ستاره اقبال رئیسی سقوط کرده گزارشی از موقعیت و نظرات فرماندهان و بدنه سپاه پاسداران |
گزارش زیر دریافت شده و برای انتشار، بخش هائی از آن حذف و یا با توجه به حساسیتی که وجود دارد اصلاح و ویراستاری شده است: من معمولا برنامه های سیما را می بینم. مخصوصا مزخرف ترین آنها یعنی بیست و سی را. آن روزها که جسد مومیائی شده رضاشاه در حفاری شهر ری پیدا شد، چند برنامه در این باره در سیما اجرا شد که دو بخش داشت. بخش نخست اشاره کلی به روی کار آمدن رضاشاه با کمک انگلستان و بردن وی توسط انگلستان بود. در این بخش هیچ اطلاع آگاهی بخشی وجود نداشت. بخش دوم اشارات مکرر به فساد و فقر و ناتوانی حکومت وقت داشت. این دوبخش را اگر به هم وصل می کردید می شد این که رضا شاه را انگلیس آورد اما زمینه داخلی آن فراهم بود و مردم طالب یک نجات بخش بودند. در واقع به در می گفتند که دیوار بشنود. یعنی همان دولت نظامی که برخی سیاسیون وابسته به سپاه نیز در این روزها در مصاحبه های خود به آن اشاره می کنند. مجلس نیمه نظامی که از روی سر مردم تشکیل شد مقدمه این تمایل بود. صدا وسیما، رسما شده است، رسانه براندازی دولت! مخصوصا همین برنامه پوپولیستی بیست وسی ! یکی از همکاران که از دوستان قدیمی است هر روز از اسلامشهر در جنوب غرب تهران به اداره می آید و در رفت وبرگشت، مسافرکشی می کند و تمام اخبار و شایعات روز را از حفظ است. طرفدار خمینی بود. بعدها احمدی نژادی شد. حالا مدام به آقای خمینی و خامنه ای و جمهوری اسلامی فحش ناموسی می دهد. دیگری، کار پردازمان است که از جنوب شرق تهران می آید و در طول روز با موتور سیکلت در شهر جابجا می شود و خبرهای سطح شهر را می آورد. پسر برادرش پاسدار رده بالاست و معمولا خبرهائی از درون بر و بچه های سپاه دارد. از مجموعه خبرها و نظراتی که از درون بدنه سپاه و فرماندهان نقل می کند اینگونه بر می آید که همین تقسیمات و دسته بندی های سیاسی موجود در جامعه، در تمام ارتش و سپاه هم هست. اینطوری نیست که مثلا، «بدنه»، یک جور است و « فرماندهی»، یک جور دیگر! خیر در میان فرماندهان هم همان دسته بندی هائی وجود دارد که در بدنه وجود دارد و در جامعه وجود دارد. همین که روحانی توانست در انواع توطئه ها و هجمه ها لنگان لنگان پیش برود، به دلیل همین «یکدست» نبودن بالائی ها و مخصوصا در سپاه است. با کمال تعجب و تاسف جمع زیادی از آنهایی که از «بدنه» سپاه می ریزند، « من و تو» ئی میشوند! در سپاه هم مانند جامعه در باره ترور قاسم سلیمانی شایعات جریان دارد اما به نظرم، پرونده این ترور را هم مانند مرگ مشکوک هاشمی فعلا باید بست. ترور قاسم سلیمانی هم مانند مرگ هاشمی، مرگ آیت الله طالقانی و یا احمد خمینی و دیگر رویدادهای مهم به چندگانگی در حکومت باز می گردد که 40 سال است سعی می کنند آن را درمان کنند و نمی شود. در بدنه سپاه پر نفوذ ترین فرمانده قاسم سلیمانی بود که ترور شد. نه بعد ازترور بلکه پیش از ترور. بعد ازسلیمانی نفوذ اول را همین سرلشگر باقری رئیس ستاد نیروهای مسلح دارد. فرمانده کنونی سپاه هم مانند فرمانده قبلی نه تنها محبوب بدنه سپاه نیست بلکه منفور هم هست. همین دسته بندی توام با رقابت برای قدرت و درجه