سرمقاله 733 آیا نتایج حمله جهانی "کرونا" همان نتایج جنگ دوم خواهد بود؟ |
آیا شیوع ویروس کرونا را باید به منزله شکل سده بیست و یکمی جنگ جهانی و کوشش برای آغاز جنگ جهانی سوم به حساب آورد؟ برخی شواهد چنین نشان می دهد و پارهای چنین عقیده دارند. مثلا والنتین کاتاسانوف پژوهشگر بنیاد تحقیقات استراتژیک روسیه در مقالهای که در همین شماره راه توده منتشر شده شرایط گسترش ویروس کرونا را با شرایطی که به جنگ جهانی دوم منجر شد مقایسه کرده و معتقد است که جنگ جهانی دوم حاصل بحران سرمایه داری در دهه 30 و برای نابود کردن اتحاد شوروی و حداقل متوقف کردن رشد اقتصادی آن بود. زمینه بروز ویروس کرونا نیز بحران جهانی سرمایه داری از 2008 بدینسو و رشد چین و کشورهای آسیای جنوب شرقی است. هدف اصلی جنگ جهانی کرونایی به زانو دراوردن چین و تصاحب سهام شرکت و بنگاههای آن بوده است. تا چه میزان می توان جنگ جهانی کرونایی را با جنگ جهانی دوم مقایسه کرد؟ به لحاظ شمار تلفات انسانی واکنش رهبران غرب دربرابر گسترش ویروس فرضیه بالا را تقویت می کند. براساس محاسباتی که رهبران کشورهای غربی کردهاند و مرکل و ترامپ و جانسون رسما آن را اعلام کردهاند بهترین سناریو برای غرب آن است که در یک دوره چند ماهه 70 درصد جمعیت جهان این ویروس را بگیرد که حداقل 5 درصد مبتلایان آن کشته خواهند شد یعنی حدود 350 تا 500 میلیون نفر در جهان. با در نظر گرفتن شمار کشتگان جنگ جهانی دوم که بنا بر آمار رسمی حدود 73 میلیون تن (61 میلیون غیرنظامی و 12 میلیون نظامی) تخمین زده می شود و با توجه به اینکه جهان در آن زمان حدود 2 میلیارد تن جمعیت داشت، رقم 350 تا 500 میلیون برای قربانیان کرونا در جمعیت کنونی بیش از 7 میلیاردی جهان تقریبا همان درصد جنگ جهانی دوم می شود. رهبران سرمایه داری که مانند آب خوردن 70 میلیون تن را در جنگ جهانی دوم کشتند، ابایی دارند که 500 میلیون را با کرونا بکشند؟ آنها که بهاندازه چندین بار نابودی کره زمین سلاح اتمی و هیدروژنی و نوترونی انبار کردهاند نگران شمار کشتگان خواهند بود آن هم در جنگی بدون هیچگونه لطمه خوردن و منهدم شدن تجهیزات و منابع و ثروتهایی که برای آنها باقی خواهد ماند؟ کمترین تردیدی در اینکه آنها آماده چنین قتل عامی و حتی بسیار بیش از آن برای حفظ منافع خود و غلبه بر بحران سرمایه داری هستند نباید داشت. این مسئله جدی تر می شود وقتی در نظر بگیریم که رهبران کشورهای سرمایه داری و بسیاری از نظریه پردازان و تاریخنگاران آنها به تئوری جمعیتی مالتوس – کشیش و اقتصاددان سده هیجدهم و نوزدهم انگلستان- اعتقاد دارند. بنا بر نظریه مالتوس جمعیت جهان به شکلی تصاعد هندسی افزایش می یابد. یعنی با شتاب دهها و صدها برابر می شود در حالیکه رشد منابع به شکل تصاعد حسابی یعنی به کندی افزایش می یابد. نتیجه اینکه زمانی فرا می رسد که امکانات طبیعت و جامعه کفاف نیازهای همه انسانها را نمی دهد. در این شرایط وظیفه بحرانها، جنگها، قحطیها و بیماریهای فراگیر به میان می آیند که با کاهش جمعیت دوباره میان امکانات طبیعت و شمار انسانها تناسب برقرار می کند. این نظریه در میان رهبران کشورهای سرمایه داری هواداران بسیار