همان سیاست و همان نگاه را دنبال می کنند. اگر دیروز ارزیابی بالا را از موسوی ارائه دادند، با همان نگاه و شیوه درباره روحانی مطلب نوشتند. آنها سعی کردند پاداش جسارت و روشن بینی راه توده را با فحش و تهمت و اهانت و برچسب وابستگی به حكومت و اطلاعاتی بودن بدهند. ما خرسندیم شمعی که در ظلمات روشن کردیم برای بسیاری به نورافکنی برای یافتن راه جهت نجات از گمراهی سیاسی تبدیل شد. مهم نیست که بر ما چه گذشت، مهم اینست که ما ایستادیم تا آوار بر سر حزب فرود نیآید و جانفشانی های توده ایها در راه انقلاب پایمال نشود. آنچه راه توده در این سال ها نوشت و خطوط عمده و بنیادین آن بحث ها و گفتگوها و استدلال ها و سیاست هایی را كه پی گرفت در ظرف زمانی خود به تجربه ای برای پایداری روی اصول و نرفتن با امواجی تبدیل شد که در تاریخ حزب توده ایران خواهد ماند. جعل و دروغ و نیرنگ و ادعا از سرچشمه فراموشی سیرآب می شوند و پیش از آنكه حوادث همه چیز را بدست فراموشكار زمانه بسپارند باید سر این چشمه را بست. با همین اعتقاد بود که این یادداشت ضرورت انتشار خود را یافت. "راه توده" تنها نشریه توده ایست كه با صداقت و افتخار، تمام آرشیو 30 ساله خود را بعنوان کارنامه خویش روی اینترنت و در دسترس خوانندگان قرار داده است! انصاف حکم می کند تا از تامین کنندگان هزینه مالی انتشار راه توده در سالهای به غایت دشواری که پشت سرمانده یاد کنیم. یادآوری این نکات ضروری بود تا همگان بدانند راه توده نوزاد "سر راهی" نبود و موجودیتش حاصل از چه زحمت و پایداری بود. محصول کدام گذشتن ها از "مال" و زندگی فارغ از کشاکش جاری در کشور و زندگی غیر فعال در مهاجرت بود.
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 751 - 30 مرداد ماه 1399