سلطنت صفویه باعث تقابل ایران با همسایگانش شد "دکتر سروش سهرابی" |
برخی پژوهشگران اروپایی در ریشه یابی علل ناتوانی ایران در همپایی با دول اروپایی از كسری موازنه بازرگانی ایران پس از شاه عباس بدلیل كاهش قیمت ابریشم و كرك یاد میكنند و این را كه ایران صفوی قادر به تولید كالای استراتژیك نبوده از ضعفهای مهم آن میدانند. به نظر میرسد كه این دیدگاه با وجود هستههای درستی كه در آن هست، مسئله عمده را نادیده میگیرد و شرایط آن دوران را به شكلی غیرتاریخی و از زاویه امروزین بررسی میكند. در همان دوران، یعنی سده شانزدهم برتری تكنولوژیكی اروپای غربی بر شرق فقط در مسایل نظامی و نیز دریانوردی است. رقابت اصلی بین قدرتهای غربی بر سر غارت مستعمرات است، غارتی كه بتدریج پایههای مادی لازم را برای یك جهش صنعتی فراهم میكند. ولی در دوران ابتدایی صفویه، از یكسو در ایران تولید كالاهای كارگاهی با دشواری روبرو نیست و از سوی دیگر كالاهای اروپایی نیز جز صنایع نظامی، دارای خصوصیت استراتژیك نیستند. بنظر من، ریشه مسئله در جایی دیگر است كه در ابتدای این بحث و تحولات اروپا به آن اشاره كردم. با بررسی دوران صفوی تمایز روند تحول اجتماعی در اروپای غربی و امپراتوری بیزانس با كشورهای شرق- از جمله ایران- كاملا مشاهده میشود. دوران آرامش نسبی در اروپا و جلوگیری از ویرانی گسترده زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی آن موجب میشود كه از ابتدای قرن شانزدهم قدرتهای اروپایی برتری آشكاری نسبت به شرق یا حداقل ایران پیدا كنند. حضور پرتغالیها در سالهای 1500 و حكمفرمایی بیش از 100 ساله آنها در خلیج فارس خود گواهی بر این موضوع است. برآمد دولت صفوی زمانی به انجام میرسد كه ایران خود جزیی از رقابتهای گسترده بینالمللی است و روابط آن فقط محدود به همسایگان بلاواسطه اش نیست. ایران ولی هنوز قوی تر و اروپائیان ضعیف تر از آن هستند كه بتوانند آن را به مستعمره خود تبدیل كنند. در این شرایط امكان رشد و توسعه ایران و بطور كلی شرق در رقابت با اروپای آن دوران فقط در صورت همراهی تمام دول شرقی، از دولت عثمانی گرفته تا ایران و امپراتوری مغول و حتی امپراتوری چین میتوانست فراهم شود. برآمدن شاه اسماعیل با دامن زدن به شكاف و دشمنی مذهبی میان ایران با تمام همسایگانش و تعصبات و وحشیگریهای ابتدایی نمی توانست به چنین همراهی كمك كند. این در حالیست كه دولت عثمانی كه به جنگ در اروپا مشغول بود میتوانست با نوعی سیاست چشم پوشی و همدلی نسبت به همسایگان شرقی خود همراه شود. چنانكه حتی پنجاه سال پس از آنكه تركان عثمانی قسطنطنیه و امپراتوری بیزانس را فتح كردند هنوز اثر چندانی از سیاست توسعه طلبی آنها نسبت به همسایگان شرقی خود كه بسیار ضعیف هم بودند مشاهده نمی شود. به این ترتیب هرچند در نوعی از نگاه که مهمترین مسئله ایران را در آن زمان همآوردی با دولت عثمانی ارزیابی میکند، شاهان صفوی تصور کرده بودند با تفوق اجباری مذهب شیعه در ایران میتوانند همچون عاملی مثبت و انگیزهای برای انسجام و پیروزی در جنگهای بین حکومت صفوی شیعه و دولت عثمانی محسوب شود، ولی مهمترین مسئلهای که در دوران صفوی وجود داشت چگونگی خروج از دوران تاریکی پس از حمله مغولها بود و نه همآوردی با دولت عثمانی. در واقع همین همآوردی بود كه موجب از میان رفتن هر دو امپراتوری عثمانی و ایران را فراهم کرد. دولت صفوی هرچند عامل انحطاط ایران نبود و بیشتر وارث انحطاطی بود كه از دوران تهاجم مغول آغاز شده بود ولی خود نه تنها از نظر تاریخی به خروج از انحطاط كمك نكرد بلكه این انحطاط را به شكلی دیگر و در زمانهای دیگر ادامه داد. می توان نتیجه گرفت سیاستهای مذهبی و تهاجمی دوران آغازین و شكوفایی صفوی بیش از آنكه در جهت منافع درازمدت ایران باشد منافع قدرتهای اروپایی را تامین كرد. و این سرنوشتی است كه برای هر بازیگر ناآگاه و در عین حال پرادعا اتفاق میافتد. امری كه در دو سده گذشته و در شرایط فعلی نیز به گونهای دیگر شاهد آن در جمهوری اسلامی هستیم. در شرایطی كه مسئله عمده دربرابر ایران همچنان مسئله توسعه ملی است و این در گرو صلح و همزیستی با همسایگان و همكاریهای منطقهای است، سیاست حكومت كنونی در ایجاد "هلال شیعی" ادامه تاریخی اشتباه صفویه است. سلطنت مذهبی صفویه باعث تقابل ایران با همسایگانش شد دکتر سروش سهرابی
