هدف از حمله نظامی به ایران سرنگونی نیست |
از دی ماه 1394 که با حمله و آتش زدن سفارت عربستان در تهران توسط عوامل مشکوک و نفوذی به رهبری حجت الاسلامی بنام کرٌدمیهن که از حمایت شهردار وقت تهران (قالیباف) برخوردار بود روابط ایران با کشورهای عربی رو به وخامت گذاشت، یعنی درظرف حدود 6 سال اسرائیل توانست تقریبا همه همسایگان ایران را در جبهه خود قرار دهد. امروز اسرائیل علاوه بر جمهوری آذربایجان، دارای مناسبات وسیع با اقلیم کردستان عراق و دولت عراق است. هواپیماهایش مانورهای نظامی خود را در ترکیه انجام می دهند. با کشورهای عرب جنوبی خلیج فارس بعد از دههها، زیر پوشش مقابله با ایران، روابط رسمی برقرار کرده و مناسبات پنهانی با عربستان سعودی دارد که بزودی به مناسبات آشکار تبدیل خواهد شد. بنظر نمی آید که جمهوری اسلامی بیش از این می توانست به اسرائیل خدمت و به آرمان فلسطین خیانت کند که در این دوران اخیر کرده است. به همین دلایل هستند کسانی که معتقدند بیت رهبر و گردانندگان اصلی جمهوری اسلامی که این ماجراجوییها را سازمان می دهند یا به آنها میدان می دهند خودشان هم می دانند که چه می کنند و در واقع بقای خود را در همین می دانند که "دشمن" موهوم و بی خطری باشند که آمریکا تحت عنوان خطر آن بتواند سلاحهای خود را به کشورهای عرب بفروشد و اسرائیل نفوذ منطقهای خود را گسترش دهد. بنظر این عده گردانندگان جمهوری اسلامی این را فهمیدهاند که وجود آنها به سود آمریکا و غرب است و بنابراین طوری بازی می کنند که آنها هم متقابلا خواهان بقای جمهوری اسلامی باشند. نوع روابط آنها با روسیه و چین هم در همین سمت است. یعنی هیچگاه این مناسبات را تا آنجا جلو نمی برند که موجب خشم آمریکا شود. مثلا کل روابط تجاری ایران و روسیه اعم از صادرات و واردات در سال 1397 زیر 700 میلیون دلار بوده است. در حالیکه در همین زمان ایران فقط 6 میلیارد دلار از اروپا واردات داشته است. از سوی دیگر حجم تجارت خارجی ایران با چین هم اعم از صادرات و واردات کمتر از نیم درصد تجارت خارجی چین است. بعبارت دیگر مقامات ایران ضمن اینکه از نظر سیاسی و اقتصادی بسود آمریکا و غرب عمل می کنند، طوری هم نزد مردم وانمود می کنند که گویا روابط اقتصادی گستردهای با روسیه و چین دارند در حالیکه واقعیت غیر از این است. برخی دیگر ضمن اینکه می پذیرند که ایران کمک زیادی به فروش تسلیحات آمریکا و نفوذ منطقهای اسراییل کرده و ارادهای هم برای برقراری مناسبات جدی با روسیه و چین ندارد ولی در جبهههای دیگر هم ضربههایی به آمریکا یا اسرائیل زده است مثل تقویت حزب الله لبنان یا کمک به سوریه یا نقش نسبتا مهم قاسم سلیمانی که سرانجام با دادن اطلاعاتی از داخل نظام به آمریکاییها ترور شد. اینکه اگر این دو را روی دو کفه ترازو قرار دهیم کدام سنگین تر است بنظر می اید که بتدریج و بویژه در دوران اخیر کفه اول یعنی کمک به منافع آمریکا و اسرائیل و عربستان و ارتجاع منطقه و ارتجاع داخلی ایران به مراتب سنگین تر بوده است. در واقع سیاست خارجی حکومت نه تنها می رود که کاملا بسود آمریکا و اسرائیل تمام شود، بلکه تماما علیه منافع خود ایران هم قرار داشته است. شاید آخرین بخت ایران برای چرخش اوضاع پس از لگدمال کردن برجام توسط جریان راست حکومت، مسافرت نخست وزیر ژاپن به ایران بود که با مخالفت رهبر با مذاکرات همه چیز ناگهان به زیان ایران و بسود اسرائیل چرخش یافت. بنابراین بتدریج این پرسش بطور جدی می تواند مطرح شود که آیا واقعا آمریکا و غرب و اسرائیل خواهان سقوط حکومت ایران هستند یا اینکه فعلا به این حکومت و برنامههای آن نیاز دارند تا بتوانند سلاحهای خود را در منطقه بفروش رسانند و کشورهای همسایه ایران را هر چه بیشتر به مدار مناسبات سیاسی و نظامی و اقتصادی با آمریکا بکشانند. اعلام اخیر امارات و کویت برای قصد خرید صدها میلیارد دلار سلاح دفاعی در برابر موشکهای ایران نشانهای از نقش زیانباری است که ایران در حال بازی کردن آن است، همانطور که درخواست پوتین برای کنفرانس صلح خلیج فارس را، هم می توان نشانه نگرانی از حمله به ایران و درگیر شدن جنگی دیگر در خلیج فارس دانست و هم کوششی برای جلوگیری از مسابقه فروش تسلیحات و بیرون آمدن اقتصاد آمریکا از رکود و بحرانی که گرفتار آن شده است از طریق دامن زدن به جنگ در خلیج فارس. البته اینکه آمریکا به ایران حمله کند و تاسیسات و صنایع و پایگاههای نظامی آن را بمباران کند کاملا محتمل است ولی اینکه تا آنجا پیش رود که وجود قدرتی و دشمنی بنام ایران کاملا منتفی شود بنظر بعید می رسد! بنظر می رسد کسانی که بر این امید نشستهاند که دولت آمریکا جمهوری اسلامی را سرنگون کند دچار خوش خیالی هستند. ایران دیگر نقش استراتژیک سابق خود را علیه روسیه ندارد. چین و روسیه هم به رهبران ایران بعنوان یک شریک و همکار نگاه نمی کنند و اعتماد ندارند و روزبروز هم زیان سیاستهای ایران به منافع آن دو کشور بیشتر از سودش می شود. اکنون در آمریکا و غرب بتدریج خطر چین بعنوان یک قدرت اقتصادی بیشتر از خطر روسیه بعنوان یک قدرت نظامی درنظر گرفته می شود، بنابراین نقش اقتصادی ایران بسود اقتصاد غرب مهمتر از نقش سیاسی و استراتژیک نظامی آن می تواند باشد. همه این احتمالات در ماههای آینده در معرض آزمون قرار خواهد گرفت.
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 766 - 19 آذر ماه 1399