سرمقاله 752 40 سال شیر یا خط با سکه سیاست های خارجی و داخلی |
هفته گذشته تلاش آمریکا برای بکارگیری آنچه "سازوکار ماشه" می نامد - یعنی بازگشت خودکار تحریمهای سازمان ملل مصوب دوران احمدی نژاد – شکست خورد. 13عضو از 15 عضو شورای امنیت سازمان ملل از جمله چین و روسیه و کشورهای اروپایی، درخواست آمریکا را با توجه به خروج آن کشور از برجام غیرموجه دانستند. با اینحال دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، و پمپئو وزیر خارجه آن کشور بر ادامه فشار و تحریم حداکثری بر ایران همچنان پافشاری می کنند. سماجت و امید هیئت حاکمه آمریکا در موثر بودن تحریمها علیه ایران ریشه در کجا دارد؟ دو عامل مهم در ایران وجود دارد که آمریکا را امیدوار می کند که تحریمها و فشار به ایران کارساز خواهد بود: بیراهههای سیاست خارجی و کج راهههای سیاست داخلی. در عرصه خارجی، سیاست جمهوری اسلامی دو ویژگی عمده دارد: 1- ناتوانی از ایجاد اتحاد، 2- ناتوانی از برقرای توازن. جمهوری اسلامی دو مسئله اتحاد و توازن را علیه یکدیگر می فهمد و نه مکمل همدیگر. در واقع هر کشوری در جهان ابتدا باید متحدان خود را مشخص کند تا بتواند به اتکای جبههای که در آن قرار گرفته با دیگر قدرتهای جهانی توازن برقرار کند. جمهوری اسلامی چون نمی تواند متحدی در جهان برای خود انتخاب کند، توازن هم نمی تواند ایجاد کند. نتیجه چهل سال بندبازی در سیاست خارجی آن شده که هیچ کشوری به ایران اعتماد ندارد و حاضر به هزینه دادن بابت آن نیست. کشورها بابت متحدان خود حاضرند هزینه بدهند مانند هزینهای که مثلا روسیه در سوریه پرداخته و تا آخر هم خواهد پرداخت ولی بندبازها و کسانی را که میان دو صندلی نشستهاند و از این علیه آن و از آن علیه این بهره برداری کنند هیچ کشوری را نه متحد واقعی خود می داند و نه هزینه بابت آن می پردازند. نتیجه این بندبازیها و عدم صداقت با مردم آن شده که مردم ایران هنوز درست نمی دانند که مشکل ما با آمریکا بابت چیست و بسیاری گمان می کنند که اگر ایران مثلا در سوریه حضور نداشته باشد مشکل آمریکا با ایران حل می شود. جمهوری اسلامی به صراحت به مردم نمی گوید که آمریکا صاف و ساده استقلال ایران را نمی پذیرد. نه تنها استقلال ایران که استقلال نزدیکترین و قدرتمندترین متحدان خود نظیر انگلستان یا آلمان را هم نمی پذیرد. چنانکه انگلستان را ناگزیر می کند که آنتنهای نصب شده شرکت هواوی چین را با ضرری هنگفت برچیند، یا از آلمان می خواهد به قرارداد ساخت نورداستریم با روسیه برای تامین گاز از آن کشور و انتقال گاز روسیه به اروپا خاتمه دهد. رفتارش با کشورهای آمریکای مرکزی و جنوبی نظیر مکزیک و شیلی و آرژانتین و برزیل، یا ترکیه و سوریه و عراق و عربستان و کویت غیره نیز همینگونه است. یا کوبا که شصت سال است یک تیر تفنگ شکاری هم به سمت آمریکا شلیک نکرده ولی آمریکا آن را محاصره اقتصادی کرده فقط به جرم آنکه مردم آن کشور می خواهند در سیاستهای خود مستقل باشند و دستور از جایی نگیرند. چرا جمهوری اسلامی به مردم نمی گوید که آمریکا استقلال ایران را نمی پذیرد؟ زیرا اولا می خواهد بندبازی کند و ثانیا دنبال مذاکرات پشت پرده و جلب پشتیبانی امریکاست. وقتی بخشی از سرداران و غیرسرداران کشور ما حساب خود را روی این گذاشتهاند که، دیر یا زود، مذاکره و رسیدن به توافق با آمریکا را بعنوان سرمایه سیاسی و پشتوانه حکومتی خود به مردم معرفی کنند، چگونه به مردم بگویند که آمریکا استقلال ایران را نمی پذیرد؟ در عین حال منافع اقتصادی گردانندگان جمهوری اسلامی و بویژه سرمایه داری تجاری ایرانی با آمریکا و غرب بطور کلی گره خورده. حسابهای بانکی شان در آنجاست، فرزندانشان در آنجا حضور دارند یا تحصیل می کنند. ضمن اینکه آمریکا برای آنها، برخلاف ادعاهایی که می کنند، الگوی نهایی سرمایه داری و نمادی از اوج آرزوهای آنهاست. در حالیکه اگر به مردم واقعیت مشکلات در مناسبات ایران و آمریکا گفته شود اولا مذاکرات پشت پرده سخت می شود و مردم خواهان شفافیت خواهند بود و ثانیا خواهان آن می شوند که جمهوری اسلامی به سیاست بندبازی خاتمه دهد و متحدان مردم و کشور ما را در صحنه جهانی انتخاب کند تا بتوان به اتکای این پشت جبهه جهانی با آمریکا رابطهای داشت که در آن استقلال کشور ما تا حد ممکن بیشتر حفظ شود. همین امروز و در بدترین شرایطی که کشور ما قرار گرفته رهبران جمهوری اسلامی گسترش مناسبات مثلا با چین و روسیه را به شکلی مطرح می کنند که نه چین آن را باور دارد، نه روسیه، نه آمریکا و نه مردم. نگاه کنید به وضع و موضع گیری رسانه های داخلی علیه چین و روسیه به تقلید کامل از رسانه های غرب، تا حد شستشوی مغزی مردم ایران علیه این دو کشور که این نیز ممکن نشده جز زیر چتر همین بندبازی مقامات جمهوری اسلامی در سیاست خارجی که به آن اشاره شد. تا این وضع ادامه دارد فشار آمریکا بر ایران هم ادامه دارد. در عرصه سیاست داخلی نیز جمهوری اسلامی در کج راههای قرار دارد که نتیجه آن از دست دادن پشتیبانی مردم است و این در همه عرصههاست. در عرصه اقتصادی سیاستهای کلان جمهوری اسلامی دشمنی با بخش تولید به قصد میدان دادن به رشد سرمایه داری تجاری است. بخش تولید در کشور ما با سیاستهای موسوم به "اصل 44" یعنی درواقع ضد اصل 44 قانون اساسی، به نابودی کشیده شد که نمونههای هپکو و هفت تپه بزرگترین و خبرسازترین آنهاست. نابودی تقریبی کارخانههای ارج و آزمایش و گروندیگ و غیره به قصد باز کردن راه ورود سامسونگ و الی جی و غیره تنها نمونه هائی اند از این سیاست حکومتی که در مرکز آن منافع سرمایه داری تجاری قرار داد. در عرصههای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی نیز برنامههای جمهوری اسلامی متاثر از سمتگیری کلان اقتصادی آن است. چون اقتصاد تجاری قادر به ایجاد اشتغال و رفاه نیست و نیروی کار یعنی نیروی جامعه را همچون نان خور زیادی و مزاحم تلقی می کند، همه دیگر برنامههای جمهوری اسلامی نیز متوجه ایجاد محدودیت و ممنوعیت و منع و گسترش رژیم پلیسی و دادگاه و پرونده و زندان برای کنترل مردم، بویژه زنان، و نیروی کار کشور است. چون همه اینها با دستورات مذهبی توجیه می شود، نتیجه آن نه تنها رواج دروغگویی و فساد و فرو ریختن همه بنیانهای اخلاقی در سطح حکومتگران شده، بلکه موجب مذهب زدایی و فرو ریختن بنیانهای اخلاقی جامعه نیز گردیده است. این وضعیت پشت جبهه داخلی ماست که مردم ایران همه از آن اطلاع دارند و نه تنها اطلاع دارند بلکه هر روز آن را به شکل دردناکی با پوست و گوشت خود لمس می کنند و لازم به زیاده گویی درباره آن نیست. آن وضعیت جهانی و این وضعیت داخلی بنوعی مکمل همدیگر هستند. یعنی نظم اقتصاد تجاری که - برخلاف اقتصاد تولیدی- نان آن در بلاتکلیفی و بی ثباتی است، آن سیاست خارجی بلاتکلیف و بی ثبات و بندباز را طلب می کند. پایان دادن به این وضع مستلزم زیر و رو شدن کل نظام اجتماعی در ایران و پایه ریزی آن بر مبنایی تازه است که به معنای نشستن به انتظار "روز واقعه" نیست، بلکه به معنای کوشش برای آن است که این روند به شکلی هرچه آرام تر و مهار شده تر به پیش رود و از همه ظرفیتها- بویژه ظرفیتهای قانونی و قانون اساسی و حکومتی - که می تواند کمک کند این گذار به شکلی مسالمت آمیزتر و کم خطرتر برای حفظ تمامیت سرزمینی کشور و مردم ایران طی شود بهره گیری گردد!
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 752 - 6 مرداد ماه 1399