هاشمی نباید می آمد و یا اگر آمد برای همیشه باید می رفت |
هاشمی رفسنجانی در آخرین سالهای عمرش به این نتیجه رسیده بود که راه برون رفت از بحرانی که گریبان نظام و ایران را گرفته تنها در چارچوب یک مصالحه ممکن است. برخلاف تصور، نقطه قوت هاشمی در آن نبود که او دریچه ای شده بود که از طریق وی اصلاح طلب ها می توانستند به ساختار حکومتی باز گردند. برعکس از نگاه "اصولگرایان" و جناح راست، هاشمی تنها گزینه ای بود که با آویزان شدن به وی می توان همچنان گوشه ای از قدرت را حفظ کرد. نقطه قوت و پایگاهی که توانست برای خود در حاکمیت بیابد در اینجا بود. هرم قدرت در جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیده بود که هر تقلب بزرگی پیامدهای نامعلوم دارد. چنین تقلب و انتخابات تقلبی، در فضای داخلی و بین المللی شدنی نیست و به همین دلیل فکر تکرار تقلب در انتخابات 88 را از سر بیرون کردند. نظام ترجیح داد در فضایی متفاوت با گذشته و با تغییر چهره به صحنه بیایند. حتی اگر ناچار شود به اشکال مختلف مردم را از صحنه دور کرده و انتخاباتی بی رونق برگزار کند، چنان که در انتخابات مجلس یازدهم عمل کرد و در اندیشه تکرار آن در انتخابات ریاست جمهوری 1400 است. برای طرفداران اصلاحات گزینه هاشمی از این رو قابل قبول شده بود که لااقل به کمک او می توان جلوی ویرانی بیش از این کشور را گرفت و روند فروپاشی نظام و کشور را متوقف کرد تا بشود به معکوس کردن آن اندیشید. هاشمی رفسنجانی درست به همین دلایل دشمنان روز به روز نیرومندتری در حاکمیت پیدا کرد. همه کسانی که در دوران رهبر آقای خامنه ای و ریاست جمهوری احمدی نژاد به قدرت و ثروت افسانه ای رسیده اند با هر نوع مصالحه ملی مخالفند زیرا چنین مصالحه ای نمی تواند اینگونه عناصر را درون خود، لااقل برای مدت طولانی بگنجاند. به همین دلیل اندیشه حذف ابدی هاشمی از صحنه حیات رو به روز بصورتی جدی تر در محافل بسیار در بسته و مافیائی قوت گرفت. آنها میدانستند و میدانند که هیچ مصالحه ای در جمهوری اسلامی ممکن نیست مگر مبتنی بر تغییر سمتگیری اقتصادی فاسد حاکم در میان مدت و بلند مدت و هدف از مصالحه یا تشکیل دولت وحدت ملی این نیست که عده ای درون حکومت با همدیگر بنشینند و همدیگر را "تحمل" کنند. هدف آشتی دادن منافع و خواست های اکثریت عظیم جامعه برای یک دوره و درون یک چارچوب معین است و این خود کابوسی بود که تصور آن نیز برای دسته بندی های مافیائی قدرت و ثروت قابل تحمل نبود. آنها میدانستند و میدانند که ایجاد هماهنگی میان منافع قشرهای مختلف اجتماعی با سیاست ها و سمتگیری های کنونی که محتوای آن انتقال ثروت و قدرت به دست اقلیتی از سرمایه داران و سرداران و دولتی های سرمایه دار شده و وابستگان حکومتی است ناممکن می باشد. برای این اقلیت پررنگ تر شدن روز به روز هاشمی رفسنجانی قابل تحمل نبود و ماجرای انتخابات مجلس خبرگان و لیست 30 نفره هاشمی که از تهران به آن مجلس رفتند حجت را بر آنها تمام کرد که باید کار را یکسره کنند که با استخر مرگ کردن او چنین نیز کردند. بویژه که برگماری رهبر جدید نیز تدارک دیده می شد که مجلس استصوابی یازدهم و انتخابات 1400 که برکشیدن یکی از نظامی ها بعنوان رئیس جمهور نیز در دستور کار بود و رفسنجانی موی دماغ! بنابراین: هاشمی یا نباید می آمد و یا اگر می آمد باید میرفت!
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 769 - 10 دیماه 1399