رهبران اروپا و امریکا فکر نمی کردند غافلگیر شوند درس بزرگی که چین به سازندگان "کرونا" داد! |
از زمان شیوع ویروس کرونا در چین بیش از 4 ماه می گذرد و اکنون ایالات متحده و اروپای غربی با بیش از 400 هزار مبتلا (تا 13 فروردین) به مهمترین کانون آن در جهان تبدیل شدهاند. از همان آغاز این فرض و احتمال مطرح بود که این ویروس ممکن است آزمایشگاهی و نوعی حمله بیولوژیک غرب و آمریکا به چین باشد. ولی کمتر کسی در آن زمان این احتمال را می پذیرفت به این دلیل ساده که خود کشورهای سرمایه داری از این ویروس در وحشتند و انواع و اقسام پیش بینیها و اقدامات پیشگیرانه را برای مقابله با آن آغاز کرده است. همگان یقین داشتند که در طی سه ماهی که از شروع گسترش ویروس در چین تا اشاعه آن در اروپا و آمریکا گذشته مقامات کشورهای غربی بارها جلساتی برگزار کرده و همه سناریوهای ممکن گسترش ویروس بدان کشورها را بررسی کردهاند، راههای مقابله با آن را سنجیدهاند و همه تدارکهای لازم را برای کاهش دامنه آن دیدهاند و بنابراین خود آنها نمی توانند اشاعه دهنده این ویروس باشند. این استدلال تا پیش از گسترش ویروس به اروپا و امریکا معتبر بود اما نحوه واکنش کشورهای غربی به کرونا پایههای آن را کاملا متزلزل کرد. در مرحله اول رهبران آمریکا، آلمان، انگلستان و همچنین فرانسه نه تنها هیچ نگرانی از شروع ویروس نشان ندادند بلکه مدعی بودند که هیچ اقدامی نباید دربرابر آن انجام داد. آنها حتی از قبل نظریه "علمی" برای توجیه این بی عملی را تحت عنوان "ایمنی جمعی" یا گلهای دیده بودند. چنانکه آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان زودتر و صریح تر از همه و به شکلی که گویی مسئلهای خیلی ساده و عادی را بیان می کند گفت: "حدود 70 درصد مردم آلمان بتدریج به این ویروس مبتلا و 95 درصد آنها هم بخودی خود بهبود پیدا خواهند کرد". اگر در نظر بگیریم که جمعیت آلمان 83 میلیون تن است، 70 درصد آن می شود در حدود 58 میلیون تن. و با توجه به نرخ مرگ و میر حداقلی 3.2 درصدی کرونا در چین، مقامات آلمان خیلی ساده خود را برای مرگ حداقل 1.860.000 (یک میلیون هشتصد و شصت هزار) آلمانی (و بیش از 12 میلیون تن در کل اروپا) آماده کرده بودند. (البته در عمل معلوم شد که نرخ مرگ و میر در صورت عدم قرنطینه می تواند تا 10 یا 15 درصد هم بالا برود. یعنی بین 35 تا 40 میلیون اروپایی را به کام مرگ بفرستد.) بوریس جانسون در انگلستان، دونالد ترامپ در آمریکا و وزارت بهداشت فرانسه نیز از این نظریه پشتیبانی کردند. بعبارت دیگر نتیجه همه جلسات و بررسیها و تدارکات سران اروپا به آنجا رسیده بود که نه تنها به شیوع کرونا همچون یک بحران نگاه نمی کردند بلکه می خواستند اجازه دهند که کرونا وارد کشورهای آنها شود و دهها میلیون تن را قتل عام کند. آنها حتی ماسک و الکل و دستکش هم برای کادر درمانی خود پیش بینی نکرده بودند چه رسد به مردم عادی و این یعنی نشستن به انتظار برای قتل عام هرچه بیشتر. با توجه به اینکه حدود 90 درصد مرگ و میرهای کرونا از میان سالمندان، بازنشستگان، یا کسانی که دارای بیماریهای سخت مانند سرطان، دیابت و مرض قند و بیماریهای تنفسی، و یا فقرا، بی خانمانها شکار می شوند، یعنی همه کسانی که از نظر رهبران کشورهای اروپایی باری بر نظام بهداشتی و درمانی و صندوقهای بازنشستگی و بودجه عمومی محسوب می شوند، این نحوه رفتار رهبران سرمایه داری و نگاه کردن به کرونا نه همچون یک بحران بلکه همچون یک فرصت، آن استدلال اولیه را که ویروس کرونا برای خود سرمایه داری هم یک خطر محسوب می شده و بنابراین نمی تواند دست ساز آن باشد از پایه زیر سوال برد. اکنون دو فرضیه مطرح است: فرضیه نخست این است که ویروس کرونا در آزمایشگاههای بیولوژیک ایالات متحده و کشورهای سرمایه داری ساخته شد و آن را به جان چینانداختند با چند محاسبه : 1- بنا به گفته خودشان هفتاد درصد مردم چین یعنی حدود یک میلیارد تن به این بیماری مبتلا و بین پنجاه تا هفتاد میلیون چینی در آن کشته می شوند. 2- اقتصاد چین به کلی زمین می خورد و به بهانه ویروس مبادلات خود را با آن کشور کاهش می دهند یا کالاهای چینی را ارزانتر خریداری می کنند و تراز بازرگانی آنها با چین بسود غرب تغییر می کند. 3- بیماری سپس به غرب و اروپا و آمریکا سرایت می کند و