دارد. بنظر آنان بحران کنونی جهانی بحران اقتصادی و اجتماعی نیست و اگر هم باشد ریشه آن در بحران جمعیتی است. بعبارت دیگر اگر براساس برآوردها فقط 300 تن در جهان بهاندازه 3 میلیارد تن ثروت دارند راه حل بحران این نیست که ثروت آن 300 تن را میان آن 3 میلیارد تقسیم کرد بلکه باید از شمار آن 3 میلیارد کم کرد. کرونا قرار است به این شکل نیز به بحران خاتمه دهد. نتیجه بحران اقتصادی و اجتماعی که به شکل بحران جمعیتی بروز می کند، فقط به شکل انفجار نابرابریها جهان سرمایه داری را تهدید نمی کند، بلکه به شکل امواج بزرگ و تهدیدکننده مهاجرتی نیز در می آید. در طول تاریخ ما شاهد این امواج بزرگ مهاجرتی بودیم که همیشه به شکل جنگ درآمد. حمله اعراب، حمله مغول، جنگهای صلیبی و ... همه اشکالی از این امواج بزرگ مهاجرتی بود که به ویرانیهای بزرگ ختم شد. امروز نیز اگر وضع افریقا به همین شکل ادامه پیدا کند و راه حلی برای پایان غارت آن قاره و گرسنگی مردم آناندیشیده نشود، خطر اینکه مردم آن کشورها به شکل امواج بزرگ و غیرقابل مهار انسانی به سمت اروپا روان شوند به هیچوجه کم نیست و حتی قطعی است. کار به جایی رسیده که رهبرانی مانند اردوغان اروپا را به آزاد گذاشتن حرکت این امواج به سمت کشورهای اروپایی تهدید می کنند و برای جلوگیری آنها باج می خواهند. فعلا با دامن زدن به جنگ، با ایجاد داعش و گروههای افراطی، با گسترش انواع و اقسام بیماریها، با به راهانداختن درگیریهای قومی نظیر کشتار دو میلیون نفری در رواندا و مشابه آن در حال مهار جمعیتی قاره افریقا هستند ولی هیچکدام از اینها کافی نبوده است. جنگ جهانی کرونا باید این وظیفه را نیز در افریقا به انجام رساند و به این خطر نیز خاتمه دهد. به این وضع افزوده می شود بحران برآمده از شمار روزافزون سالمندان، بازنشستگان، بیماران، بیکاران و فقرا در خود کشورهای سرمایه داری غرب. تمام کوششهایی که در طی دو دهه اخیر با بستن بیمارستانها، کاهش تختهای بیمارستانی، افزایش سن بازنشستگی، کاهش بیمههای اجتماعی، کاهش کمکهای اجتماعی برای کشتار سالمندان و فقرا انجام شده کافی نبوده است. مثلا در فرانسه در 15 سال اخیر 95 بیمارستان عمومی تعطیل و 68 هزار تخت بیمارستانی برچیده شدهاند که خود به معنای کشتار پیشرس بخش مهمی از سالمندان و بیماران آن کشور بوده است. بنابراین کرونا انجام این وظیفه ناتمام را نیز باید برعهده بگیرد و برعهده گرفته است. وجه دیگری از بحران کنونی سرمایه داری بحران زیست محیطی است. دوره رکود و کاهش فعالیتهای اقتصادی برآمده از کرونا که می تواند تا 12 یا 18 ماه نیز بطول انجامد فرصتی است برای بازسازی طبیعت، کاهش گازهای گلخانه ای، متوقف کردن نسبی روند گرمایش زمین، احیای لایه اوزون، حفظ جنگلها و منابع طبیعی در حال نابودی برای یک دوران طولانی بهره برداری فشرده و خانمان برانداز دیگر تا کرونای بعدی. بنابراین کرونا راه حلی برای این سویه از بحران سرمایه داری نیز به شمار می رود. دستیابی به همه این اهداف تااندازهای معنا داشت و معنا دارد که که کرونا در هدف اصلی خود موفق می شد یعنی به زانو درآوردن چین، ورشکست کردن اقتصاد آن، سقوط و از بین بردن ارزش سهام کارخانهها و