راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

با "کرونا"

سیستم سودآوری

در سرمایه داری

زیر سئوال رفت!

دکتر سروش سهرابی

  
حرکت تاریخ سیری مارپیچی دارد یعنی توام با نقاط چرخشی است که در ظاهر به شکل یک بازگشت به گذشته بنظر می رسد اما در واقع حرکتی رو به بالا دارد. دلیل مارپیچی شدن این سیر تاریخی در ناموزونی و عدم تعادل رشد و پیشرفت میان کشورهاست. به عبارت دیگر همه قلمروها، همه کشورها به شکلی موزون و همزمان با هم پیشرفت نمی کنند. این یا آن قلمرو در این یا آن برش تاریخی پیشرفته تر می شود و دیگران عقب مانده تر. این ناموزونی و عدم تعادل در رشد دو پیامد متضاد به جای می گذارد.

1- در مرحله نخست رشد بیشتر قلمروهای پیشرفته تر بر روی دوش قلمروهای عقب مانده و به بهای عقب مانده تر شدن آنها صورت می گیرد.

2- در مرحله دوم پاره‌ای از قلمروهای عقب مانده به دستاوردهای قلمروهای پیشرفته متکی می شوند و مسیر پیشرفت را در مدتی بسیار کوتاه تر طی می کنند.

نتیجه آن می شود که از یکسو راه‌ها و شکل‌های تحول و پیشرفت تاریخی متفاوت و متنوع می شود، و از سوی دیگر ناموزونی و عدم تعادل میان سرزمین‌ها در طی زمان، ضد خود یعنی موزونی و تعادل را بوجود می آورد. این نقاط تعادل‌های بزرگ، نقاط چرخش، نقاط بازگشت و صعود، همان پیچ‌های تاریخ هستند. نقاطی هستند که محرک‌های پیشین رشد به موانع آن تبدیل می شوند و ضرورت چرخش تاریخ و ادامه پیشرفت بر روی محرکه‌هایی تازه تحمیل می شود. ما امروز در چنین نقطه‌‌ای از تاریخ ایستاده ایم.

در سده‌های اخیر پیشرفت اروپا و آمریکا و ژاپن سرمایه داری بر روی دوش بقیه جهان، به بهای عقب ماندگی و توسعه نیافتگی اکثریت کشورهای جهان در آسیا و افریقا و آمریکای لاتین، از جمله هند و چین و کره و ویتنام و برزیل و آفریقای جنوبی به ثمر رسید. ولی برعکس، این ناموزونی رشد جهانی که تا دیروز موجب عقب ماندگی این دسته از کشورها بود، در شرایط مساعد و معین به بخت تاریخی برخی از آنها نیز تبدیل شد یعنی آنها توانستند با اتکا به آخرین دستاوردهای کشورهای پیشرفته سرمایه داری مسیر تاریخی که آنها در طی سه سده پیموده بودند، در سه دهه طی کنند. هیچکدام از آنها دوباره بخارو برق و اتم و رایانه را اختراع نکردند بلکه مستقیما به آخرین دستاوردهای انقلاب اطلاعاتی متکی شدند. به این ترتیب ناموزونی و عدم تعادل رشد بتدریج ضد خود یعنی موزونی و تعادل را ناگزیر و شرایط چرخش تاریخ را فراهم کرد.

شرایط این چرخش تاریخی از صد سال پیش و با انقلاب اکتبر در روسیه آغاز شد. انقلاب اکتبر به چهار طریق جهان را به سمت تعادل سوق داد:

1- کشور روسیه را از یک کشور عقب مانده به یک کشور پیشرفته صنعتی تبدیل کرد.

2- شرایط را برای پیروزی جنبش‌های ضداستعماری و آزادیبخش ملی در افریقا و آسیا هموار کرد و تعادل قوای جهانی را از این طریق نیز بر هم زد.