برخی پژوهشگران اروپایی در ریشه یابی علل ناتوانی ایران در همپایی با دول اروپایی از كسری موازنه بازرگانی ایران پس از شاه عباس بدلیل كاهش قیمت ابریشم و كرك یاد میكنند و این را كه ایران صفوی قادر به تولید كالای استراتژیك نبوده از ضعفهای مهم آن میدانند. به نظر میرسد كه این دیدگاه با وجود هستههای درستی كه در آن هست، مسئله عمده را نادیده میگیرد و شرایط آن دوران را به شكلی غیرتاریخی و از زاویه امروزین بررسی میكند. در همان دوران، یعنی سده شانزدهم برتری تكنولوژیكی اروپای غربی بر شرق فقط در مسایل نظامی و نیز دریانوردی است. رقابت اصلی بین قدرتهای غربی بر سر غارت مستعمرات است، غارتی كه بتدریج پایههای مادی لازم را برای یك جهش صنعتی فراهم میكند. ولی در دوران ابتدایی صفویه، از یكسو در ایران تولید كالاهای كارگاهی با دشواری روبرو نیست و از سوی دیگر كالاهای اروپایی نیز جز صنایع نظامی، دارای خصوصیت استراتژیك نیستند. بنظر من، ریشه مسئله در جایی دیگر است كه در ابتدای این بحث و تحولات اروپا به آن اشاره كردم. با بررسی دوران صفوی تمایز روند تحول اجتماعی در اروپای غربی و امپراتوری بیزانس با كشورهای شرق- از جمله ایران- كاملا مشاهده میشود. دوران آرامش نسبی در اروپا و جلوگیری از ویرانی گسترده زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی آن موجب میشود كه از ابتدای قرن شانزدهم قدرتهای اروپایی برتری آشكاری نسبت به شرق یا حداقل ایران پیدا كنند. حضور پرتغالیها در سالهای 1500 و حكمفرمایی بیش از 100 ساله آنها در خلیج فارس خود گواهی بر این موضوع است. برآمد دولت صفوی زمانی به انجام میرسد كه ایران خود جزیی از رقابتهای گسترده بینالمللی است و روابط آن فقط محدود به همسایگان بلاواسطه اش نیست. ایران ولی هنوز قوی تر و اروپائیان ضعیف تر از آن هستند كه بتوانند آن را به مستعمره خود تبدیل كنند. در این شرایط امكان رشد و توسعه ایران و بطور كلی شرق در رقابت با اروپای آن دوران فقط در صورت همراهی تمام دول شرقی، از دولت عثمانی گرفته تا ایران و امپراتوری مغول و حتی امپراتوری چین میتوانست فراهم شود. برآمدن شاه اسماعیل با دامن زدن به شكاف و دشمنی مذهبی میان ایران با تمام همسایگانش و تعصبات و وحشیگریهای ابتدایی نمی توانست به چنین همراهی كمك كند. این در حالیست كه دولت عثمانی كه به جنگ در اروپا مشغول بود میتوانست با نوعی سیاست چشم پوشی و همدلی نسبت به همسایگان شرقی خود همراه شود. چنانكه حتی پنجاه سال پس از آنكه تركان عثمانی قسطنطنیه و امپراتوری بیزانس را فتح كردند هنوز اثر چندانی از سیاست توسعه طلبی آنها نسبت به همسایگان شرقی خود كه بسیار ضعیف هم بودند مشاهده نمی شود. به این ترتیب هرچند در نوعی از نگاه که مهمترین مسئله ایران را در آن زمان همآوردی با دولت عثمانی ارزیابی میکند، شاهان صفوی تصور کرده بودند با تفوق اجباری مذهب شیعه در ایران میتوانند همچون عاملی مثبت و انگیزهای برای انسجام و پیروزی در جنگهای بین حکومت صفوی شیعه و دولت عثمانی محسوب شود، ولی مهمترین مسئلهای که در دوران صفوی وجود داشت چگونگی خروج از دوران تاریکی پس از حمله مغولها بود و نه همآوردی با دولت عثمانی. در واقع همین همآوردی بود كه موجب از میان رفتن هر دو امپراتوری عثمانی و ایران را فراهم کرد. دولت صفوی هرچند عامل انحطاط ایران نبود و بیشتر وارث انحطاطی بود كه از دوران تهاجم مغول آغاز شده بود ولی خود نه تنها از نظر تاریخی به خروج از انحطاط كمك نكرد بلكه این انحطاط را به شكلی دیگر و در زمانهای دیگر ادامه داد. می توان نتیجه گرفت سیاستهای مذهبی و تهاجمی دوران آغازین و شكوفایی صفوی بیش از آنكه در جهت منافع درازمدت ایران باشد منافع قدرتهای اروپایی را تامین كرد. و این سرنوشتی است كه برای هر بازیگر ناآگاه و در عین حال پرادعا اتفاق میافتد. امری كه در دو سده گذشته و در شرایط فعلی نیز به گونهای دیگر شاهد آن در جمهوری اسلامی هستیم. در شرایطی كه مسئله عمده دربرابر ایران همچنان مسئله توسعه ملی است و این در گرو صلح و همزیستی با همسایگان و همكاریهای منطقهای است، سیاست حكومت كنونی در ایجاد "هلال شیعی" ادامه تاریخی اشتباه صفویه است.
تلگرام راه توده:
|
راه توده شماره 723 - 19 دیماه 1398