و گرفتن پست فرماندهی در میان فرماندهان سپاه هم وجود دارد اما سعی می کنند بروز علنی نکند. دو شورش دیماه 96 و آبان 98 این صف بندی ها را عمیق تر کرده است. بحث درباره رهبری جانشین هم آهسته و زیر لبی هم در میان فرماندهان و هم در بدنه سپاه وجود دارد. در مجموع یک نوع ترس از خونریزی بر سر جانشینی وجود دارد. خیلی ها به شوخی و با اشاره به عربستان و قدرت توام با خشونت و توطئه بن سلمان ولیعهد عربستان سعودی، اسم مجتبی خامنه ای را گذاشته اند "بن مجتبی". در میان فرماندهان بحث جانشینی عمدتا بر محور خلق و خوی خشن و قدرت طلب مجتبی دور می زند و تصفیه هائی که در صورت رهبر شدن او در سپاه آغاز خواهد شد. موقعیت ابراهیم رئیسی مدت کوتاهی در میان بدنه و فرماندهان بد نبود اما ستاره اقبال او هم در سپاه سقوط کرده است. در باره آینده حزب: هر حزب چپ جدی که در آينده ايران به صحنه بیاید نمی تواند در برابر نوع نگاه حزب توده ایران به جامعه و حرکت در بستر سیاسی آن مقاومت کند و اگر چنین کند بقول معروف "یخش نخواهد گرفت". حالا این احتمال که نام آن حزب توده ایران نباشد و نام دیگری داشته باشد هم محتمل است که باید دید در چه شرایطی چنین امکانی برای چپ مارکسیست ایران فراهم می شود. آنچه که فعلا شاهدیم یک نوع گرایش به سیاست های حزب توده ایران در مقاطع مختلف در میان نسل جوان متمایل به چپ و مارکسیسم و نوعی تجدید نظر در نگاه بخشی از حکومتیان سالهای اولیه انقلاب نسبت به حزب است که گوشش به تبلیغات حکومتی بدهکار نیست و خود در جستجوی واقعیات گذشته و یافتن هویت است. ما در اینجا، نه تنها در جلسات گسترده دانشگاهی و دانشجوئی بلکه در میان محققان و اساتید و روشنفکران جدید جامعه هم شاهدیم بی آن که تمایل به فعالیت سیاسی داشته باشند. همه چیز موکول به آینده و شرایط است. یک نمونه را برایتان می نویسم: دوست جوانی دارم که در این دو- سه سال اخیر هوادار حزب شده. دانشجوی پزشکی است، با سوادی کم نظیر! هر زمان من را می بیند با حسرت از نبود حزب توده ایران در صحنه امروز ایران سخن می گوید. این نوع افراد در میان جوانان کم نیستند. همین نمونه ها ثابت می کند که «گفتمان حزب توده ایران»، در وضعیت کنونی کشور، بیشترین استعداد را برای ترویج و پذیرش در جامعه دارد. از جمله به این دلیل که بیشترین انطباق را با واقعیت های عینی جامعه و تجارب توده ها دارد. ترویج این « گفتمان» و گفتمان های مشابه و همسایه از آنجا که فاقد ماهیت تشکیلاتی - حزبی است، ضمن آنکه حساسیت برانگیز نیست، در عین حال تار و پود تشکیلات آلترناتیو فردا را می بافد. ما نمی دانیم که این فردا کی می رسد اما می دانیم که عجله سازمانی ضرورت ندارد. در این مورد، همه چیز معطوف است به وضعیت سیال و تناسب قوای دائما در حال تغییر داخلی، منطقه ای و بین المللی. تکاپوهای خارج از کشور برای «حزب سازی» ( ولابد «پیروزی در کسب هژمونی» جنبش چپ ) در داخل کشور نه تنها جدی گرفته نمی شود، بلکه در جمع ها و محافل متمایل به چپ، به شوخی برگزار می شود، زیرا هیچ ارتباطی به اوضاع داخلی و مسايل مبتلابه مردم ایران ندارد!
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 751 - 30 مرداد ماه 1399