3- با برتری دادن به حقوق انسانها در زمینه کار و بهداشت و آموزش و فرهنگ و نفی سودآوری مطالبات نظام اجتماعی نوین آینده را در سطح جهانی منتشر کرد، به مبارزه طبقاتی در غرب نیرو و جهت داد و عوامل بحران در نظم حاکم سرمایه داری را که موجب افول آن می گردد تقویت کرد.

4- بالاخره و شاید از همه تعیین کننده تر تعادل نظامی میان قدرت شوروی و غرب برقرار کرد که یکی از دو پایه بنیادین ممکن شدن چرخش تاریخ است.

همچنین پیروزی انقلاب چین، بقای آن، امکان رشد و پیشرفت آن و بالاخره تبدیل شدن چین به پایه اقتصادی تعادل جهانی، هم محصول پیروزی انقلاب در روسیه و هم حاصل رقابت غرب با شوروی بود.

با فروپاشی اتحاد شوروی، غرب با شتاب در مسیر جهانی کردن سرمایه داری گام گذاشت. این جهانی کردن با خوش خیالی‌هایی درباره "پایان تاریخ" توام بود که موجب کم بها دادن به خطرهای آن برای غرب سرمایه داری شد. پایه این جهانی شدن از یکسو بر روی انقلاب صنعتی دوم قرار داشت که امکان انتقال شماری از صنایع از کشورهای پیشرفته را به کشورهای عقب مانده تر ممکن می کرد. از سوی دیگر مبتنی بر رشد مبارزه طبقاتی در غرب بود که درهم شکستن مراکز تجمع کارگری را از طریق پراکنده کردن و انتقال صنایع به یک استراتژی برونرفت از بحران تبدیل کرده بود. و بالاخره متکی به دستاوردهای انقلاب اطلاعاتی بود که امکان نقل و انتقال های مالی لحظه ای را بوجود آورده بود. نتیجه ترکیب این سه عامل پیدایش قدرت‌های نوظهور صنعتی بویژه در آسیا و از همه مهمتر در چین بود. بدینطریق جهان به سمت تعادل گام برداشت، تعادلی که بر روی دو پایه قرار دارد: قدرت نظامی روسیه، قدرت اقتصادی چین.

این تعادل ضامن چرخش در تاریخ، در سیستم و مناسبات کنونی جهانی است. چرا؟ محرک سیستم جهانی کنونی، آنچه همه کشورها را به یکدیگر امروز متصل کرده است جستجوی سود است. در کل جهان سیستمی حاکم است یا تا به امروز حاکم بوده که می توان آن را سیستم تولید برای سود نام داد. مهم نیست کشوری بیشتر سرمایه داری است یا کمتر، عقب مانده است یا پیشرفته، جزو تمدن‌های قدیمی سرمایه داری است یا قدرتی است نوظهور و ... همه کمتر یا بیشتر برای سود تولید و فعالیت می کنند. در حالیکه رشد نیروهای مولد، سطح دشواری‌هایی که جهان با آن روبروست، ظرفیت‌های بسرعت رو به کاهش طبیعت، بالا گرفتن خواست‌ها و مطالبات مردم همگی ضرورت مناسباتی دیگر درون کشورها و میان کشورها را ایجاب می کند، مناسباتی که نیروی محرک و هدف آن نه سودآوری بلکه رفع نیازهای بنیادین و متنوع اجتماعی باشد.