دهها میلیون تن از میان سالمندان و بیماران و فقرا را قتل عام می کند، آمریکا را از شر بحث درباره بیمههای بهداشتی و کمک به فقرا خلاص می کند و قاره پیر اروپا با کشتار سالمندان آن دوباره جوان می شود. 4- این بیماری با گسترش به افریقا بخش اعظم جمعیت آن قاره و گرسنگان آن را نیز لت و پار و نابود می کند. 5 – در مردم کلیه کشورهای جهان نفرتی بی مانند از چین ایجاد می کند. بنحوی که عملا همه مناسبات بین المللی آن کشور دچار خدشه می شود و هر نوع حمله و رفتار تهاجمی و مستعمراتی نسبت به آن مورد قبول افکار عمومی جهانی قرار می گیرد. 6- بالاخره از نظر پیسیکولوژیک و روانی خود مردم همه کشورها و همه آنها که از این کشتارگاه جان سالم بدر می برند با احساس گناه از اینکه عامل قتل پدران و مادران، نزدیکان و همکاران و همسایگان خود بودهاند وارد یک دوران افسردگی طولانی می شوند که آنها را به گوسفندانی مطیع و مغموم تبدیل می کند و از هر گونه اراده و مبارزهای برای تغییر باز می دارد. به این ترتیب کرونا می توانست حامل یک جوانی دوباره برای سیستم جهانی فرتوت سرمایه داری باشد تا بتواند چند سده دیگر به حیات خود ادامه دهد. پذیرش اینکه یک ویروس بتواند بطور تصادفی حامل این همه منافع برای نظام سرمایه داری غربی باشد سخت بنظر می رسد زیرا، چه گسترش این ویروس یک کار عمدی بود یا نه، همه آنچه بر شمردیم روی می داد، اگر چین با آن سرعت و با آن قدرت به مقابله با گسترش کرونا نمی رفت. در واقع تنها جایی که از همان آغاز ویروس کرونا را همچون یک حمله بیولوژیک در نظر گرفت خود چین بود ولی نه در شعار یا ایراد اتهام به غرب بلکه در بیسابقه ترین بسیج ملی برای مقابله با آن. رهبران چین از این نظر درست در نقطه مقابل آیت الله خامنهای قرار داشتند که ضمن ادعای اینکه ویروس ساخته آمریکا علیه ایران است، بخاطر راه پیمایی و انتخابات جلوی پخش خبر آن را گرفت و ولنگارانه ترین و غیرمسئولانه ترین نحوه مقابله با آن را در کشور ما سازمان داد. فرضیه دوم آن است که شروع کرونا در چین یک اقدام عمدی سرمایه داری غرب نبود، اما آنها به فکر بهره برداری بسود خود و برای تحقق بخشی به اهداف بالا افتادند. یعنی حداقل خلاص شدن از شر سالمندان و بیماران و بیکاران و فقرا و پایان دادن به بار فشار آنها و مبارزات و خواستههایشان بر این کشورها. دلیل عدم آمادگی کامل آنها برای مواجهه با کرونا در اینجا قرار داشت. منتهی رهبران کشورهای سرمایه داری گمان نمی کردند چین بتواند بر ویروس غلبه کند و در نتیجه یک آلترناتیو و جایگزین نسبت به سیاست "ایمنی گله ای" در ذهن مردم همه جهان برای مقابله با گسترش کرونا شکل بگیرد. در واقع اگر چین الگوی قرنطینه و امکان مباررزه با بیماری بدین شکل را به مردم جهان معرفی نکرده بود، رهبران غربی بی گمان بدنبال همان نظریه ایمنی گلهای و قتل عام دهها میلیونی حرکت می کردند. وجود این الگو همه چیز را بر هم ریخت و در تمام دنیا مردم خواستار استفاده از قرنطینه شدند. رهبران چین نیز با پایان دادن فوری به قرنطینه ووهان و اعلام غلبه و پایان مرگ و میرهای داخلی برآمده از ویروس به این فشار افکار عمومی بر روی رهبران کشورهای سرمایه داری برای ناگزیر کردن آنها به قرنطینه دامن زدند. اکنون همه محاسبات بنوعی معکوس شده است. اعتبار چین در نزد مردم جهان افزایش پیدا کرد. غرب و نظام اقتصادی و اجتماعی سرمایه داری برعکس اعتبار خود را هم در جهان و هم در نزد مردم خود آن کشورها به میزان زیادی از دست داد. ظرفیتهای اقتصادی چین حفظ شد و غرب در بحران اقتصادی گرفتار آمد و وابستگی آن به چین افزایش یافت. البته اکنون زود است که بتوان درباره پیامدهای کوتاه مدت و درازمدت بحران کرونا بر جهان قضاوت کرد ولی یک چیز روشن است: رهبران سرمایه داری اگر هم در ابتدا به ویروس و ویروسها بعنوان یک بسته سفارشی و فرصت برای رهائی از بحران نگاه می کردند، حالا باید از این امید جنایتکارانه و شوم نیز صرفنظر کنند. معلوم شد که آزمایشگاههای جنگهای بیولوژیک آنها دربرابر اراده ملتها شکست خواهد خورد. ویروس کرونا چه عمدی و دست ساز بود و چه غیرعمدی و تصادفی، درسهای بزرگی به همه مردم جهان و بویژه مردم و رهبران کشورهای سرمایه داری داد.
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 733 - 21 فروردین 1399