بنگاههای آن و تملک آنها توسط سرمایه داران غرب و در نهایت مستعمره کردن آبرومندانه آن کشور. در اینصورت بود که کشورهای غربی در ادامه می توانستند دیگر اهداف مورد نظر را نیز تحقق بخشند. در حالیکه جنگ جهانی کرونایی در این هدف اصلی خود به سختی شکست خورده است. اکنون مسئله اصلی برای غرب آن است که چگونه خود را هرچه سریعتر از بحران اقتصادی حاصل از ادامه بحران بیرون بکشد. این کار راه حلی ندارد جز قانع کردن مردم کشورهای سرمایه داری به پذیرش اینکه برای "نجات اقتصاد" مرگ پدران و مادران خود و سالمندان و بیماران و فقرا را در یک دوره کوتاه مدت چند ماهه بپذیرند. اجازه دادن به ورود و گسترش بیماری و سپس شل کن سفت کن به اصطلاح مبارزه با کرونا در غرب و بویژه ایالات متحده همه برای خسته کردن مردم و پذیراندن تدریجی این نتیجه گیری به آنهاست که مبارزه با بیماری ناممکن است و باید سرنوشت خود را بدست تقدیر کرونا سپرد. ولی در اینجا کار به جهتی دیگر با دشواری مواجه شده است و آن هم وجود شبکههای اجتماعی است. وجود این شبکهها امکان سانسور و کانالیزه کردن اخبار را بسیار کاهش داده و همه مردم از طریق این شبکهها در جریان خبرها هستند. این رسانههای اجتماعی را هم نمی شود تعطیل کرد مگر با تعطیل کردن اینترنت که در انصورت کل شبکههای ارتباطی و مالی و بانکی و خدماتی و اطلاعاتی و حتی بسیاری از کارخانهها تعطیل خواهند شد. بنابراین جنگ جهانی کرونایی با سه مشکل برخورد کرده است: - به زانو در نیامدن چین و حتی تقویت موقعیت اقتصادی و سیاسی آن؛ ب- تبدیل شدن چین به یک الگو که مردم جهان کارآمدی نظامهای اقتصادی و سیاسی خود را در مقابله با کرونا با آن کشور می سنجند؛ پ- وجود شبکههای اجتماعی که سانسور و بی خبری مردم را از آنچه در جهان می گذرد ناممکن کرده است. پای ایران که نه آغاز کننده این جنگ کرونایی بوده و نه در آن منافعی داشته اکنون به این جنگ کشیده شده است. رهبری ایران می توانست با جلوگیری از برگزاری راه پیمایی 22 بهمن، تعویق انتخابات و قرنطینه سریع قم، آمادگی قبلی برای انجام تست و شناسایی بیماران و قرنطینه کردن آنها به مصاف این جنگ برود و با تلفات انسانی و اقتصادی هرچه کمتر از آن خارج شود. این کار انجام نشد به دهها دلیل از جمله اصرار رهبر جمهوری اسلامی به برگزاری انتصابات مجلس؛ خرافات مذهبی و مخالفت امام جمعهها و دکانی که بنام شفادهی و تولیتهای مذهبی باز کردهاند؛ وجود دهها و صدها مرکز تصمیم گیری و قدرت اقتصادی؛ و بالاخره فروپاشی ذخیره کارشناسی دولت و حکومت با اشغال مناصب توسط فرصت طلبها و نخبگان جعلی و کم سواد و فاسد در همه سطوح. به همه این عوامل از بین رفتن قدرت اقتصادی دولت، جامعه متشتت، نبود نظام تولیدی، وجود انبوه مشاغل خرد، تراکم فقرا و مهاجران و حاشیه نشینان را نیز باید افزود که کار مقابله با ویروس را در شرایط حکومت نامنسجم و پراکنده که هر کس می خواهد زیر پای دیگری را خالی کند دشوار کرده است. در این شرایط همه شواهد نشان می دهد که ایران می رود که به یکی از بزرگترین قربانیان این جنگ جهانی کرونایی تبدیل شود.
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 733 - 21 فروردین 1399