اما رسیدن سیستم جهانی به حالت تعادل امکان این را که این سیستم بتواند همچنان با محرک سود به پیشرفت خود ادامه دهد روزبروز دشوارتر می کند، به دو دلیل. اولا امکان این را که کشورها بتوانند به حساب و به زیان دیگری سود کنند منتفی می کند. دوم اینکه امکان این را که کشورها بتوانند بدون همکاری با دیگری سود کنند هم منتفی می کند. تعادل نظامی اجازه نمی دهد که قدرتی بتواند قدرت دیگر را از طریق نظامی حذف کند بدون آنکه خود نابود شود. تعادل قدرت اقتصادی نیز اجازه نمی دهد قدرتی بتواند دیگری را از صحنه حذف کند بدون آنکه خود نیز زیان ببیند. در این شرایط تعادل میان قدرت‌ها آن کشوری می تواند بقا یابد، به رقابت ادامه دهد و پیشرفت کند که بتواند سودآوری را مهار کند، که بتواند به منطق نوین برخاسته از سطح رشد نیروهای مولده و خواست و مبارزه مردم پاسخ دهد یعنی رفع نیازهای اجتماعی را بر سودآوری غلبه دهد.

ما در جریان بحران کرونا دیدیم که چین با چه سرعتی توانست این بحران را مهار کند، یا ویتنام با وجود همسایگی چین حتی یک مرگ هم نداشته است زیرا در این کشورها سیستم سودآوری نه اینکه وجود ندارد ولی زیر سلطه سیستم نیازهای اجتماعی است و نه حاکم بر آن. در حالیکه کشوری مانند آمریکا و اغلب کشورهای اروپایی که در آنجا سودآوری بر رفع نیازهای اجتماعی غلبه دارد نه تنها نتوانستند با بیماری مقابله کنند بلکه از نظر اقتصادی نیز دچار خسارتی بیش از چین شدند. یعنی مهار سودآوری و الویت دادن به پاسخ به نیازهای اجتماعی خود یک عامل پیشرفت اقتصادی است. از این پس در جهان کشورهایی پیشرفت می کنند که بتوانند سودآوری را مهار کنند و برعکس کشورهایی که بخواهند همچنان بر غلبه سودآوری پافشاری کنند با بحران‌های متعدد و مداومی روبرو می شوند که نه تنها پیشرفت اجتماعی بلکه سودآوری سرمایه را هم در آنجا دچار مشکل می کند و آنها را در نهایت از پا در می آورد.

شرایط برای چرخش در تاریخ و در سیستم، برای الویت یافتن یک منطق و محرک نوین از اینجا فراهم می شود. تعادل نیروها تنها یک راه حل در پیش پای همه می گذارد و آن هم تن دادن به ضرورت‌های منطق نوین ساماندهی اقتصادی در داخل و در میان کشورهاست. زیرا سیستم‌ها تا زمانی که گمان کنند راه حل‌های دیگری در برابر آنها وجود دارد، عقب نشینی نمی کنند و تن به یک منطق تازه نمی دهند. تنها درشرایط تعادل است که سیستم‌ها ناگزیر می شوند تن به راه حل‌های تازه دهند. بنظر می رسد محافلی بویژه در ایالات متحده و فرانسه این را فهمیده‌اند که حتی برای ادامه سودآوری سرمایه هم که باشد لازم است که محرک سیستم، دیگر سودآوری سرمایه نباشد. این تناقض سیستم تولید برای سود در مرحله کنونی تعادل جهانی آن است: برای آنکه بتوان به سودآوری ادامه داد باید سودآوری را مهار کرد.

بدین ترتیب منطق تحولات و منطق تعادل ضرورت تغییر بنیادین در هدف و محرک سیستم جهانی کنونی یعنی سودآوری و لزوم برقراری محرکی تازه در الویت پاسخگویی به نیازهای مردم را به همه کشورها تحمیل کرده و تحمیل خواهد کرد. هر کشوری که نخواهد تابع این منطق نوین شود باید بحران‌های نوبتی و فزاینده و در نهایت پسرفت و عقب ماندن را بپذیرد. الویت سودآوری از شرط پیشرفت به مانع قطعی آن تبدیل شده است. دست و پا زدن آمریکا و اروپا و حتی حکومت‌های سودمحوری مانند ایران در بحران کرونا نماد این واقعیت مسلم است.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 


 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 735 -  11 اردیبهشت 1399

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت