انتشار نخستین بیانیه منسجم با یکصد امضاء علیه نئولیبرالیسم در ایران |
هفته گذشته صدتن از فعالان مدنی در بیانیهای ضمن تحلیل وضعیت اقتصادی- اجتماعی ایران، از حقوق کارگران و سایر اقشار مختلف اجتماعی کشور حمایت کردند؛ حقوقی که به گفته امضاکنندگان این بیانیه، دهه ها است زیر چرخ سیاستهای موسوم به نئولیبرال له شده است. در این بیانیه که نام شخصیتهای شناخته شدهای همچون علیرضا رجایی، نرگس محمدی، هاشم آغاجری، یوسف اباذری، فیروزه صابر، حسین رفیعی، رضا رئیس طوسی، بهاره هدایت، مسعود پدرام، سعید مدنی، فاطمه گوارایی، جواد کاشی، صدیقه مقدم، نظام الدین قهاری، طاهره طالقانی، احسان شریعتی و ... در زیر آن به چشم می خورد پس از اشاره به مبارزه کارگران هفت تپه و دیگر واحدهای خصوصی سازی شده از جمله گفته می شود: "ما امضاکنندگان این بیانیه به این وسیله حمایت بیقیدوشرط خود را از مبارزات مدنی و مطالبات کارگران اعلام میکنیم و خواستار توقف اجرای سیاستهای موسوم به "نولیبرال" اعم از خصوصیسازی داراییهای ملت، خصوصیسازی و پولیسازی بهداشت و آموزش، موقتیسازی قراردادها و از بین بردن امنیت نیروی کار، مقرراتزدایی از عرصههای مختلف حیات اقتصادی و پایان دادن به ایجاد محدودیتها بر سر شکلگیری تشکلهای مستقل هستیم و تضمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی و حضور موثر و شنیدهشدن سخن نمایندگان مستقل کارگران در مذاکرات دستمزدی را خواستاریم." مفاد این بیانیه را می توان همسو دانست با نظرات شماری از مشاوران اقتصادی میرحسین موسوی نظیر فرشاد مومنی و حسین راغفر که انتقادهای آنان در سالهای اخیر طنین بیشتری در فضای رسانهای ایران داشته است که بازتاب اوج گیری بحران و طبقاتی شدن بیش از پیش جامعه و دور شدن هرچه بیشتر و خشن تر حاکمیت از آرمانهای عدالت خواهانه انقلاب 57 است. بنظر می رسد که باید بر روی این نکته بیشتر تاکید کرد که در مرکز بحران و سیاستهای نولیبرالی که در بیانیه فعالان مدنی به آن اشاره شده منافع سرمایه داری تجاری و البته بخشی از سرمایه داری به ظاهر تولیدی ولی در واقع با ماهیت تجاری قرار دارد که منافع آنان دربرابر قشرهای اجتماعی دیگر و نه فقط کارگران و زحمتکشان بلکه حتی بخشی از سرمایه داری داخلی قرار می گیرد. همین کلان سرمایه داران تجاری هستند که امروز به مالک واحدهای خصوصیسازی شده تبدیل شدهاند و آنها را - در بیشتر مواقع به عمد - به فلاکت و نابودی کشاندهاند. توسعه سیاستهای نولیبرالی همچنین نتیجه سیاستهایی است که ایران از زمان پایان دولت میرحسین موسوی و آغاز رهبری آقای خامنهای در پیش گرفت و کوشید اقتصاد ایران در اقتصاد سرمایه داری جهانی هرچه بیشتر ادغام شود. عمده ترین نتیجه این سیاست پررنگ شدن نقش آن جناح از سرمایه داری ایران شد که در رابطه با بازار جهانی و توزیع کالاهای آن در ایران فعالیت میکرد و نه در رابطه با تولید برای بازار داخلی. این سرمایه داری از نظر کارکرد اقتصادی جزئی از چرخه ساماندهی اقتصاد سرمایه داری جهانی و تبدیل کردن ایران به زائده ای از آن است. نقش و کارکرد این جناح از سرمایه داری ایران، هم متفاوت است با آن سرمایه داران یا بخش خصوصی که برای بازار داخلی یعنی برای رفع نیازهای مردم ایران تولید میکند و هم در تضاد با آن است. در نتیجه بخش اخیر روزبروز ضعیف تر، کوچک تر، ورشکسته تر شد. به ویژه تاثیر سیاستهای دوران احمدی نژاد و واردات دهها و صدها میلیاردی بر روی این بخش از سرمایه داری ایران و بیش از آن کارگران و طبقات پایین جامعه فاجعه بار بود، در حالیکه جریان دیگر را که نقشش ساماندهی اقتصادی جهانی سرمایه داری بود آنچنان نیرومند کرد که به مدعی دولت و ملت و به بختکی بر سر اقتصاد کشور و فشار به کارگران و زحمتکشان تبدیل شده است. در پیش گرفتن سیاستهای نولیبرالی و تغییر سمت اقتصاد ایران از تولید کالاهای مورد نیاز مردم در داخل به سمت صادرات و واردات ضمنا موجب شد وضعیت اقتصاد کشور بشدت در برابر فشارها و نوسانات جهانی شکننده و اقتصاد ایران روزبروز بیشتر به صادرات مواد خام و کشاورزی و واردات کالاها در مقابل آن وابسته شود که نتیجه آن را امروز و در موثر بودن و موثر شدن هرچه بیشتر تحریمها بر روی زندگی مردم می بینیم. بدیهی است که یک بیانیه چند خطی قرار نیست وضعیت اقتصادی ایران را تحلیل کند و هدف نویسندگان آن بیشتر اعلام موضع و جدا کردن حساب خود از انواع و اقسام افراد و جریانهایی بوده است که حاضر نیستند هیچ برنامه اقتصادی و اجتماعی روشنی ارائه دهند و زیر نامهای مختلف در واقع هوادار یک سیاست اقتصادی واحد هستند. با اینحال بنظر می رسد که لازم باشد بر روی نقش سرمایه داری تجاری ایران در مرکز برنامههای نولیبرالی تکیه شود زیرا آنچه گاه مهمتر از شکل این برنامههای نولیبرالی است محتوای آنهاست که به چه شکل و در خدمت منافع چه قشرها و چه طبقاتی اجرا می شود. چین و هند و ایران را اگر نگاه کنیم همه به ظاهر دارند برنامههای نولیبرالی اجرا می کنند، ولی چین کجا، هند کجا و ایران کجا؟ این سه شباهتی به همدیگر ندارند، راهی هم که رفتهاند با هم متفاوت بوده است. چین خودش را نولیبرال نمی داند بلکه سوسیالیسم بازار می داند که صدها میلیون تن را از فقر خارج کرده در حالیکه غربیها آن را نولیبرال معرفی می کنند. در هند هم از سیاستهای نولیبرالی سخن می رود در حالیکه برعکس چین صدها میلیون فقیر جدید ایجاد کرده است. به همین شکل اگر بگوییم دوران محمد خاتمی نولیبرالی بود، احمدی نژاد هم نولیبرالی، روحانی هم نولیبرالی، تصویری دقیق از واقعیت اقتصاد ایران در این سه دوران ارائه نداده ایم هرچند با هم شباهتهایی دارند. در توصیف سیاستهای اقتصادی به نولیبرالی باید شباهتها را دید ولی تفاوتها را هم دید. زیرا گاهی اوقات آن تفاوتها بسیار عمیق تر و پایهای تر و تعیین کننده تر از شباهتها هستند!
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 769 - 10 دیماه 1399