چرا آقای خامنه ای نمی تواند تن به اصلاحات بدهد؟ |
از آغاز ریاست جمهوری حسن روحانی و فاش شدن و آگاهی وسیع مردم از کارنامه سیاه دولت احمدی نژاد، آقای خامنهای مواضع متناقض و چند رویهای را در برابر او در پیش گرفت. برخیها نرمش های اولیه او را نوعی تسلیم شدن وی به خواست مردم و پشتیبانی از دولت حسن روحانی ارزیابی کردند و معتقد بودند که به همین نسبت باید از مواضعی که وی در این مسیر پیش گرفته پشتیبانی کرد یا لااقل نسبت به آن مراعات و سکوت بیشتری را رعایت کرد، چرا که دست ایشان در پشت صحنه زیر انواع سنگهاست! ما نمی دانیم که محتوای موضعگیریها و سخنرانیها و دخالتهای پیاپی آقای خامنهای در تمام امور، که غالبا هم در خارج از چارچوب وظایف و اختیارات وی در قانون اساسی قرار دارد، در کجا و توسط چه کسان و چه مجموعهای تنظیم می شود. نقش بیت رهبری و فرزندش مجتبی با ارتباط های وسیعی که با مجموعه فاسد و ناسالمی مانند برادران طائب و سردار نقدی و دیگر شخصیتها و نهادهای انتصابی دارد در کجاست، یا نقش میرحجازی منشی مخصوص و مرموز بیت رهبری به چه شکل است. تنها چیزی که می دانیم و درباره آن با اطمینان می توان نوشت آنست که دستگاه دولت منتخب و دیپلماسی کشور که مردم به آن رای میدهند تعیین کننده مواضع و نظرات آقای خامنهای و سخنرانیهایی که برای وی ترتیب داده می شود نیست. نه تنها چنین نیست بلکه آقای خامنهای همواره می کوشد سیاست دولت و دیپلماسی رسمی کشور را تابع منافع گروههای راست و زیر مجموعه و جریانها و انواع و اقسام افراد ناسالم و مشکوکی که در اطراف او پرسه می زنند بسازد. بنابراین، سخنرانیهای ایشان را که گاه بویی از پشتیبانی از برنامههای دولت روحانی در آن به مشام میرسید نباید به معنای تسلیم شدن وی به رای مردم تلقی کرد. اینگونه سخنان بازتاب فشار سنگین خواست و اراده مردم از یکسو و کوشش برای خلاص شدن از زیر بار این فشار و عقب راندن مردم از سوی دیگر است. برای نمونه کیست که نداند که امروز پیشبرد برنامههای دولت و دیپلماسی کشور و منافع ملی ایران نیازمند حضور و بهره گیری از همه ظرفیتها و بویژه وجهه ملی و بینالمللی شخصیتهایی نظیر میرحسین موسوی، زهرا رهنورد، مهدی کروبی و محمد خاتمی و روحانیون طراز اول اما همسو با این افراد است. ولی آقای خامنهای بجای بهره گیری از چنین ظرفیت بزرگی بسود منافع مردم ایران، دستور حبس و حصر و ممنوعیت خروج و بردن نام و انتشار تصویر اینان را صادر کرده است. اگر این کار از روی لج و لجبازی و کین توزی و خصلتهای منفی شناخته شده ایشان باشد که رهبری که بخواهد منافع ملت و کشور خود را تابع کین توزیهای شخصی خود سازد که صلاحیت رهبری ندارد و اگر چنین نباشد، چه محاسبه دیگری جز ضربه زدن و جلوگیری از موفقیت چشمگیر برنامهها و دیپلماسی دولت روحانی می توانست عامل اتخاذ چنین تصمیمات نابخردانه و ویرانگری باشد؟ در اینکه مواضع آقای خامنهای دچار نوسان متناوب و متاثر از شرایط و اوضاع و احوال و میزان فشارهای داخلی و جهانی و افکار عمومی است تردید نیست. اما نوسانهای ایشان به معنای فقدان یک خط ثابت و پایدار در آن نیست. چنین خطی وجود دارد و آن چیزی نیست جز کوشش مدام و پیگیر برای تغییر فضای سیاسی بسود جبهه راست و در انتخابات اخیر مجلس شورا شاهد همین خط سیر ایشان شدیم. ایشان در حساس ترین لحظات تاریخ رهبری خود بسود جبهه راست وارد میدان شده است. چه آن زمان که از نظارت استصوابی شورای نگهبان پشتیبانی کرد و زمینه حذف نیروهای خط امام را از مجلس و خبرگان فراهم کرد، چه بعدها علیه دولت خاتمی، در مورد تظاهرات 18 تیر، در حمایت از قاضی مرتضوی، در پشتیبانی از احمدی نژاد، در کودتا علیه موسوی، در سرکوب مردم و جنبش سبز، در سرکوب شورش دیماه 96 و آبان 98 و دهها و دهها نمونه دیگر. امروز نیز، مخالفت با یورش هر چند باره جناح راست ارتجاعی برای برکناری روحانی تا اندازهای به آن دلیل است که جامعه هنوز زخم عمیق دوران احمدی نژاد را در پهلوی خویش دارد و آقای خامنه ای نیز جایگزینی از جناح راست برای وی ندارد. تمام گفتهها و سخنان آقای خامنهای در چارچوب این راهبرد است که تماما با پیشرفت کشور و خواست و رای مردم و منافع ملی، یعنی منافع اکثریت مردم ایران، در تضاد قرار دارد. به محض آن که این جانشین یافت شود، با روحانی نیز همان معاملهای خواهد شد که با خاتمی شد. آقای خمینی زمانی گفته بود که مخالفان میرحسین موسوی توان اداره یک نانوایی را هم ندارند. بعدا معلوم شد که چندان غلو نکرده بود. جناح راست و جریان سیاسی مخالف موسوی، رهبری که از خود بیرون داد آقای خامنهای بود، رئیس جمهورش محمود احمدی نژاد، دیپلماتش سعید جلیلی و امام جمعه اش احمد خاتمی و علم الهدا. تجربه نشان داد که اینان ظرفیت و توان اداره کشور پیچیدهای مانند ایران را ندارند، آن هم در یک شرایط جهانی فوق العاده بغرنج و دشوار. اینها کسانی هستند که هنوز فکر می کنند ایران را می توان با بگیر و ببند و سیاست حذف و حصر و زندان و ممنوع البیانی و تصویری اداره کرد. بخش مهمی از بحران کنونی ناشی از شخصیت این افراد و شیوه تفکر و دوری آنان از واقعیتهای جامعه و ناتوانیهای فکری و مدیریتی آنان است.
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 729 - 8 اسفند 1398